انسان در ذات و فطرت خود با پروردگار خود عهدی دارد که به آن «عهد اَلَسْتْ» میگویند، چون خداوند در قرآن میفرماید: در آن عالَمی که همهی فرزندان آدم از پشت پدرانشان گرفته شدند، و خود آنها را شاهد بر ربوبیت پروردگارشان قرار دادند از آنها سؤال شد: «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ»؛(17) آیا من رب شما نیستم؟ و همه در آن عالم در جواب گفتند: بله شهادت میدهیم كه تو رب ما هستی. و یا میفرماید: «اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»؛(18) ای بنی آدم آیا تعهد نكردید كه شیطان را اطاعت و عبادت نكنید، چرا كه او دشمن آشكار شماست و مرا عبادت و اطاعت كنید كه صراط مستقیم همین است؟
بنابراین، در ذات انسانها عهدی الهی هست كه شیطان را نپرستند و بر عهد شیطان نباشند و خدا را بپرستند. بندگی خدا در این دنیا یعنی پایداری بر عهدی که انسان در ذات و فطرت خود با خدای خود بسته است. هر انسانی به اندازهای که بر عهد خود با خدا پایدار بماند به همان اندازه بر فطرت و حقیقت خود پایدار مانده و از ظلماتِ غفلت از خود، رهایی یافته، زیرا این عهد، ذاتی انسان است و انسان از طریق یاد خدا به خود میآید و تمام استعدادهای حقیقیاش شكوفا میشود.
ذات انسان اینچنین سرشته شده كه بندگی و یاد خدا با او عجین است، حال اگر از یاد خدا غفلت نكرد، بر عهد الهی خود باقی مانده است و این همان پایداری در حقیقت انسانی است. «ذكر» و یاد خدا، راه پایدار ماندن بر عهد الهی است. «ذكر خدا»، همان باز نگه داشتن دریچهی وجود خود به سوی حق است، و به همان اندازه انسان را از پوچی و سرگشتگی متوجه مقصد اصلی میکند.
به گفتهی حکما: هویّت انسان، هویّتی است تعلّقی، به طوری که انسان در عین مخلوقبودن، عین ربط به خالقِ خود است، و تنها نسبت و رابطهی حقیقی انسان همین نسبت اوست با خالقاش و در «ذكر» و یاد خدا است كه این نسبت پایدار میماند. پس در واقع توجه قلب به خدا یا ذكر، همان نسبت حقیقی میان انسان و حقیقتِ وجود او است و با تداوم ذكر، این نسبت پایدار میماند تا تعلّقها و نسبتهای دروغین و ساختگی به جای آن ننشینند. این در حالی است که بیماری غفلت و پوچی به عنوان مشخّصهی جهان امروز بیش از پیش ما را متوجه ضرورت حفظ عهد خود با خدا میکند.