تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

هنر شناخت زمانه

محور بحث ما این است که آیا مواظب هستیم که از زمانه‌ی خود عقب نیفتیم؟ و آیا می‌دانیم زمانه‌ای که در آن به سر می‌بریم چه زمانه‌ای است؟ تا روشن شود چه کاری باید بکنیم و چگونه باید بیندیشیم؟
نشناختن روح زمانه و عقب‌افتادن از آن به تعبیر امام صادق(ع) موجب می‌شود که فتنه‌ها انسان را در برگیرد و انسان نتواند تحلیل درستی از موقعیتی که در آن است، داشته باشد. حضرت می‌فرمایند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس‏»؛(62) كسی كه به زمان خود آگاه باشد شبهات و مسائل مبهم به او روی نمی‌آورند تا نداند چه بکند و یا چه موضع‌‌گیری باید داشته باشد.
ما در زمانی زندگی می‌کنیم که دقیقاً بین دو فضای فرهنگی خاص باید یکی را انتخاب کنیم و اگر تحلیل درستی از زمانه‌ی خود نداشته باشیم، از آن‌جهت که فعلاً موج تبلیغاتی فرهنگ مدرنیته غلبه دارد به‌راحتی تحت تأثیر تبلیغات پر سر و صدای آن فرهنگ قرار می‌گیریم. زیرا فرهنگ مدرنیته بیش از چهارصد سال است که ذهن و فکر مردم را تحت تأثیر ارزش‌های خود قرار داده و دائماً القاء کرده‌ است که زمانه، زمانه‌ی اندیشه‌ی غربی است و هرکس بخواهد از زمانه عقب نیفتد باید به فکر و فرهنگ غربی رجوع کند. این‌قدر این موضوع تبلیغ کرده اند که ما فعلاً با قربانی‌های بسیاری از این نوع روبه‌رو هستیم، تا آن حدّ که برای اذهان اکثر مردم جهان پذیرفته شده که روح زمانه یعنی فرهنگ مدرنیته و هرکس در مسیری غیر از مسیر فرهنگ غربی عمل کند انسانی عقب‌افتاده و بیرون از تاریخ است. گویا هیچ نوع زندگی غیر از زندگی غربی، زندگی به حساب نمی‌آمد. فرهنگ غربی در چنین بستری به خوبی توانست خود را ادامه دهد و انسان‌ها را شیفته‌ی خود نماید، به این امید که مردم جهان آن فکر و فرهنگ را پذیرفته‌اند و به چیزی ماوراء آن فکر نمی‌کنند. در چنین شرایطی ناگهان با ظهور انقلاب اسلامی خواب‌ همه‌ی آن‌هایی که فرهنگ غربی را بلوغ تاریخ بشری می‌دانستند پریشان شد و تصور یک نوع زندگی که نقص‌های فرهنگ مدرنیته را نداشته باشد در اندیشه‌ها شکوفه زد.
انقلاب اسلامی در متن فضای تمامیت‌خواه و همه‌گیرِ فرهنگ مدرنیته، فرهنگ دیگری را مطرح کرد تا انسانِ فرومانده از عالم قدس و معنویت بتواند دوباره با خدا آشتی کند، و همین امر موجب شد که اساس فرهنگ غربی مورد تهدید قرار گیرد. حال باید این سؤال به طور جدّی برای عزیزان مطرح باشد که صدای انقلاب اسلامی، چه صدایی است که جهان غرب را به چالش کشیده است؟ غربی که به قول استراتژیست‌های غربی آن‌چنان پایه‌های فکری و فرهنگی‌اش را محکم کرده بود که هرکس هر طوری می‌خواست فکر کند مجبور بود در فضای فرهنگ مدرنیته فکر کند. حتی آن جریانی که می‌خواست با مدرنیته بجنگد، به چیزی ماوراء آن فرهنگ نظر نداشت. زیرا مدرنیته برای جنگیدن با خودش هم بستری را تدوین کرده بود که فعالیت دشمنانش هم در نهایت به همان فرهنگ منجر می‌شد. نمونه‌ی بارز آن در تقابل مارکسیسم با لیبرال دموکراسی را در شوروی و چین می‌توان یافت، به طوری که هر دوی آن کشورها به ایده‌آلی جز همان ارزش‌های غربی نظر نداشتند و در نهایت هم به غرب رسیدند، نه به چیزی دیگر.
آری همه‌ی ما باید مواظب باشیم از زمانه عقب نباشیم ولی شناخت زمانه یک کار هنرمندانه است. زیرا فهم و تشخیص این‌که زمانه، زمانه‌ی فرهنگ غرب و ارزش‌های غربی است که صدای تبلیغات آن در و دیوار زندگی‌ها را اشغال کرده است، یا زمانه، زمانه‌ی حضور گوهری به نام انقلاب اسلامی است که ارزش‌های غربی را به تاریخ می‌سپارد و با روحانیتی که به همراه دارد خود را هر روز بیشتر از روز قبل به صحنه می‌آورد، کار مشکلی است. مسلّم اگر زمانه را نشناسیم در آینده با حادثه‌های ناخواسته روبه‌رو می‌شویم و در آن صورت یک‌مرتبه متوجه خواهیم شد برآیند 60 یا 70 سال تلاشمان هیچ بوده است. سؤالی که عزیزان باید از خود داشته باشند این است که چه کنیم تا با زمانه درست تعامل نماییم و بعد از مدتی با حادثه‌های ناخواسته‌ای که تمام زندگی ما را در خود می‌پیچاند، روبه‌رو نشویم؟