تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

برنامه‌های مقابله با حكومت دینی

با این‌که این اواخر توسط بعضی از روشنفکران غرب‌زده اصل وَحیانی بودن قرآن نیز زیر سؤال رفت(16) ولی استراتژی غرب در رابطه با مقابله با حكومت اسلامی کمی پیچیده است، به طوری که ممکن است بعضی در ابتدای امر متوجه تضاد بین حکومت اسلامی و غرب نشوند، زیرا غربیان نه‌تنها در ظاهر، اسلام را نفی نمی‌کنند بلکه تأیید هم می‌نمایند، می‏گویند: پیامبر اسلام وارسته‏ترین انسان زمان خودش بوده - البته قبلاً حتی به این مطلب هم اقرار نمی‏كردند- و اقرار می‌کنند که آن پیامبر از طرف خدا دین بزرگی به نام اسلام آورده است، تا انسان‌ها را هدایت كند و به معنویت برساند، ولی دین برای هدایت افراد است و نه برای ایجاد حكومت، و درنتیجه حكومت دینی ربطی به اسلام ندارد، بلكه خِرَد انسان‌ها باید امور اجتماعی‏شان را سر و سامان دهد، از نظر آن‌ها دین یك رابطه‌ی شخصی بین فرد و خالق خودش می‏باشد.
اگر نسبت به روح غربی خودآگاهی لازم را نداشته باشید از حیله‌ای که غرب و روشنفکران پرورش یافته توسط غرب، در طرح اسلام با نیت نفی حکومت اسلامی در سر دارند، غافل می‌مانید. حتی ممکن است تصور بفرمائید بحث‌هایی که بعد از انقلاب توسط روشنفکران مطرح می‌شود بحث های آکادمیک و علمی است و ربطی به تقابل غرب با اسلام و انقلاب اسلامی ندارد. ولی باید از خود بپرسید چرا عموم این نوع مباحث توسط گروه خاصی مطرح می‌شود که غرب آشکارا و پنهان امید به آن‌ها دارد و به شکلی خیلی ظریف ذهن‌ها را به سوی آن‌ها سوق می‌دهد و در مباحث آن‌ها همه‌ی حرف‌ها به یک جا ختم می‌شود و آن این‌که حکومت اسلامی معنی ندارد و روش عاقلانه آن است که بشریت باید از نظر قوانین اجتماعی در ذیل فرهنگ غرب به‌سر برد.
خودآگاهی تاریخی به این معنی است که متوجه شویم دشمن با این حرف‌های به ظاهر روشنفکرانه و آکادمیک می‌خواهد حکومت دینی را از ما بگیرد. زیرا نفسِ وجود حكومت دینی موجب می‌شود تمام فلسفه‌ی سیاسی غرب زیر سؤال ‌رود، و ذهن‌ها متوجه نحوه‌ای از حکومت، غیر از آن چیزی که غرب بر آن تأکید دارد، شود و از آن مهم‌تر ریشه‌ی انحطاط امروزین غرب نیز روشن خواهد شد. زیرا روشنفکران دوران رنسانس با نفی حکومت پاپ و کلیسا یک راه بیشتر در مقابل مردم خود قرار ندادند و آن حکومت بر مبنای عقل جمعی بود، آن هم عقل پشت کرده به وحی الهی، در حالی که با طرح انقلاب اسلامی، راه سومی ظاهر شده است.
با توجه به نکات فوق است که باید متوجه شویم مقابله‌ی حقیقی دشمن با ما به بلوكه‌كردن اموال ایران اسلامی نیست، همان‌طور که با به‌پاكردن جنگ هشت ساله با تحریک صدام حسین، چهره حقیقی دشمن نمایان نشد. آنچه دشمنی دشمن را جدّی می‏كند و هرگز هم نباید از آن غفلت كرد، وجود حكومت دینی است كه فرهنگ مدرنیته نمی‏تواند آن را تحمل كند. در این صورت است که متوجه خواهیم شد اولاً: جایگاه انقلاب اسلامی در تاریخ معاصر کجا است. ثانیاً: ریشه مقابله تمدن غربی با انقلاب اسلامی بر چه اساسی است و چرا کوتاهی در مقابل حیله‌های غربی برابر است با از دست دادن اساس زندگی اسلامی؟
امام خمینی«‏قدس‌سره» در كتاب ولایت فقیهِ خود می‏فرمایند: دشمن ما حاضر است ما یك آخوند مسئله گو باشیم، دشمن از حكومت دینی می‏ترسد، او نمی‏خواهد دین حكومت كند.
چنانچه ملاحظه بفرمایید فرهنگ مدرنیته از نظر ظاهری دین را نفی نمی‏كند، می‏گوید: دین یك تجربه شخصی است، تجربه‌ای است عرفانی که انسان‌های بزرگی به نام «محمد» یا «عیسی» یا «موسی» داشته‌اند، ما را نیز دعوت کرده‌اند تا در تجربه‌ی شخصی‌شان شرکت کنیم و با خدا ارتباط پیدا كنیم، ولی حدّ و اندازه‌ی دین بیش از این نیست. چقدر ساده‌اند آن‌هایی که خاستگاه اصلی این سخنان را نشناسند و جدا از انگیزه‌ی سیاسی گویندگان آن، بخواهند با دلایل علمی آن نظریه‌ها ‌را رد کنند! نباید از خود پرسید چرا بعد از آن که با دلایل روشن، ضعف این‌گونه نظرات روشن می‌شود، باز آن حرف‌‌ها را تکرار می‌کنند، آیا مباحثی مثل تجربه‌ی نبوی یک نظریه‌ی علمی است و یا یک شعار غربی است در مقابل حکومت اسلامی که در ظاهری علمی همواره تکرار می‌شود تا زندگی ما همواره در ذیل نظام غربی باقی بماند؟ در صورت توجه به این نکات است که عزیزان متوجه می‌شوند امام خمینی«‏قدس‌سره» چه میراث بزرگی را برای برون‌رفت بشر از ظلمات دوران به صحنه آورد.
اگر به کسانی که مدعی هستند دین یک امر شخصی است بگویید خودِ دین به ما دستور می‏دهد زناكار را حدّ بزنیم و یا با كفّار بجنگیم و انجام این امور نیاز به یك قدرت و حاكمیت دینی دارد؛ به تناقض می‌افتند، این‌ها متوجه نیستند آنچه را می‌خواهند بر اسلام تحمیل کنند از طریق ذات اسلام نفی می‌شود. آن‌‌ها مأمورند همچنان سخن خود را تکرار کنند و دستگاه‌های سخن‌پراکنی دنیا نیز آن سخنان را پخش کنند.
میراث امام خمینی(ره) در اصل، حكومتی است كه بیش از همیشه جهان نیاز به آن دارد تا از طریق آن حکومت ارتباط قطع‌شده‌ی انسان با آسمان معنویت، دوباره برقرار شود و بشریت زندگی خود - اعم از زندگی فردی یا اجتماعی- را بر اساس حکم پروردگارش سرو سامان دهد، تجربه‌ی چهارصد ساله‌ی فرهنگ غربی نشان داد تا حكومت دینی محقق نشود، امکان زندگی‏ دینی فراهم نمی‌گردد و در فضای فرهنگ سکولار، همه‌ی بنیادهای دینی تحت تأثیر روح سودپرست امیال نفسانی قرار خواهند گرفت.
در هر صورت سخن بنده با عزیزان این بود كه موضوع تقابل غرب با انقلاب اسلامی را کمی ریشه‌ای‌تر بررسی فرمائید تا روشن شود چطور باید عمل كنیم تا در شرایط خودآگاهی و دل‌آگاهی با غرب برخورد نماییم و گرفتار برخوردهای بی‏نتیجه‌ی فرسایشی نشویم، و دیگر دشمن منتظر خسته‌شدن و فروافتادن شور انقلابی ما نباشد.
اگر در راستای مقابله با غرب درست عمل نكنیم و انفعالی تصمیم بگیریم دشمن را امیدوار می‏سازیم كه با حادثه‌سازی‌ها و انداختن ما در موضع‌گیری‌های فرسایشی ما را خسته و در نهایت مأیوس كند، و این تصور در ما قوت بگیرد که غلبه‌ی فرهنگی غرب طوری است که در نهایت جوانان ما را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و جهت‌گیری‌ها به سوی غلبه‌ی فرهنگ غربی و بی‌رنگ‌شدن انقلاب اسلامی است، در حالی که وقتی موضوعِ خودآگاهی و دل‌آگاهی درست طرح شد و از آن طرف در حوزه‌ی وظیفه دینی كارها را ادامه دادیم نه‌تنها خسته نخواهیم شد بلکه از برکات رحمت دائمی پروردگار بهره‌مند می‌شویم. چیزی نمی‌گذرد که با بی‌اثربودن فتنه‌های فرهنگ غربی در تقابل با نظام اسلامی، خستگی و یأس تمام آن فرهنگ را فرا خواهد گرفت، فرهنگی که از درون با بحران اساسی دست به گریبان است.
باقی‌ماندن در فضای وفاداری به انقلاب اسلامی از یک طرف در ما روح سلحشوری ایجاد می‌کند و از طرف دیگر یك نوع زندگی معنوی، همراه با شعف قلبی به ما هدیه می‌دهد. برای روشن‌شدن این امر، توجه به كسانی كه به هر نحوی از انقلاب جدا شدند نمونه‌ی خوبی است که چگونه مانند یك قطره آب در شنزار زندگی در حال فرورفتن هستند.
امروز اسلام با تئوری حكومت دینی و ولایت فقیه، جهانی‏ترین و زنده‏ترین شعار را سر داده است و با باقی ماندن در این جبهه، امید و نشاط در جان انسان‌ها جریان می‌یابد و از یأس و افسردگی که سرنوشت حتمی زندگی در فرهنگ غربی است، رهایی می‌یابند. با طرح ولایت فقیه، اسلام جهانی خواهد شد و جوان‌های ما از جهنم تنگِ فردگرایی كه ارمغان غرب است در می‌آیند و به انسان‌هایی متعهد و سرزنده تبدیل می‏شوند. زیرا با این شعار، جبهه‌ی انسان‌های وفادار به ولایت فقیه از جبهه‌ی فرهنگ ضد قدسی غرب با یك خط كاملاً روشن جدا شده و بهترین تقابل با روح ظلمات دوران، تقابلی است که بر چنین مبنایی باشد.
خداوند به من و شما توفیق دهد تا اولاً: معنی و جایگاه اسلام و پیامبر و ائمه‌ی هدی(ع)‏ را در زندگی بشر بشناسیم، ثانیاً: زمانه و رسالت خود را در این زمان درست تشخیص دهیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»