تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد20
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سرنوشت ستیزه جویان مغرور

باز هم در این آیات سخن از کسانی است که در آیات الهی به مجادله بر می خیزند، و در برابر دلائل نبوت و محتوای دعوت انبیا سر تسلیم فرود نمی آورند، در این آیات سرنوشت چنین اشخاصی به طرز روشنی ترسیم شده است.

نخست می گوید: ((آیا ندیدی کسانی که در آیات الهی مجادله می کنند چگونه از راه حق منحرف می گردند )) (ا لم تر الی الذین یجادلون فی آیات الله انی یصرفون ).

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 171@@@

این مجادله و گفتگوهای توأم با لجاجت و عناد، این تقلیدهای کورکورانه و تعصبهای بی پایه سبب می شود که آنها از صراط مستقیم به بیراهه کشیده شوند، چرا که حقایق تنها در پرتو روح حقجوئی آشکار می گردد.

در حقیقت بیان این مطلب در صورت یک استفهام تعجب آمیز از شخص پیامبر بیانگر این است که هر انسان بی طرفی به وضع آنها نگاه کند از انحراف آنها در شگفتی فرو میرود که با اینهمه آیات و نشانه های روشن چگونه حق را نمی بینند؟!

سپس به توضیح بیشتر درباره آنها پرداخته، می افزاید: ((همان کسانی که کتاب آسمانی و آنچه را بر رسولان خود نازل کردیم تکذیب کردند )) (الذین کذبوا بالکتاب و بما ارسلنا به رسلنا ).

قابل توجه اینکه در این سوره بارها از ((مجادله کنندگان در آیات الهی )) سخن به میان آمده است که در سه مورد به صورت الذین یجادلون فی آیات الله مطرح شده، (آیه 35 و 56 و آیه مورد بحث ) و قرائن نشان می دهد که مقصود از ((آیات الله )) بیشتر همان آیات نبوت، و محتوای کتب آسمانی است، البته از آنجا که آیات توحید و مسائل مربوط به معاد نیز در کتب آسمانی مطرح بوده آنها نیز در قلمرو مجادله آنها قرار داشته است.

آیا این تکرار برای تأکید این مطلب مهم است و یا در هر دو مورد مطلب جدیدی منظور بوده؟

احتمال دوم نزدیکتر به نظر می رسد، چرا که هر یک از این آیات سه گانه مطلب خاصی را تعقیب می کند.

در آیه 56 سخن از انگیزه اینگونه مجادله ها یعنی کبر و غرور و خود برتربینی است.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 172@@@

در حالی که در آیه 35 از مجازات دنیوی آنها که مساله مهر نهادن خداوند بر دلهای آنان است بحث می کند.

و در آیه مورد بحث گفتگو از مجازات اخروی آنها و انواع کیفرهای دوزخی است.

توجه به این نکته نیز لازم است که ((یجادلون )) به صورت فعل مضارع است که دلالت بر استمرار دارد، اشاره به اینکه اینگونه افراد که آیات الهی را تکذیب کرده اند برای توجیه عقائد و اعمال زشت خود مرتبا به مجادله و گفتگوهای بی اساس می پردازند.

به هر حال در پایان آیه آنها را با این سخن تهدید می کند: ((آنان به زودی نتیجه شوم کار خود را می فهمند )) (فسوف یعلمون ).

((آن هنگام که غلها و زنجیرها بر گردن آنها قرار گرفته و با این غل و زنجیر آنها را می کشند )) (اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون ).**(اغلال ) جمع (غل ) به معنی طوقی است که یر گردن یا دست و پا می نهند، و در اصل از ماده (غلل ) بر وزن اجل، به معنی آبی است که در میان درختان جاری می شود و اگر به خیانت (غلول ) و به حرارت ناشی از تشنگی (غلیل ) می گویند به خاطر نفوذ تدریجی آنها در درون انسان است، و (سلاسل ) جمع (سلسلة ) به معنی زنجیر است و (یسحبون ) از ماده (سحب ) (بر وزن سهو ) به معنی کشیدن است.***

((به درون آب جوشان، و سپس در آتش دوزخ سوزانده می شوند ))! (فی الحمیم ثم فی النار یسجرون ).

((یسجرون )) از ماده ((سجر )) (بر وزن فجر ) به گفته راغب در مفردات به معنی بر افروختن آتش و شعله ور ساختن آن است، و به گفته جمعی دیگر از ارباب

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 173@@@

لغت و مفسران به معنی پر کردن تنور از آتش است.**(تفسیر صافی ) و (روح المعانی ) و (کشاف ) ذیل آیات مورد بحث _ در (لسان العرب ) معنی اصلی (سجر ) را پر کردن قرار داده است، و می گوید (سجرت النهر ) به معنی پر کردن نهر از آب است.***

به همین جهت بعضی از آیه چنین فهمیده اند که این گروه از کافران خود آتشگیره های دوزخ می شوند همانگونه که در آیه 24 سوره بقره می خوانیم: فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة: ((از آتشی بپرهیزید که هیزم آن سنگها و انسانها است و جمعی از این تعبیر چنین فهمیده اند که تمام وجود آنها پر از آتش می شود )) (البته این دو معنی با هم منافاتی ندارد ).

این نوع مجازات برای مجادله کنندگان و مستکبران لجوج در حقیقت عکس العملی است مناسب با اعمال آنها در این جهان، آنها از روی کبر و غرور به تکذیب آیات الهی پرداختند، و خود را در زنجیرهای تقلیدها و تعصبهای کورکورانه گرفتار ساختند، در آن روز با نهایت ذلت و خواری غل و زنجیر بر گردن آنها می نهند و آنها را در آب سوزان می کشند و سپس ‍ به آتشگیره های دوزخ تبدیل می شوند.

علاوه بر این عذابهای جسمانی آنها را با یک سلسله عذابهای دردناک روحی مجازات می کنند، از جمله همان است که در آیه بعد به آن اشاره کرده، می فرماید: ((سپس به آنها گفته می شود کجا هستند آنچه را شریک خداوند قرار می دادید ))؟! (ثم قیل لهم اینما کنتم تشرکون ).

((همان معبودهائی را که جز خدا پرستش می کردید )) (من دون الله ).تا از شما شفاعت کنند و از میان این عذابهای دردناک و امواج متلاطم آتش.

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 174@@@

دوزخ رهائی بخشند، مگر بارها نگفتید که ما اینها را به خاطر آن پرستش ‍ می کنیم که شفیعان ما باشند؟ پس کجا رفت شفاعتشان؟!

ولی آنها با سرافکندگی و سرشکستگی در پاسخ ((می گویند: آنها از نظر ما پنهان شدند و نابود و هلاک گشتند به طوری که هیچ خبری از آنها نیست )) (قالوا ضلوا عنا ).**مفسران برای (ضلوا ) در اینجا دو معنی گفته اند: بعضی آن را به معنی (ضاعوا ) و (هلکوا ) گرفته اند، و بعضی به معنی (غابوا ) چنانکه می گوئیم (ضلت الدابة ) یعنی (غابت فلم یعرف مکانها ).***

بدون شک - همانگونه که در سایر آیات قرآن نیز آمده - این معبودان دروغین در جهنم هستند، و ای بسا در کنارشان باشند، اما از این نظر که هیچ نقش و تاثیر و خاصیتی ندارند گوئی گم و گور شده اند!

سپس آنها می بینند که اصل اعتراف به عبودیت بتها داغ ننگی بر پیشانیشان است، لذا در مقام انکار بر می آیند و می گویند: ((ما اصلا قبل از این چیزی پرستش نمی کردیم ))! (بل لم نکن ندعوا من قبل شیئا ).

اینها اوهام و خیالاتی بیش نبودند که ما آنها را واقعیتهائی می پنداشتیم، سرابهائی بودند در بیابان زندگی ما که آنها را آب گمان می کردیم، اما امروز برای ما روشن شده که آنها اسمهائی بی مسمی و الفاظی بی معنی و مفهومند که پرستش آنها جز ضلالت و گمراهی و بیهودگی هیچ نبود، بنابر این آنها یک واقعیت غیر قابل انکار را بازگو می کنند.

احتمال دیگری در تفسیر این آیه نیز وجود دارد که آنها در مقام دروغگوئی بر می آیند، به گمان اینکه خود را با دروغ از رسوائی برهانند، چنانکه در آیه 23 و 24 سوره انعام می خوانیم: ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین انظر کیف کذبوا علی انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون:

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 175@@@

((پاسخ عذر آنها جز این نیست که می گویند به خدائی که پروردگار ما است سوگند که ما مشرک نبودیم، ببین چگونه به خودشان نیز دروغ می گویند، و آنچه را به دروغ شریک خدا می پنداشتند از انظارشان گم می شود ))!

در پایان آیه می فرماید: ((اینگونه خداوند کافران را گمراه می سازد (کذلک یضل الله الکافرین ).

کفر و لجاجت آنها پرده و حجابی بر قلب و فکر آنها می شود، لذا راه مستقیم حق را گذارده، در بیراهه گام می نهد، و در قیامت نیز از راه بهشت محروم شده به بیراهه دوزخ کشیده می شوند، آری اینچنین خداوند کافران را گمراه می سازد.

آیه بعد به علت گرفتاریهای این گروه، در اینهمه بلا و مصیبت و عذاب اشاره کرده، می گوید: ((این عذابها به خاطر آن است که به ناحق در زمین شادی می کردید و از روی غرور و مستی شهوات به خوشحالی می پرداختید ))! (ذلکم بما کنتم تفرحون فی الارض بغیر الحق و بما کنتم تمرحون ).

از مخالفت با پیامبران و کشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان و مستضعفان لذت می بردید، و از ارتکاب گناهان و قانون شکنیها در خود احساس غرور و سربلندی می کردید، اکنون باید کفاره آنهمه شادی بیجا و غرور و غفلت و مستی شهوت را در میان این غل و زنجیرها، و در لابلای شعله های آتش بدهید.

((تفرحون )) از ماده ((فرح )) به معنی شادی و خوشحالی است که گاهی ممدوح است و شایسته، همانگونه که در آیه 4 - 5 سوره روم آمده است و یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله: در آن روز (که رومیان اهل کتاب بر مشرکان مجوس پیروز گردند ) مؤمنان شاد خواهند شد.

و گاه مذموم است و بر اساس باطل، چنانکه در داستان قارون در آیه 76

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 176@@@

سوره قصص می خوانیم: اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین: ((به خاطر بیاور هنگامی را که قومش به او گفتند اینهمه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد )).

البته این تفاوت باید از قرائن شناخته شود، و پیداست که در آیه مورد بحث ((فرح )) از نوع دوم منظور است.

((تمرحون )) از ماده ((مرح )) (بر وزن فرح ) به گفته جمعی از ارباب لغت و مفسران به معنی شدت فرح، و گستردگی آن است.

و بعضی آن را به معنی شادی به خاطر مطالب بی اساس دانسته اند.

در حالی که بعضی دیگر آن را به معنی شادی توام با یکنوع طرب و به کار گرفتن نعمتهای الهی در مسیر باطل شمرده اند

ظاهر این است که همه این معانی به یک مطلب باز می گردد، زیرا شدت شادی و افراط در آن سر از همه این مسائل در می آورد، و با انواع گناهان و آلودگیها و عیاشی و هوسرانی توام می شود.**(راغب ) در (مفردات ) می گوید: الفرح انشراح الصدر بلذة عاجله و اکثر ما یکون ذلک فی اللذات البدنیه و المرح شدة الفرح و التوسع فیه.***

آری اینگونه شادیهای توام با غرور و غفلت و بی خبری، و همراه با هوسرانی و شهوت، انسان را به سرعت از خدا دور می کند، و از درک حقایق باز می دارد، واقعیتها را شوخی، و حقایق را مجاز جلوه می دهد، و چنین کسانی سرنوشتی جز آنچه در آیات فوق گفته شد ندارند.

اینجاست که به آنها خطاب می شود که: ((وارد شوید از درهای جهنم، و جاودانه در آن بمانید )) (ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها ).

((و چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران )) (فبئس مثوی المتکبرین ).

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 177@@@

این جمله تأکید مجددی است بر اینکه سرچشمه اصلی بدبختیهای آنها همان کبر و غرور بوده است، همان کبری که ام الفساد و حجاب در برابر دیدگان حق بین انسان و عامل مقاومت در برابر انبیاء و اصرار در مسیر باطل است.

در این آیه باز به ((ابواب جهنم )) (درهای دوزخ ) برخورد می کنیم.

آیا داخل شدن از درهای دوزخ به این معنی است که هر گروهی از دری وارد می شوند؟ یا یک گروه از درهای متعدد می گذرند؟ به این معنی که دوزخ همانند بعضی از زندانهای وحشتناک و تو بر تو از بندها یا طبقات گوناگون تشکیل شده، گروهی از گمراهان سرسخت باید از همه این طبقات بگذرند، و در ((درک اسفل )) و ((قعر جهنم )) جای گیرند!

شاهد این سخن حدیثی است که از امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) در

تفسیر آیه لها سعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم (حجر - 34 ) نقل شده که فرمود: ان جهنم لها سبعة ابواب، اطباق بعضها فوق بعض، و وضع احدی یدیه علی الاخری، فقال هکذا!: ((جهنم هفت در دارد، هفت طبقه بعضی بالای بعضی قرار گرفته، سپس یکی از دستهای خود را روی دیگری قرار داد و فرمود اینچنین ))!.**(مجمع البیان ) جلد 5 و 6 صفحه 338 (ذیل آیه 44 سوره حجر ) در این زمینه روایات دیگری نیز نقل شده که مرحوم علامه مجلسی در جلد 8 یحارالانوار صفحه 289 و 301 و 285 آورده است.***

در اینجا تفسیر دیگری نیز وجود دارد که خلاصه اش این است: درهای جهنم - همانند درهای بهشت - اشاره به عوامل گوناگونی است که انسان را به جهنم یا بهشت می کشاند، هر نوع از گناهان، و هر نوع از اعمال خیر، دری محسوب می شود، در روایات اسلامی نیز به آن اشاره شده است، مطابق این تفسیر عدد 7 برای ((تکثیر )) است نه ((تعداد )) و اینکه گفته می شود بهشت دارای هشت در است اشاره به افزون بودن عوامل رحمت از عوامل عذاب و غضب است (دقت

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 178@@@

کنید ).

این دو تفسیر با هم تضادی ندارند.**در این زمینه شرح بیشتری در جلد 11 صفحه 77 (ذیل آیه 44 سوره حجر ) آورده ایم.***

@@تفسیر نمونه، جلد: 20، صفحه: 179@@@