تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

- 3ظهور سفیانى

ظهور «سفیانى» همانند ظهور «دجّال» نیز در بسیارى از منابع حدیث شیعه و اهل تسنّن به عنوان یكى از نشانه هاى ظهور مصلح بزرگ جهانى، و یا به عنوان یكى از حوادث آخر زمان، آمده است.(34)
گرچه از بعضى روایات بر مى آید كه «سفیانى» شخص معیّنى از آل ابوسفیان و فرزندان او است; ولى از پاره اى دیگر استفاده مى شود كه سفیانى منحصر به یك فرد نبوده بلكه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخّصى است كه در طول تاریخ افراد زیادى مظهر آن بوده اند.
از جمله در روایتى از امام على بن الحسین(علیه السلام) نقل شده:
«امر السّفیانى حتم من اللّه ولایكون قائم الاّ بسفیانى(35); ظهور سفیانى از مسائل حتمى و مسلّم است: و در برابر هر قیام كننده اى یك سفیانى وجود دارد!»
از این حدیث بخوبى روشن مى شود كه سفیانى جنبه «توصیفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامه ها و ویژگیهاى او است و نیز استفاده مى شود كه در برابر هر مرد انقلابى و مصلح راستین یك (یا چند) سفیانى قد علم خواهد كرد.
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
«انا و آل ابى سفیان اهل بیتین تعادینا فى اللّه: قلنا صدق اللّه وقالوا كذب اللّه: قاتل ابوسفیان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) و قاتل معاویة على بن ابى طالب(علیه السلام) و قاتل یزید بن معاویة الحسین بن على(علیه السلام) و السّفیانى یقاتل القائم(36); ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم كه در مورد برنامه هاى الهى با هم مخالفت داریم: ما گفته هاى پروردگار را تصدیق كرده ایم و آنها تكذیب كردند. ابوسفیان با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مبارزه كرد; و معاویه با على بن ابیطالب(علیه السلام); و یزید با حسین بن على(علیه السلام); و سفیانى با امام قائم مبارزه خواهد كرد.»
در بحث گذشته نقش دجّالها را در مقابل انقلابهاى سازنده شناختیم، اكنون باید با نقشه هاى شیطانى سفیانى آشنا شویم; زیرا براى تحقّق بخشیدن به مفهوم انتظار راستین شناخت همه «طرفداران» و «مخالفان» طرح اصلاح جهانى نهایت لزوم را دارد.
ابوسفیان كه سر سلسله سفیانى ها بود مشخّصات زیر را داشت:
1ـ سرمایه دارى بود كه از طریق غارتگرى و غصب حقوق دگران و ربا خوارى و مانند آن به نوایى رسیده بود.
2ـ قدرتمندى بود كه از طرق شیطانى كسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبرى احزاب جاهلى را در مكّه و اطراف آن برعهده داشت; و همه شخصیّتش در این دو خلاصه مى شد.
پیش از ظهور اسلام براى خود ریاست و حكومتى قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه اركان قدرتش متزلزل گردید، چرا كه اسلام دشمن سرسخت همانها بود كه قدرت شیطانى ابوسفیانها بر آن قرار داشت; و جاى تعجّب نیست كه او دشمن شماره یك اسلام شد.
3ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مكّه به شمار مى رفت و حمایت بى دریغش از بت و بت پرستى نیز به همین خاطر بود; زیرا بتها بهترین وسیله براى «نفاق افكندن و حكومت كردن» و «تحمیق و تخدیر توده هاى به زنجیر كشده» و در نتیجه تحكیم پایه هاى قدرت ابوسفیانها بودند.
مخالفت سرسختانه او با اسلام ـ چنان كه گفتیم ـ به همین دلیل بود كه اسلام تمام پایه هایى را كه شخصیّت جهنمى او بر آن قرار داشت ویران مى كرد; لذا از هیچگونه تلاش و كوشش براى خفه كردن انقلاب اسلام فرو گذار نكرد. امّا سرانجام در جریان فتح مكّه آخرین سنگر قدرتش فرو ریخت و براى همیشه به كنار رفت و گوشه نشین شد; هر چند دست از تحریكات پنهانى برنداشت.
او تمام این صفات را ـ از طریق تربیت و توارث ـ به فرزندش معاویه و از او به نوه اش یزید منتقل ساخت، و آن دو نیز برنامه هاى پدر را ـ منتها در شكل دیگر ـ تعقیب كردند هر چند سرانجام با ناكامى مواجه گشتند.
ابوسفیان یك مرد بتمام معنى ارتجاعى بود كه از جنبش انقلابى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)سخت بیمناك بود; چرا كه اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معنى فاسد داشت; طرحى كه با اجراى آن محلّى براى زالوهائى همچون ابوسفیان و دار و دسته اش باقى نمى ماند.
و از این جا مى توانیم درك كنیم چرا فرزندان و اعقاب او كوشش داشتند رشته هاى اسلام را پاره كنند و مردم را به آئینهاى جاهلى باز گردانند، هر چند در زیر چرخهاى آن سرانجام خرد شدند; ولى به هر حال، ضربه هاى سنگینى بر پیشرفت اسلام و مسلمین وارد ساختند.
از اصل سخن دور نشویم، در احادیث گذشته خواندیم كه پیدا شدن ابوسفیان با این مشخّصات بر سر راه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از ویژگیهاى انقلاب اسلامى نبود، در برابر هر قائم و مصلحى، ابوسفیانى با مشخّصاتِ سرمایه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته، و دارد كه مى كوشد، تلاشهاى انقلابى قائم و مصلح را خنثى كند; در راه او سنگ بیندازد و حدّاقل تاریخ انقلابش را به عقب بكشاند.
در برابر قیام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نیز «سفیانى» یا سفیانیها قرار خواهند داشت كه با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسیر انقلاب راستین مهدى وقفه ایجاد كنند; زمان را به عقب برگردانند یا لااقل متوقّف سازند; از بیدارى و برچیده شدن نظامهاى ظالمانه طبقاتى به نفع استثمار كنندگان جلوگیرى كنند.
تفاوتى كه «سفیانى» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است كه دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه هاى شیطانى خود را پیاده مى كند، امّا سفیانى از طریق استفاده از قدرت تخریبى وسیع خود این كار را انجام مى دهد; همانگونه كه در اخبار آمده است كه او نقاط آبادى از روى زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد.(37) كه نظیر آن را در حكومت ابوسفیان و معاویه و یزید در تاریخ خوانده ایم.
هیچ مانعى ندارد كه سفیانى آخر زمان كه در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قیام مى كند از نواده هاى ابوسفیان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد، همانطور كه در اخبار آمده است; ولى مهمتر از مسأله نسب این است كه برنامه هاى او و صفات و مشخّصات و تلاشها و كوششهایش همه مانند ابوسفیان است و روشى همسان او دارد.
این «سفیانى» مانند همه ابوسفیانها و همه سفیانیهاى دیگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى(علیه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاشها و كوششها و نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد.
از همه مهمتر آن است كه باید مردم «دجّالها» و «سفیانیها» را بشناسانند. این سفیانیها گذشته از نشانه هایى كه قبلا گفتیم نشانه دیگرى نیز دارند كه نمونه اش در تاریخ اسلام بروشنى دیده مى شود، و آن این كه: صلحا و شایستگان را از صحنه اجتماع كنار مى زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جاى آنها قرار مى دهند.
«بیت المال» را ـ چنانكه در حكومت دودمان ابوسفیان آمده ـ میان حواشى و طرفداران خود تقسیم مى كنند; طرفدار انواع تبعیضها، تحمیق ها و پراكندگیها هستند و با این مشخّصات مى توان آنها را شناخت و شناساند.
«دجّالها» صفوف ضدّ انقلابى مرموز را تشكیل مى دهند، و «سفیانیها» صفوف ضدّ انقلابى آشكارا، و هر دو، در واقع یك موضع دارند در دو چهره مختلف، و تا صفوف آنها در هم شكسته نشود تضمینى براى «پیشرفت» و «بقاى» انقلاب نیست.