تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

آیا مهدى ظهور نكرده

در طول تاریخ اسلام، تقریباً از همان قرن نخست، به نام كسانى برخورد مى كنیم كه با گذاردن نام «مهدى موعود» بر خود، و یا چسباندن این عنوان از سوى دیگران به آنها، داعیه هاى بزرگى داشتند، یا براى آنها قائل بودند; گرچه هیچكدام از این مدّعیان نه تنها توفیق اصلاح جهان را نیافتند و دنیاى پر از ظلم و جور را، از عدالت و داد پر نكردند; حتّى در محیط كوچك خود نیز مبدأ یك حركت مختصر اصلاحى نبودند.
شاید نخستین كسى كه این نام را بر او گذاشتند ـ هر چند راضى به این كار نبود ـ محمّد حنفیّه فرزند على(علیه السلام) البتّه از مادرى غیر از فاطمه(علیها السلام) بود كه گروه «كیسانیّه» اعتقاد داشتند:
او مهدى موعود است و پس از مرگ او، سر و صدا بلند كردند كه او هرگز نمرده است; بلكه در كوه «رضوى»(76) در میان دو شیر قرار گرفته كه حافظ و نگهبان اویند!
در حالى كه مى دانیم «محمّد حنفیّه» در سال 80 یا 81 هجرى وفات كرد و در بقیع (گورستان معروف مدینه) به خاك سپرده شده، و خوشبختانه امروز دیگر سر و صدایى از این گروه به گوش نمى رسد.
سپس بعضى از خلفاى جبّار عباسى براى رسیدن به مقام خلافت و استفاده از عقاید پاك مذهبى گروهى از مردم ساده دل براى نیل به این هدف، با توجّه به آمادگى ذهنى مردم مسلمان درباره مهدى موعود، با همین عنوان قدم به میدان گذاردند و خود را مهدى معرفى كردند.
ولى گذشت زمان نشان داد كه نه تنها مهدى نبودند، بلكه از ستمكارانى بودند كه باید به دست مهدى و با شمشیر او نابود شوند!
این امر همچنان ادامه یافت و هر از چندى، كسى مدّعى مهدویّت شد و گروهى را گرد خود جمع كرد و به گمراه ساختن آنها پرداخت; امّا این مهدى هاى موسمى و فصلى، هیچكدام دیرى نپاییدند كه نقشه هایشان نقش بر آب شد!
زیرا دعوى مهدویّت به همان اندازه كه براى جلب موقّت گروهى از عوام دل انگیز و رؤیایى است، خطرناك و دور از مصلحت سود جویان است، چون مهدى باید جهان را پر از عدالت كند، و این چیزى است كه زود مدّعیان دروغین را رسوا مى كند.
در میان این مدّعیان دروغین همه گونه افراد بودند.
در بعضى نشانه هاى بیمارى روانى و سبك مغزى و حدّاقل ساده لوحى دیده شده، در حالى كه بعضى جاه طلب و دنیا پرست بودند و به خاطر اشباع همین روحیّه، بدون مطالعه عواقب كار، این دعوى را عنوان كردند.
بعضى دیگر، آلت دست دشمنان شناخته شده اسلام بودند كه از وجودشان براى انحراف فكر مسلمانان از مسائل حیاتى كه با آن روبه رو بودند; و یا براى ایجاد تفرقه و نفاق و تضعیف قدرت مذهبى مخصوصاً قدرت روحانیّون كه همواره مزاحم سرسخت آنها بودند، استفاده مى شد.
خلاصه، این بازى ادّعاى مهدویّت همچنان ادامه یافت تا این اواخر كه «سیّد محمّدعلى باب» را به روى صحنه آوردند.
گرچه او در آغاز جرأت چنین ادّعائى را نداشت بلكه طبق اسناد زنده و گواهى سخنان خودش كه امروز در نوشته ها موجود است، مدّعى مهدویّت نبود، بلكه به همین مقدار قانع بود كه او را «باب» و «نائب خاصّ مهدى» بدانند.
ولى با گذشت زمان و جمع شدن عدّه اى اطراف او، و تحریك آنها كه در پشت صحنه سر نخ این برنامه را در دست داشتند، ادّعاى خود را به قائمیّت (مهدویّت) تغییر داد.(77)
قرائن و اسنادى كه از تاریخ زندگى او و پیروانش جمع آورى شده ـ و چه خوب جمع آورى كرده اند ـ نشان مى دهد كه دعوى او از هر سه امر سرچشمه مى گرفت; یعنى، هم از ناحیه عمّال دولتهاى استعمارى ـ همچون «روسیه تزارى» در آغاز، و «انگلستان» و «آمریكاى میراث خوار استعمار» به دنبال ـ رسماً «تحریك» و «تقویت» و «حمایت» مى شد; و هم جاه طلبى خاصّى كه بر وجود او مستولى بود او را آرام نمى گذاشت; و هم خالى از یك نوع ناراحتى روانى نبود.(78)
البتّه این رشته سر دراز پیدا كرد، و جانشینان، او را عملا عقب زده و به یك شخصیّت درجه دو كه مقدّمه ظهور! ایشان بوده تبدیل كردند و خود داعیه هاى بیشترى در سر پروراندند.
امّا تشعّب فرقه هاى آنها از یك سو(79); و انتشار اسناد زنده اى دائر بر ارتباط مستقیم با دولتهاى استعمارى از سوى دیگر(80); و از همه مهمتر فقدان محتواى قابل ملاحظه اى كه بتواند حتّى مردم كوچه و بازار را اشباع كند، در دعوت آنها، از سوى سوم; و روشنگریهایى كه از ناحیه گروهى از مسلمانان بیدار براى معرفى این «حزب سیاسى استعمارى» شد از سوى چهارم; خیلى زود وضع آنها را روشن ساخت.
البتّه هدف ما در این بحث این نیست كه پیرامون نقاط ضعف آنها بحث كنیم; كه این موضوع در خور كتاب جداگانه اى است و خوشبختانه كتابهاى زیادى در این زمینه نوشته شده كه بعضى از نظر محتوا كاملا جالب است.(81)
* * *
هدف ما در اینجا تنها بیان دو موضوع است:
1ـ بعضى مى گویند:
مى دانیم از اعتقاد به ظهور مهدى سوء استفاده فراوانى شده و مى شود آیا بهتر نیست اصل این موضوع را مسكوت بگذاریم تا این همه سوء استفاده چى ها آن را دستاویز خود نسازند; اصولا چرا ما چیزى را بپذیریم كه این اندازه ممكن است از آن تعبیر نامطلوب شود؟
2ـ سؤال دیگرى كه تقریباً نقطه مقابل سؤال اوّل است این است كه آیا راستى مى توان باور كرد كه تمام مدّعیان مهدویّت، دروغین بودند; هیچ احتمال نمى دهید كه در میان این مدّعیان واقعیّتى وجود داشته است و همه فرصت طلب و سوء استفاده چى و یا تحریك شده استعمار نبوده اند؟
در این بحث تنها هدف ما پاسخ گفتن به دو سؤال بالا و تجزیه و تحلیل آنهاست.
در مورد سؤال نخست، باید اوّلا این سوال را طرح كرد كه: كدام واقعیّت پر ارزش تر را در دنیا سراغ داریم كه مورد سوء استفاده از طرف گروهى نابكار واقع نشده است؟
مگر تاریخ اینهمه مدّعیان دروغین نبوّت و پیامبرى را به ما نشان نمى دهد كه حتّى در عصر اتم و فضا نیز دست بردار نیستند و زمزمه ادّعاى آنها را در گوشه و كنار مى شنویم.
پس چه خوب است كه اصلا دعوت پیامبران را به دست فراموشى بسپاریم و همچون «براهمه» اصل نبوّت را انكار كنیم تا گرفتار سوء استفاده چى ها نشویم!
آیا به عقیده شما این سخن منطقى است!
در زندگى روزمرّه تا كنون چقدر افراد را شنیده ایم كه از عنوان پزشك و مهندس و دكتر، یا عناوین دیگر قلاّبى، براى پر كردن جیب خود، یا اغراض دیگر، سوء استفاده كرده اند و شاید گاهى سالها، بدون این كه ردّ پائى از خود بگذارند، همین راه را پیموده و به این عنوان قلاّبى معروف بوده اند.
آیا مى توان گفت حالا كه عنوان «طبیب» مورد بهره بردارى نامشروع گروهى قرار گرفته باید بكلّى منكر وجود طبیب و دكتر شویم!
این گونه سخن گرچه بسیار دور از منطق به نظر مى رسد امّا متأسّفانه در میان نوشته هاى بعضى از منكران اصل ظهور مهدى به چشم مى خورد.
به هر حال، این یك قاعده كلّى است كه همیشه هر دروغى خود را در لباس راست قرار مى دهد و از اعتبار آن براى پوشاندن بى اعتبارى خود استفاده مى كند كه «این دروغ از راست مى گیرد فروغ!»
هیچ خائن و نادرست و دزد و دروغگو، در چهره اصلى خود ظاهر نمى شود; بلكه با استفاده از آبرو و حیثیّت و «امانت و پاكى و درستى» و تظاهر به آن ها به هدف هاى نامشروع خود مى رسند.
آیا این دلیل بى اعتبار بودن این مفاهیم عالى انسانى است! ثانیاً، آیا اعتقاد به ظهور مهدى یك واقعیّت است كه مورد سوء استفاده قرار گرفته یا یك امر تخیّلى است؟
اگر واقعیّت آن را پذیرفته ایم ـ چنانكه باید هم بپذیریم زیرا دلایل فراوانى بر آن در دست داریم ـ با سوء استفاده این و آن نمى توان كنارش گذارد، و اگر (فرضاً) واقعیّتى نداشته باشد، باید آن را كنار گذارد، خواه از این عنوان استفاده نامناسب شده باشد یا نه!
به هر حال، طرز بهره گیرى درست یا نادرست از یك موضوع نمى تواند وسیله قضاوت درباره آن موضوع باشد.
آیا اگر روزى «انرژى اتمى» وسیله جنگ افروزان سنگدل دنیا مورد سوء استفاده قرار گیرد و در یك حمله اتمى به شهر «هیروشیما» 300 هزار نفر كشته و 300 هزار نفر مجروح كه پس از گذشتن 30 سال هنوز زخمهاى هولناك بعضى درمان نیافته، به جاى بماند، دلیل این مى شود كه بكلّى از این انرژى عظیم چشم بپوشیم یا اصلا وجود آن را انكار كنیم؟ چرا كه امپریالیست هاى بیرحم از آن سوء استفاده كرده اند; یا ضمن قبول این واقعیّت بكوشیم در مسیر صحیح و به نفع جامعه انسانى مورد بهره بردارى قرار گیرد؟
* * *
از این سؤال و پاسخ كه بگذریم نوبت به سؤال دوم مى رسد كه از جهتى مهمتر است كه آیا همه این مدّعیانِ مهدویّت، دروغ زن بودند و واقعیّتى در ادّعاى هیچیك وجود نداشته است، یا نه؟
به عقیده ما رسیدن به پاسخ این سؤال با در دست داشتن نشانه ها و بازتابها و نتایج این ظهور بزرگ، بسیار آسان است.
در بحث هاى گذشته بقدر كافى این حقیقت را دانستیم كه «مهدى» یك رسالت جهانى دارد، و براى تحقّق بخشیدن به این رسالت از تمام امكانات خداداد و وسایل موجود یا وسایلى كه خود به وجود مى آورد استفاده مى كند.
رسالت اصلى او بر چیدن هرگونه ظلم و ستم از محیط زندگى انسانها، و ریختن طرح نوینى براى یك حكومت جهانى بر اساس عدل و داد و مبارزه با انواع تبعیضها و استعمار و استثمار و زورگویى گردنكشان است.
او جهشى به افكار مى دهد.
او پیشرفت چشمگیرى به علوم و دانشها و صنایع مى بخشد.
او حركتى در جهان خفته در همه زمینه ها ایجاد مى كند.
او همه پیروان مذاهب رادر زیر یك پرچم گردآورى مى كند.
او ثروتهاى جهان را عادلانه تقسیم مى نماید.
او رونق به اقتصاد جهان مى بخشد، آنچنان كه نیازمندى در همه جهان پیدا نخواهد شد.
او هر حقّى را به صاحبش مى رساند.
او هیچ نقطه ویرانى را در زمین باقى نمى گذارد مگر این كه آباد مى سازد.
و در عصر او آنچنان امنیّت جهان را فرا مى گیرد كه اگر زنى تنها از شرق جهان به غرب برود، هیچكس آزارى به او نمى رساند.
او منابع زمین را استخراج مى كند.
و همه را در یك نظام توحیدى همه جانبه مجتمع مى سازد.
اینها برنامه هاى عملى و رسالتهاى آن انقلابى بزرگ جهان در بزرگترین انقلابهاى تاریخ بشر است كه در منابع مختلف به آن اشاره شده است و مدارك هر یك را در فصول گذشته آوردیم.
آیا هیچیك از این مدّعیان یك هزارم این برنامه را عملى كردند سهل است; آیا حتّى شهر و محلّه خود را توانستند طبق این برنامه تنظیم كنند؟
ما مى بینیم هنوز مظالم و ستمها، تجاوزها و تعدّیها، در حال گسترش است; جنگهاى جهانى اوّل و دوّم ملیونها كشته، و دهها ملیون مجروح بر جاى گذاشت و جهانى را به خاك و خون كشید.
روز به روز رقابتهاى خطرناك ابرقدرتها بیشتر، و فاصله آن ها با ممالك فقیر فزونتر مى گردد; هر شب حدود یكهزار ملیون مردم جهان گرسنه مى خوابند; و زندانها پر است از انبوه بیگناهان.
خود كامگان دیو سیرت هنوز به انواع شكنجه مردم جهان مشغولند.
یعنى، جهان هنوز رو به تراكم ظلم و ستم مى رود، كى و كجا از عدل و داد پر شده است؟
و همین دلیل قویترین و مؤثّرترین پاسخ به تمام مدّعیان طول تاریخ است و سند زنده اى است بر دروغ آنان، دلیلى كوتاه و فشرده امّا برنده و قاطع!
آرى! هنوز آن آفتاب چهره از ابرها به در نكشیده، و باید همچنان انتظار آن روز را كشید، كه ابرها بكلّى كنار روند و جهان تاریك به وجودش روشن شود; و گویا صبح نزدیك است.
«الیس الصّبح بقریب»

انارك نائین(82) ـ ناصر مكارم شیرازى
رمضان 1398
مطابق با مرداد 1357