تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

استخلاف در زمین

در سوره نور، آیه 55، مى خوانیم:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
در این آیه سه وعده صریح به آنها كه گروه افراد با ایمان و شایسته را تشكیل مى دهند داده شده است.
و مى دانیم در هر وعده سه ركن وجود دارد:
وعده دهنده كه در اینجا خدا است; و وعده گیرنده كه «الّذین آمنوا منكم و عملوا الصّالحات» یعنى مؤمنان صالح هستند; و موادّ مورد وعده كه امور سه گانه زیر است:
1ـ استخلاف فى الارض ـ «حكومت روى زمین به عنوان نمایندگى خدا» ; یعنى حكومت حق و عدالت.
2ـ تمكین دین ـ «نفوذ معنوى و حكومت قوانین الهى بر تمام پهنه زندگى»
3ـ تبدیل خوف به امنیّت; و بر طرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى، و جایگزین شدن امنیّت كامل و آرامش در همه روى زمین.
منظور از «تمكین دین» همانطور كه از سایر موارد استعمال كلمه تمكین بر مى آید این است كه تعلیمات الهى بطور ریشه دار و پا بر جا در تمام شؤون زندگى نفوذ خواهد داشت، نه همانند الفاظ صلح و آزادى و حقوق بشر كه امروز بازیچه دست مدافعان قلاّبى آن است و تنها گلوهایشان را براى شعارهاى داغ در این زمینه پاره مى كنند، و در خارج از آن اثرى نیست; گوئى الفاظى هستند رؤیایى كه جز در عالم خیال نمى توان به آنها دست یافت.
در آن روز تعلیمات حیاتبخش و آزاد كننده اسلام نه بشكل یك سلسله تشریفات خشك و صورى، و نه بگونه یك مشت الفاظ مومیائى شده; بلكه به عنوان یك دكترین زندگى در همه جا ریشه خواهد دوانید، و تلاش بازسازى به ریشه ها كشیده خواهد شد نه به شاخ و برگها و نقش ایوان.
آن روز آگاهى و احساس مسؤولیّت جنبه عمومى خواهد داشت; و گسترش و تعمیم آن مانع از آن خواهد بود كه افرادى با الفاظ بازى كنند، و مفاهیم سازنده را مسخ نمایند; چه اینكه این گونه كارها تنها در جوامعى امكان پذیر است كه آگاهى و احساس مسؤولیّت همگانى نیست، یا به سر حدّ نصاب نرسیده، و الاّ فرصتى براى این بازیهاى كودكانه باقى نخواهد ماند.
آن روز منافع شخصى و خصوصى مانع از قضاوت صحیح عمومى نخواهد شد، نه چون امروز كه پاره اى از محو كنندگان همه حقوق بشر، هنگامى كه بر كرسى خطابه در مجامع پر عرض و طول جهانى كه به اصطلاح براى دفاع از حقوق بشر تشكیل مى گردد، چنان داغ و پر هیجان سخنرانى مى كنند كه دهانها از تعجّب باز مى ماند; حتّى اعلامیّه هاى موجود را در زمینه حقوق بشر (كه در واقع به هیچیك از آنها عمل نكرده است) ناقص و نارسا و غیر كافى مى شمرد، و حتّى سردمداران حقوق بشر در دنیا، براى آنها كف مى زنند، چرا كه با هم دوستند و منافعشان بدون این كار در خطر است.
آرامش و امنیّت در آن روز آمیخته با خوف نیست، نه چون امنیّتى كه گهگاه در جهان امروز پیدا مى شود، و زائیده ترسى از سلاح هاى مخوف و وحشتزا است.
این تعادل وحشت است نه امنیّت! این آرامش ناشى از خوف عظیم از عواقب دردناك جنگ است نه آرامش واقعى! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پایه هاى این امنیّت و آرامش كاذب نیز فرو خواهد ریخت.
* * *
نتیجه این وعده هاى سه گانه الهى فراهم شدن زمینه ها براى انسان سازى، و تكامل هر چه بیشتر در مفاهیم انسانى و بندگى خالص خداوند، و شكسته شدن همه بتها در تمام قالبها است (یعبدوننى لا یشركون بى شیئا).
بد نیست در اینجا نگاهى به گفته هاى مفسّران و آنچه در شرح نزول آیه فوق آمده است بیندازیم:
بعضى از مفسّران معتقدند كه این آیه هنگامى نازل شد كه یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به مدینه هجرت كرده بودند.
یك جنبش نوین آغاز شده بود، جنبشى كه لرزه بر اركان جامعه كهنه و پوسیده پر از خرافات و پر از جهل و ظلم و تبعیض جاهلى افكنده بود و طبعاً پرچمهاى مخالفت از هر سو برافراشته شد.
گرچه یاران محدود امّا فداكار این انقلاب الهى با بهره گیرى از دینامیسم عظیم آئین جدید، ابتكار واقعى را در دست داشتند، ولى انبوه مخالفان و هیاهوى آنها بقدرى زیاد بود كه آهنگ حق طلبانه آنان در میانشان گم مى شد.
شدّت مخالفت قبایل بقدرى بود كه سربازان انقلابى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)همیشه در حال آماده باش بودند; هر شب با اسلحه مى خوابیدند و صبح با اسلحه و در لباس تنگ و سنگین جنگ بیدار مى شدند.
ادامه این وضع براى مدّت طولانى مسلماً ناراحت كننده بود، چگونه با زره و چكمه در كنار شمشیر و سپر مى توان خوابید؟! آنهم خوابى توأم با بیدارى و بریده!
گاهى آرزو مى كردند زمانى فرا رسد كه بتوانند یك شب آسوده در بستر استراحت كنند; و خطرى از ناحیه دشمن آنها را تهدید نكند. نه در موقع نماز وحشتى از حمله غافلگیرانه دشمن داشته باشند; و نه شب هنگام ترسى از شبیخون آنها، آزادانه خدا را بپرستند; و بتها را بشكنند و در سایه حكومت عدالت پرور قرآن زندگى آسوده اى داشته باشند.
لذا گاهى از وضع خود ابراز نگرانى كرده و از یكدیگر مى پرسیدند آیا چنان روزى فرا خواهد رسید؟!
در این موقع آیه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد:
آرى چنان روزى فرا مى رسد، و این وعده بزرگ خدا است; وعده اى قطعى و تخلف ناپذیر!
و در تاریخ اسلام دیده ایم چگونه با پیروزى كامل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر جزیره عرب آن روز فرا رسید.
این شأن نزول براى آیه كاملا طبیعى به نظر مى رسد ولى ما كه با آیات مختلف قرآن و شأن نزولهاى آن آشنا هستیم مى دانیم هیچ گاه مفاهیم وسیع آیات را نمى توان در محدوده نزولها محصور ساخت; بلكه همیشه شأن نزول یكى از مصداق هاى آیه را تشكیل مى دهد.
تخصیص یك آیه با شأن نزولش درست به این مى ماند كه اسلحه اى را كه به حكم ضرورت براى جنگ با دشمن تهیه مى كنیم پس از پایان آن جنگ كنار بگذاریم هر چند كاملا قابل استفاده و گرانقیمت و نایاب بوده باشد.
البتّه در اواخر عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قسمتى از مفهوم وسیع این آیه جامه عمل بخود پوشید، امّا پیاده شدن تمامى مفهوم آن، و استخلاف در سراسر روى زمین، هنوز پیاده نشده و جهان در انتظار آن است.
آیه همه مؤمنان شایسته را در همه اعصار و قرون بشارت مى دهد كه سرانجام، حكومت جهان از آنِ شایستگان خواهد بود و براى همیشه بازیچه دست یك مشت خودخواه خود كامه استعمارگر كه دنیا را همانند یك توپ بازى به یكدیگر پاس مى دهند نخواهد بود.
لذا در روایات مى خوانیم كه این آیه به قیام مهدى موعود تفسیر شده; از جمله «طبرى» مفسّر ارزنده در «مجمع البیان» از امام سجاد(علیه السلام)نقل مى كند كه فرمود:
«هم واللّه شیعتنا اهل البیت یفعل اللّه ذلك بهم على یدى رجل منّا و هو مهدى هذه الامّه; این گروه همان پیروان ما هستند كه خداوند به وسیله مردى از خاندان ما این موضوع را تحقّق مى بخشد و او مهدى این امّت است.»
سپس همین مضمون را از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل مى كند.
بعد اضافه مى نماید كه آیه مطلق است و خلافت همه روى زمین را شامل مى شود و چون این وعده الهى هنوز تحقّق نیافته باید منتظر آن بود.
و در تفسیر «برهان» ذیل همین آیه روایات متعدّدى از امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) نقل شده كه این آیه اشاره به قیام قائم(علیه السلام) است.
یادآورى این نكته نیز لازم است كه با توجّه به كلمه منكم وجود یك اقلّیّت شایسته و با ایمان و صالح كافى است كه به هنگام فراهم شدن زمینه ها دست به انقلاب وسیع جهانى خود بزنند، و با رهبرى همه جانبه آنها این كشتى طوفان زده به ساحل نجات برسد.
3ـ در سوره توبه، آیه 33، آمده است:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
براى معنى فهم این آیه باید نخست به آیه پیش از آن باز گردیم آنجا كه مى گوید:
یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ; دشمنان مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولى خدا مى خواهد نور خود را تكمیل كند اگر چه كافران كراهت داشته باشند.
از این آیه بخوبى روشن مى شود كه اراده پروردگار بر تكامل نور اسلام تعلّق گرفته، و تكامل واقعى آن هنگامى خواهد بود كه بر سراسر پهنه جهان سایه افكند.
سپس با وضوح بیشتر این حقیقت را در آیه مورد بحث بازگو كرده مى فرماید:
خداوند كسى است كه پیامبرش را با هدایت و آئین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان پیروز گرداند اگرچه مشركان ناخشنود باشند.
همینوعده با تفاوت مختصرى در آیه 28، سوره فتح، تكرار شده است:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا; او كسى است كه پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر تمامى ادیان پیروزش گرداند، و همین بس كه خداوند گواه (این وعده بزرگ) است.
و بالاخره براى سومین بار این وعده بزرگ را در سوره صف، آیه 9، با همان تعبیر سوره توبه ملاحظه مى كنیم:
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ از مجموع این آیات كه در سه سوره از قرآن ذكر شده اهمّیّت این وعده الهى اجمالا به دست مى آید.
ولى مهم این است كه مفهوم جمله «لیظهره» در اینجا روشن گردد:
اولا، ضمیر «ه» آیا به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) باز مى گردد یا به «دین الحق»؟
در صورت اوّل مفهومش پیروزى پیامبر بر همه ادیان است، در صورت دوم پیروزى آئین اسلام.
امّا با توجّه به این كه «دین الحق» نزدیكتر است، طبق قواعد ادبى رجوع ضمیر به آن صحیحتر به نظر مى رسد (اگرچه در نتیجه تفاوت چندانى نخواهد داشت).
بعلاوه، پیروزى یك آئین بر آئینهاى دیگر، تعبیر مناسبترى است تا پیروزى شخص بر آئینها. (دقّت كنید)
ثانیاً، (و مهم همین قسمت است) منظور از ظهور در اینجا چیست؟ شك نیست كه «ظهور» در اینجا به معنى بروز و آشكار شدن نمى باشد بلكه به معنى غلبه و پیروزى است; زیرا یكى از معانى مشهور این كلمه همین معنى است; در كتاب قاموس كه از منابع معروف لغت عربى است چنین آمده: ظهر به و علیه غلبه.
در كتاب مفردات راغب نیز آمده است ظهر علیه غلبه.
در آیات متعدّدى از قرآن مجید كه در سوره مؤمن و كهف و «توبه»
آمده این كلمه به معنى «غلبه و پیروزى» استعمال شده است مانند:
كَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً(6); چگونه پیمان آنها احترام دارد با اینكه اگر بر شما پیروز شوند مراعات خویشاوندى و پیمان را نخواهند كرد!
یَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ(7); اى گروه فرعونیان! امروز شما در روى زمین پیروزى دارید امّا...
إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ یَرْجُمُوكُمْ(8); آنها اگر بر شما (اصحاب كهف) پیروز گردند سنگبارانتان مى كنند!
* * *
ولى سخن در این است كه منظور از پیروزى این آئین بر سایر آئینها چه نوع پیروزى است؟
مفسّران سه تفسیر براى آن ذكر كرده اند.
1ـ پیروزى منطقى; یعنى با مقایسه اسلام با آئینهاى دیگر كه غالباً آمیخته با خرافات شده، پیروزى منطق مستدلّ آن بر سایر منطقها آشكار است.
طرفداران این تفسیر معتقدند هرگاه توحید خالص اسلامى را با انواع توحیدهاى آمیخته با شرك، و یا شرك خالص، مقایسه كنیم برترى مكتب اسلام بر سایر مكاتب روشن مى شود، همچنین مباحث دیگر.
این وعده الهى جامه عمل به خود پوشیده است; حتّى مقایسه شعار اذان كه شعارى گویا و تكاندهنده است با شعار ناقوس و بى شعارى بسیارى از ادیان، روشنگر این پیروزى منطقى است.
2ـ منظور پیروزى عملى و غلبه خارجى بر سایر ادیان است، منتها در یك مقیاس منطقه اى نه جهانى و عمومى.
این نیز تحقّق یافته; چرا كه اسلام در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر شبه جزیره عرب، و پس از آن بر بخش عظیم آبادى از جهان غلبه یافت و پیروان ادیان و مذاهب دیگر در این مناطق كه از دیوار چین ـ بلكه ماوراى دیوار چین ـ تا ساحل اقیانوس اطلس امتداد مى یافت، غالباً در برابر اسلام سر تعظیم فرود آوردند. حتّى زمانى كه سلطه حكومت اسلامى از این نقاط بر چیده شد باز اسلام به عنوان یك مكتب و آئین پا برجا در این مناطق متوطّن گردید.
3ـ منظور پیروزى و غلبه خارجى و عملى در سطح جهان و تمامى روى زمین است، كه شامل پیروزى فرهنگى، اقتصادى، و سیاسى مى شود، و این تفسیر را جمعى از مفسّران اهل تسنّن علاوه بر مفسّران شیعه پذیرفته اند.
مسلّماً این وعده تا كنون عملى نشده و تنها بر حكومت جهانى مهدى موعود منطبق مى گردد كه حكومت حق و عدالت همه جا را فرا گیرد و این آئین بر تمام آئینها در مقیاس جهانى غلبه یابد.
و قرائنى در دست داریم كه اولویّت تفسیر سوم را بر تفاسیر دیگر به ثبوت مى رساند; زیرا:
اوّلا، غلبه و پیروزى كه از كلمه «ظهور» استفاده مى شود ظاهر در غلبه حسّى و عینى و خارجى است، نه غلبه ذهنى و فكرى، و لذا در هیچیك از مواردى كه از قرآن بر شمردیم «ظهور» به معنى غلبه ذهنى نیامده بلكه اگر به آیات گذشته بازگردیم و دقّت كنیم مى بینیم در تمام این موارد به معنى غلبه عینى و خارجى است.
ثانیاً، ذكر كلمه «كلّه» به عنوان تأكید روشن مى كند كه غلبه جنبه منطقه اى و محدود ندارد بلكه شامل عموم ادیان و مذاهب جهان مى شود و این جز از طریق فراگیرى و شمول اسلام نسبت به جهان ممكن نیست.
ثالثاً، روایاتى كه در تفسیر آیه فوق به ما رسیده، تفسیر سوم را تقویت مى كند مانند روایات زیر:
1ـ «عیّاشى» به اسناد خود از «عمران بن میثم» از «عبایه» چنین نقل مى كند:
امیر مؤمنان على(علیه السلام) هنگامى كه آیه «هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق...» را تلاوت فرمود از یاران خود پرسید:
اظهر ذلك؟ (آیا این پیروزى حاصل شده است؟)
عرض كردند: آرى!
فرمود:
كلاّ; فوالّذى نفسى بیده حتّى لایبقى قریة الاّ و ینادى فیها بشهادة ان لا اله الاّ اللّه بكرة و عشیّاً; نه، سوگند به كسى كه جانم به دست او است این پیروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هیچ آبادى روى زمین باقى نماند مگر این كه صبح و شام بانگ لا اله الااللّه از آن به گوش مى رسد!(9)
2ـ در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم:
انّ ذلك یكون عند خروج المهدى من آل محمّد فلا یبقى احدا الاّ اقر بمحمّد(10) (صلى الله علیه وآله وسلم); این پیروزى به هنگام قیام مهدى از آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) خواهد بود، آنچنان كه هیچ كس در جهان باقى نمى ماند مگر اینكه اقرار به محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)خواهد كرد.
3ـ مقداد بن اسود چنین مى گوید:
سمعت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم) یقول لا یبقى على ظهر الارض بیت مدر و لا و بر الاّ ادخله اللّه كلمة الاسلام(11); بر سراسر روى زمین خانه اى از خشت و گل و خیمه اى (در بیابان باقى نمى ماند) مگر این كه آئین اسلام در آن ورود خواهد كرد.
روایات دیگرى نیز در تفسیر آیه فوق به همین مضمون وارد شده است.
* * *
این بود قسمتى از آیات قرآن مجید كه صلح و عدالت جهانى و ایمان به توحید و اسلام را در سراسر جهان تأكید مى كند.
مصلح جهانى در منابع حدیث اهل تسنّن
قبل از هر چیز توجّه به دو مطلب لازم است.
1ـ بعضى مى پرسند با وجود قرآن، چه نیازى به احادیث و روایات داریم؟
و با توّجه به این كه در قرآن بیان همه چیز هست (فیه تبیان كل شىء) چه مانعى دارد كه ما هم با آنها كه گفتند: «حسبنا كتاب اللّه; قرآن كتاب خدا ما را بس است» همصدا شویم؟
بخصوص كه مى شنویم كه در میان احادیث صحیح، احادیث مجعول و نادرست نیز وجود دارد، و این باعث بى اعتبار شدن همه آنها است.
* * *
ولى با توجّه به این كه ما مسلمان هستیم، یك مسلمان پایبند به قرآن نمى تواند به احادیث اسلامى كه از طرق صحیح رسیده عمل نكند زیرا:
اولا، منكران سنّت و حدیث صحیح، در واقع منكر خود قرآن محسوب مى شوند; چه اینكه، قرآن صریحاً گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را به عنوان یك منبع معتبر و واجب الاطاعه معرفى كرده و مى گوید:
مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا(12); آنچه پیامبر براى شما آورده و به شما فرمان دهد بگیرید و عمل كنید و آنچه شما را از آن نهى كند، خوددارى كنید!
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ(13); هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد در برابر فرمان خدا و پیامبر سرپیچى كند!
مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا(14); آن كس كه اطاعت پیامبر كند اطاعت خدا كرده و آن كس كه روى بگرداند تو مسؤول آنها نیستى (و حساب و كیفرشان با خدا است).
و آیات دیگر كه همگى فرمان پیامبر را همچون فرمان خدا واجب الاطاعه مى شمرد.
ثانیاً، قرآن محتوى دستورات كلّى و قوانین اساسى اسلام است; و اگر از سنّت چشم بپوشیم، جنبه عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونه كلّیاتى ذهنى كه قابلیّت اجرا ندارد باقى مى ماند; زیرا تمام جزئیّات و ریزه كاریها و آئین نامه هاى عملى و اجرایى آن قوانین كلّى همه در سنّت بیان شده است.
گرچه افراد بى اطّلاعى پس از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)اصرار داشتند كه احادیث او را كسى ننویسد، مبادا مزاحمتى با قرآن فراهم گردد! امّا پس از مدّتى همه به ضعف و سستى این طرز تفكّر آشنا شدند كه اگر زمان دیگرى بگذرد و احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به دست فراموشى سپرده شود اسلام فاقد ارزش اجرایى و عملى خواهد شد; لذا آن نظریه كهنه و افراطى و كوته بینانه را رها ساخته به تدوین كتب حدیث پرداختند.
ثالثاً، درست است كه دست جاعلان به سوى احادیث اسلامى دراز شده و با انگیزه هاى مختلفى به آشفته ساختن احادیث پرداختند، ولى چنان نیست كه احادیث صحیح و مجعول و مشكوك ضوابطى نداشته باشد، و نتوان آنها را از هم جدا ساخت; بلكه با توجّه به علم رجال و علم حدیث و درایه، این كار كاملا ممكن است.
2ـ او یك مرد انقلابى است نه یك سیاستمدار مادى!
دلائلى كه از طریق عقل و خرد یا از راه فطرت و نهاد اصیل آدمى، بر تحقّق یك انقلاب اصلاحى وسیع در جهان ذكر شد ـ همانند آیاتى كه در قرآن در این زمینه دیده مى شود ـ هیچكدام سخن از شخص خاصّى به میان نمى آورد; بلكه تنها یك بحث كلّى را تعقیب مى كند; ولى بدون شك چنان انقلاب مانند هر انقلاب دیگرى نیازمند به رهبر دارد. یك رهبر نیرومند و آگاه و پرقدرت و پر استقامت با دیدى وسیع و جهانى.
آیا این رهبر مى تواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخیزد؟
یعنى همانند رهبرانى كه هدفشان در درجه اوّل حفظ موقعیّت خویش، و سپس هر چه به حفظ موقعیّت شخصى آنها كمك كند مى باشد; و تعظیمشان در برابر مكتبهاى مختلف سیاسى و اقتصادى به مقدار تأثیرى است كه در حفظ موقعیّتشان دارند; و در درجه بعد حدّ اعلاى هدف و همّتشان گام گذاردن در مسیر منافع ملّتشان مى باشد، هر چند به خاطر آن ملّتهاى دیگر را به «قربانگاه» ببرند!
جنگ بیست ساله ویتنام با ملیونها كشته، و مجروح، و ملیونها خانه و لانه ویران شده، و ملیونها معیوب و ناقص العضو، و میلیاردها ثروت بر باد رفته، ثابت كرد كه سرمایه دارى امروز حاضر است براى حفظ منافع خویش، و حتّى گاهى براى هیچ ـ هیچ كه نه، بلكه یك مشت اوهام به نام پرستیژ و نه چیز دیگر ـ بجنگد; و در این میان چند رهبر عظیم الشّأن(؟) عوض شدند; ولى همه آنها این مسیر را مانند اسلافشان پیمودند و ثابت كردند این عمل نظر شخصى فرد یا افرادى نبوده بلكه قولى است كه جملگى بر آنند و خاصیّت كشورهایى است كه با آن اصول اداره مى شوند.
آنها آزادى را به عنوان بزرگترین هدف مى طلبند، امّا تنها براى خودشان; گاهى سخن از آزادى براى دگران بر زبان مى رانند امّا همین كه با منافع آنها تصادمى پیدا كند بسرعت از میان مى رود «همچون برف در آفتاب تموز»!
براى تامین منافع مادّیشان همه دست در دست هم دارند و تنها اصل مقدّس و مورد اتّفاقشان همین است; گویى یك قرار داد دائمى و جاودان در زمینه آن تنظیم كرده اند.
و حربه هایى چون «حقوق بشر» و اصل «آزادى انسانها در تعیین سرنوشتشان» بیشتر براى كوبیدن رقبا است; به همین دلیل، موقعى كه پاى دوستانشان به میان مى آید این حربه ها كند مى شود; و به خاطر همان دوستى و اشتراك منافع از اجراى این اصول معاف مى گردند!
آیا این سیستمهاى اجتماعى و این گونه ابرقدرتها مى توانند پرچم آزادى و عدالت را در جهان به اهتزاز در آورند و آیا میان ابرقدرتها فرقى وجود دارد!
تكلیف «ابرقدرتهاى سرمایه دارى» و ظلم و ستم و استعمارشان ناگفته روشن است و نیازى به بحث ندارد.
امّا ابرقدرتهاى چپ: آنها براى تعمیم و بسط عدالت در میان توده هاى زحمتكش و ساختن یك جامعه بدون طبقات تمام قدرتها را كوبیده و در چند نفر ـ یعنى گردانندگان تنها حزبشان ـ متمركز ساخته اند.
هزاران فئودال بزرگ و كوچك را در كوره انقلاب «پرولتاریا» ذوب كرده، و از آن چند فئودال بزرگ ریخته اند كه سر نخ تمام حركات سیاسى و اقتصادى محیطشان را در دست دارند.
آنچنان سانسور شدیدى بر محیط مسلّط كرده اند كه حتّى مجال اندیشیدن بر خلاف آنچه این رهبران مى خواهند، یا مى اندیشند، از خلقها سلب شده!
اصولى را كه زائیده مغز بشر متحوّل متغیّر و در مسیر تكامل است به گونه یك رشته اصول جاودانى و دُگم در آورده، گویى مى خواهند تاریخ را در یك قرن قبل متوقّف سازند و چرخهایش را براى همیشه از حركت باز دارند.
گاه یكى از سران كه رقبا را بتدریج از صحنه قدرت كنار مى زند آنچنان خود كامه مى شود كه انسان را به یاد افسانه دیكتاتورهایى همچون خان مغول مى اندازد و فى المثل مانند آقاى استالین براى حفظ موقعیّت خویش كشتن یك ملیون و دویست هزار نفر را مجاز مى شمرد!
امّا پس از مرگ، حتّى جسدش را از این قبر به آن قبر مى كشانند، و نامش را از همه بر مى دارند; گویى اصلا وجود نداشته، در حالى كه تا دیروز تنها سنگر آزادى خلقهاى زحمتكش و تنها یار و حامى استثمار شدگان دنیا بود!
به خاطر حفظ منافع، گاه با هم مسلكانشان شدیدترین مبارزه را مى كنند و با دشمنان سرسخت، طرح دوستى و «همزیستى مسالمت آمیز» مى ریزند و اصول جاودان خود را به دست فراموشى مى سپارند!
آیا اینها مى توانند پرچم عدالت را در جهان برافرازند و همه ملّتها و كشورها را زیر آن فرا خوانند؟
آیا مى توان از یك مكتب مادّیگرى جز این انتظار داشت؟ مسلّماً نه! خواه ماتریالیسم كاپیتالیسم باشد یا ماتریالیسم سوسیالیسم یا ماتریالیسم ماركسیسم.
تنها یك مكتب انسانى و مافوق مادّى توانائى دارد چنان برنامه انسانى را در سطح جهان پیاده كند.
مكتبى كه رهبرش به حفظ موقعیّت خویش نیندیشد.
تنها به ملّت خویش متعلّق نباشد.
فقط از زاویه محدود مادّیگرى به جهان نگاه نكند.
افكارى آسمانى و بلند و ژرف داشته باشد.
و پاك از پستیها و لغزشها.
او است كه در پرتو اصولى كه الفبایش با الفباى اصول مادّیگرى كه دنیاى امروز را اداره مى كند، فرق دارد، مى تواند بشریّت را از این گذرگاه خطرناك تاریخ برهاند و به وادى ایمن برساند.
او كیست؟ و چه شخصى خواهد بود؟ اعتقاد عمومى مسلمانان این است كه او مردى است به نام مهدى با مشخصات زیر: