تربیت
Tarbiat.Org

حکومت جهانی مهدی(عج)
آیت الله ناصر مکارم شیرازی

عیوب حكومت دموكراسى

امّا با تمام امتیازاتى كه در این طرز حكومت به چشم مى خورد، هنگامى كه به عمق و محصول نهایى اش مى اندیشیم مى بینیم بر خلاف ظاهر زیبایش; چهره وحشتناكى دارد; زیرا:
1ـ استثمار گروهى ـ نخستین محصول این نوع حكومت یعنى حكومت «اكثریّت ها» ـ با توجّه به این كه اقلّیّتها همیشه نفرات محدود و ناچیزى نیستند كه بتوان در محاسبات گروهى آنها را نادیده گرفت ـ
این است كه استثمار دستجمعى را مجاز مى شمرد و به پنجاه و یك درصد جمعیّت مردم جهان اجازه مى دهد افكار و مقاصد خود را بر چهل و نه درصد جمعیّت تحمیل كنند; و براى حفظ منافع اكثریّت، منافع گروه قابل ملاحظه اى كه تنها دو درصد، و یا حتّى گاهى یك درصد، با آنها تفاوت دارند، نادیده بگیرند.
و این ضربه اى است بزرگ بر عدالت و آزادى در جهان انسانیّت كه تحت عنوان مترقى ترین نوع حكومت انجام مى گیرد.
2ـ اقلّیّتها در چهره اكثریّت ـ بدتر از آن این كه در این نوع حكومت غالباً «اقلیّتها» در چهره «اكثریّت» ظاهر مى شوند، و عقائد خود را بر آنها تحمیل مى كنند; به این ترتیب كه صاحبان «زر» و «زور» با در دست داشتن وسائل ارتباط جمعى، و با تغذیه اهداف و مقاصد و برنامه ها و اشخاص مورد نظر خویش، به طور مستقیم و غیر مستقیم، به مطبوعات تجارتى، رادیوها و تلویزیونهاى بازارى، چنان اكثریّت را شستشوى مغزى مى دهند و افكار محیط را در مسیر خواسته هاى خود منحرف مى سازند كه عملا حكومتى روى كار مى آید كه تنها در مسیر منافع این اقلّیّت متكاثر (افزون طلبان قدرت و پول) گام بر مى دارد.
به همین دلیل، جاى تعجّب نیست كه در كشورهایى كه با این سیستم اداره مى شود، حكومت ها «معمولا» نماینده و حافظ منافع بورژواها و سرمایه داران بزرگند (هر چند ظاهراً انتخابات آزاد با مشاركت عموم مردم و مداخله كتبى در صندوق هاى رأى صورت مى گیرد).
البتّه اگر اكثریّت بتواند نخست این گروه را از تخت قدرتشان پایین بكشد سپس انتخاباتى صورت گیرد، ممكن است اكثریّت واقعى حاكم بر مقدّرات جامعه باشند، ولى این كار هم به اصطلاح سر از دور و تسلسل و محال در مى آورد.
و اگر ما بتوانیم حكومت اكثریّت واقعى را بر اقلّیّت (فرضاً) به نحوى توجیه كنیم مسلّماً حكومت اقلّیّت استثمارگر بر اكثریّت استثمار شده به هیچوجه قابل توجیه نیست.
3ـ نامساوى در شرایط مساوى ـ در این سیستم حكومتى هر كس در هر شرائطى داراى یك رأى است، یعنى:
یك دانشمند بزرگ با یك فرد بیسواد كاملا مساوى است; همچنین یك سیاستمدار آگاه و ورزیده و ملّى، با یك فرد نا وارد و فاقد تجربه; و یك انسان پاكدامن خوشنام با یك عضو دزد آلوده جانى...
و این یك نوع بیعدالتى آشكار است، چرا كه یكى از این دو مى تواند هزاران برابر دیگرى سرنوشت ساز باشد.
درست است كه اگر بخواهیم تفاوتهایى میان افراد قائل شویم، با فقدان معیار و ضابطه روشن روبه رو خواهیم شد ولى هر چه هست این یك نوع نارسائى است كه در طبیعت حكومت دموكراسى مادّى غربى نهفته است.
4ـ دنباله روى بجاى رهبرى ـ حكومتها و نمایندگان مجلس در این سیستم حتماً خود را ملزم به رعایت خواسته هاى اكثریّت (بى هیچ قید و شرط) مى دانند، چرا كه براى حال و آینده چشمشان به آنها دوخته است، و بدون این دنباله روى موقعیّت و قدرتشان بخطر خواهد افتاد.
بنابراین، در طبیعت این طرز حكومت، مسأله رهبرى عملا جاى خود را به دنباله روى سپرده است، و مفاسد و مظالم و انحرافات و آلودگیهاى اجتماعى از هر نوع و هر قبیل كه مورد علاقه اكثریّت باشد، نه تنها دنبال، بلكه تشدید مى شود.
با توجّه به این واقعیّت، جاى تعجّب نیست كه فى المثل مى بینیم پارلمان انگلستان مسأله «همجنس گرایى»! را با نهایت تأسّف به عنوان یك قانون به تصویب مى رساند، چرا كه همجنس گرایان در آنجا نماینده بلكه نمایندگان دارند!
با توجّه به آنچه گفته شد، تصدیق خواهید كرد تا چه اندازه این حكومت ایده آل مادّى غیر ایده آل است! زیرا:
اولا، قوانین مادّى بفرض این كه مفید به حال ضعفا و موجب تعمیم عدالت باشد هیچگونه ضمانت اجرایى ندارد، زیرا در محیطى كه تمام ارزشها طبق مقیاسهاى مادّى تعیین مى گردد، موضوع «عدالت» براى زورمندان كه مستلزم گذشت از بسیارى منافع و امكانات مادّى است، مفهوم صحیح و عاقلانه اى ندارد; لذا در چنین محیطهایى تنها ضعفا دم از عدالت و مساوات مى زنند نه اقویا ولى اگر پاى ارزشهاى معنوى پیش آید عدالت براى آنها نیز مفهوم پیدا خواهد كرد زیرا هنگام اجراى عدالت اگر چه قسمتى از منافع خود را از دست مى دهند امّا به جاى آن به یك ارزش معنوى و فضیلت خواهند رسید.
نمونه روشن این مطلب سازمانهاى وسیع بین المللى است كه پس از جنگ دوم جهانى به وجود آمده; این سازمانها كه به اصطلاح مهمترین مركز براى تأمین صلح جهانى محسوب مى شود و سیاستمداران متفكّر جهان در آن شركت دارند تا كنون همواره به صورت بازیچه اى براى اعمال نفوذ دولتهاى بزرگ و یا به صورت یك سالن كنفرانس و سخنرانى براى دولتهاى كوچك بوده كه فقط مى توانسته اند قسمتى از حرف هاى خود را در آنجا بزنند.
ثانیاً، مطالعات تاریخى و تجربه نشان مى دهد كه حسّ افزون طلبى انسان هیچگاه از طریق مادّى اشباع نشده است; یعنى انسان هرگز به جایى نرسیده كه بگوید همین مقدار براى من كافى است. خواسته هاى انسان از این نظر نامحدود است و امكانات مادّى هر قدر هم زیاد باشد محدود است و این وسائل محدود پاسخ آن خواسته هاى نامحدود را نمى دهد و همین «تضادّ خواسته ها و امكانات» است كه جنگ را به صورت یكى از لوازم همیشگى زندگى مادّى در آورده است.
ولى اگر پاى معنویات ایمان به خدا و توجّه به ارزشهاى انسانى و اخلاقى و احساس مسؤولیّت در پیشگاه آن مبدأ بزرگى كه مافوق مادّیات و جهان مادّه است در دلها زنده شود، مى تواند این غریزه را محدود ساخته و در مجراى صحیحى به كار اندازد و صلح و امنیّت را به جاى جنگ بنشاند.
و به عبارت دیگر، غریزه فزون طلبى را مى توان از طریق امور معنوى كه هیچگونه محدودیّتى ندارد اشباع كرد و آن تضادّى كه عامل اصلى جنگ و ظلم بود از میان خواهد رفت.