شبیه نفاقِ امویان که با نیروهای ارزشی کینه داشتند در بعضی از برهههای حیات انقلاب اسلامی نیز ظاهر شد و در قالب وفاداری با آرمانهای انقلاب، ولاییترین فرزندان انقلاب را متهم به تندروی و خرافهگرایی کردند که البته در بستر فرهنگ تشیع و با نوری که فرهنگ کربلا در جامعه افشاند، به نتیجهی دلخواهشان نخواهند رسید، ولی این حوادث نیز بسی عبرتآموز خواهد بود! دیگر نمیتوان این نوع تهمتها را به حساب تفاوت سلیقه و برداشت از انقلاب دانست، بلکه موضوع را باید در اعتقاد و عدم اعتقاد به اهداف اصلی انقلاب دانست به همین جهت مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) در سفری که در بیست و دوم اردیبهشت سال هشتاد و هشت یعنی یک ماه قبل از انتخابات دولت دهم به کردستان داشتند فرمودند: «نامزدها سعی کنند در اظهارات با انصاف عمل کنند، گاهی انسان حرفهای عجیب و نسبتهای عجیبی میشنود، این حرفها مردم را نگران میکند... اینهمه نسبتِ خلافدادن به این و آن، تخریب اذهان مردم است، واقعیت هم ندارد» بنده هم به همهچیز فکر میکردم إلاّ اینکه چنین تعارضهایی با این شدت در درون انقلاب پیش آید. انتقاد میتوان کرد و جای انتقاد هم بود ولی این تهمتها خبر از چیز دیگری میداد که جریانی با رویکرد نفی ارزشهای انقلاب در زیر پوست انقلاب لانه کرده است. به همین جهت مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی) خطاب به دولت آقای احمدی نژاد میفرمایند: «میفهمیم که چطور مجموعهی دولت آماج حملات است، علتش هم همین است که گفتمان این دولت، گفتمان انقلاب است و در جهت انقلاب حرکت میکند»(96) باید هوشیار باشیم که گاهی اشکال گرفتنها عمیقتر از این است كه ناشی از برداشت غلط یا تفاوت سلیقه با دولتی خاص باشد، جریانی است برای تغییر مبانی انقلاب اسلامی به سوی غربزدگی. ممكن است شخصی بگوید كه بنده نوع مدیریتی که برای ادامهی انقلاب و توسعهی آن در نظر دارم غیر از مدیریتی است که دولت نهم و دهم دنبال میکند. این چیزی نیست که انقلاب را تهدید کند ولی یک وقت به اسم توسعه میخواهند انقلاب اسلامی را در فرهنگ غربی ادغام کنند و انتقادها به جهت آن است که دولتمردان میخواهند بر مبنای ارزشهای انقلاب اسلامی حرکت کنند و با فاصلهگرفتن از تمدن غربی، زمینهی تحقق تمدن اسلامی را فراهم نمایند، انتقاد میکنند که باید با سایر کشورهای دنیا تعامل داشت ولی قصدشان هضم انقلاب اسلامی در نهادهای بینالمللی است! یک نور و بصیرت حسینی نیاز است تا بتوانیم گرفتار چنین مهلکهای نشویم و بفهمیم چرا حضرت امیرالمؤمنین(ع) بین خلفا و معاویه فرق میگذاشتند و چرا امام حسین(ع) خوشحال بودند که خداوند کمک کرد اسلام از دست امویان آزاد شد.
حال سؤال بنده این است که آیا اگر عدهای به تأسی از مولایشان امام حسین(ع) برای نجات انقلاب اسلامی از نفاقی که تلاش دارد اسلام را در تمدن غربی ادغام کند، شهید شوند و انقلاب را از چنین مهلکهای نجات دهند خوشحال نخواهند بود؟ اگر مسلمان متعهدی مثل اهلالبیت(ع) عمق فاجعهی نفاق درون انقلاب اسلامی را بشناسد آیا لحظهای از پای خواهد نشست؟
به نظر بنده اگر كسی از یک طرف جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسد و به عظمت قدسی آن پی ببرد و از طرف دیگر متوجه جبههای بشود که تلاش دارد انقلاب اسلامی را از رسالت تاریخیاش باز دارد و معنی گفتار یکی از کاندیداهای دولت دهم را بفهمد که گفت: «تا ما خودمان مردم فقیر داریم چرا باید به مردم فلسطین کمک کنیم» و بفهمد در متن این جمله چراغ سبزی به صهیونیسم نشان داده شده است. و سخت به فکر فرو رود که راه چاره برای عبور از این خطر چیست. حال یك نور غیبی به او بگوید اگر بتوانی شهادتی خاص را برای خود برنامهریزی كنی و از خدا هم تقاضا كنی كه در آن شهادت کمکات کند میتوانی این مسأله را حل كنی، و او احساس کند دارد موفق میشود، آیا خوشحال نمیشود؟ خدا میداند خوشحالترین شخص باید او باشد.
حضرت سیدالشهداء(ع) در آن شرایط عمق فاجعهای را که بر سر اسلام آمده بود به خوبی درک کردند و متوجه شدند به مدد الهی در روز عاشورا کار امویان به عنوان فکر حاکم بر جهان اسلام، تمام شد و دیگر فرصتی بیشتر از فرصتی که یک نفر سوار اسب خود شود و پیاده شود، امکان ادامهی حیات ندارد، معلوم است که خوشحال میشوند و لذا در روز عاشورا فرمود: «ثُمَ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَیْثِ مَا یُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی عَنْ جَدِّی فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا یَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ(97) اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ كَسِنِی یُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیفٍ فَیَسُومَهُمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً- فَإِنَّهُمْ كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَیْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَیْكَ أَنَبْنا وَ إِلَیْكَ الْمَصِیرُ.»(98) به خدا قسم كه به شما مهلتى چون مهلت سوارشدن یک اسب بیشتر ندهند تا آن كه آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خرد و ریز كند. آرى این عهدى است از پدرم و از جدّم، پس كارتان را با شركایتان جمع كنید تا بعد از آن بر شما اندوهى نباشد آن گاه به من تاخته و مهلت ندهید، من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل میکنم و هیچ جنبدهای نیست مگر آنکه او پیشانی آن را در دست دارد، پروردگار من بر صراط مستقیم است. خداوندا! باران آسمان را از اینان دریغ فرما و به قحطىاى چون قحطى زمان یوسف اینان را مبتلا فرما، خداوندا ! غلام ثقیف - حجاجبنیوسف- را بر آنان مسلّط فرما تا جام آكنده از بلا و ظلم (ذلت و خوارى) را به اینها بچشاند، چرا که آنان ما را تكذیب كرده بىیارمان گذاشتند، تویى پروردگار ما، بر تو توكل و به سویت انابه كنیم و مصیر به سوى توست.
عرض شد حضرت اباعبدالله(ع) بعد از شهادت امام حسن(ع) ده سال به حیلههای معاویه فکر میکردند و میدیدند چه میکند. حال خداوند آرزوی امام حسین(ع) را برآورده کرد و شرط تحقق آن را گوشزد نمود و شرط پیروزی را آن شهادتها و اسارتها قرار داد و حالا در آخرین ساعات روز عاشورا حضرت متوجهاند در حال به نتیجهرسیدن هستند و سایهی سیاه امویان از سر اسلام در حال کناررفتن است.