اینكه داریم حضرت سیدالشهداء(ع) صبح عاشورا، عمامهی پیامبر(ص) را بر سر گذاشتند و به جای لباس جنگ، لباس عادی پوشیدند و نعلین بهپا کردند و بهجای اسب، سوار شتر شدند و برای لشکر کوفه سخنرانی کردند به جهت آن بود که آنها را متوجه جنبهی روحانی خود کنند و به آنها هشدار دهند به جنگ کسی آمدهاند که میخواهد آنها را از دام امویان نجات دهد و پیرو چنین برنامهای در سخنرانی خود فرمودند:
«أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا یَحِقُّ لَكُمْ عَلَیَّ وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَیْكُمْ فَإِنْ أَعْطَیْتُمُونِی النَّصَفَ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیَكُمْ ثُمَّ لا یَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ ذَكَرَ اللَّهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ(ص) وَ عَلَى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ أَنْبِیَائِهِ فَلَمْ یُسْمَعْ مُتَكَلِّمٌ قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ فِی مَنْطِقٍ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یَصْلُحُ لَكُمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاكُ حُرْمَتِی أَلَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّكُمْ وَ ابْنَ وَصِیِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أوَ لَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی أَوَ لَیْسَ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَیْنِ عَمِّی أَوَ لَمْ یَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ كَذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یَمْقُتُ عَلَیْهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیكُمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ یُخْبِرُوكُمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِیِ»(99)
اى مردم! گفتار مرا بشنوید و شتاب نكنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است پند دهم و عذر خود را بر شما آشكار كنم پس اگر انصاف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصاف ندهید پس نیك بنگرید تا کاری نکنید که برای شما پشیمانی بهبار آورد. سپس در بارهی من آنچه میخواهید انجام دهید و مهلتم ندهید، همانا ولىّ من آن خدائى است كه قرآن را فرو فرستاد و او است سرپرست و یار مردمان شایسته. سپس آن حضرت حمد و ثناى پروردگار را بجا آورد، و به آنچه شایسته بود از او یاد كرد و بر پیغمبر خدا(ص) و فرشتگانش و سایر پیمبران درود فرستاد. از هیچ سخنورى پیش از او و نه پس از آن حضرت سخنى بلیغ تر و رساتر از سخنان او شنیده نشد. سپس فرمود: اما بعد، پس نَسَب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من كیستم سپس بهخود آئید و خویش را سرزنش كنید و بنگرید آیا كشتن من و دریدن پردهی حرمتم براى شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما و فرزند وصى او نیستم، آن كس كه پسر عموى رسول خدا و اولین كسی بود كه رسول خدا (ص) را در آنچه از جانب پروردگارش آورده بود تصدیق كرد؟ آیا حمزهی سید الشهداء عموى من نیست؟ آیا جعفربن ابىطالب كه با دو بال در بهشت پرواز میكند عموى من نیست؟ آیا به شما نرسیده آنچه رسول خدا (ص) در بارهی من و برادرم فرمود: كه این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ پس اگر تصدیق سخن مرا بكنید حق همانست، به خدا از روزى كه دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد دروغ نگفتهام و اگر مرا به دروغ نسبت دهید پس همانا در میان شما كسانى هستند كه اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهى دهند، بپرسید از جابربنعبدالله انصارى، و ابا سعید خُدرى، و سهل بن سعد ساعدى، و زید بن ارقم، و انس بن مالك(100) تا به شما آگاهى دهند كه این گفتار را از پیغمبر (ص) در بارهی من و برادرم شنیدهاند، آیا این گفتار رسول خدا(ص) جلوگیرى از ریختن خون من نمیكند؟
امام در این سخنرانی حجت را بر آنها تمام کرد تا مرز مردمِ فریبخورده را با امویان جدا کند و در تاریخ بماند که جریان اموی که برنامهی اصلی مبارزه با امام حسین(ع) را در دست داشت یک جریان فریبکار است که به هیچ یک از ارزشهای الهی پایبند نیست. حضرت در خطبهی دومی که صبح عاشورا ایراد کردند متذکر جریان ابوسفیان و امویان شدند و به کوفیان که به جنگ حضرت آمده بودند خطاب کردند «وَ أَنْتُمْ- ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشْیَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَ إِیَّانَا تُخَاذِلُونَ أَجَلْ»(101) و شما اینک به فرزندان ابوسفیان و پیروانش اعتماد نمودهاید و دست از یاری ما برداشتهاید. این که حضرت میفرمایند: آیا شما نشنیدید كه پیامبر(ص) فرمودند: من و برادرم سرور جوانان اهل بهشت هستیم. متذکر جریانی میشوند که دارد ارزشهای دینی را به ضد ارزش تبدیل میکند و سخن پیامبر خدا(ص) را زیر پا میگذارد.
حضرت در حدّی تأکید بر اُمویبودن لشکر عمرسعد دارند که وقتی به خیمهگاه حضرت حمله میکنند آنها را با عنوان «یا شیعةَ ابیسفیان»(102) خطاب میکنند.