آیا امام حسین (ع)در كربلا به عنوان یك نفر شهید شد و یا شهادت او جهت به نمایش گذاردن آثار ارادهای بود که پس از رحلت رسول خدا(ص) بدون آنکه بداند، برای شكستن قامت اسلام خود را مجهز کرد؟ فرهنگی كه رو در روی امام ایستاد و امام را شهید كرد به کلی از پذیرفتن مقامی که آن مقام، قلبش حامل قرآن باشد سرباز زده بود و این فرهنگ در سقیفه پایهگذاری شد. در سقیفه از این موضوع غفلت شد که برای ادامهی دین نیاز به انسان كاملی است كه سراپای وجودش را دین فرا گرفته باشد، از خود نپرسیده بودند مگر تداوم دین در جامعه، بدون حضور نمونهی كامل دینداری ممكن است؟ آنقدر مشغول سیاسیکاری و قبیلهبازی خود بودند که نمیدانستند قرآن نمونههای كامل دینداری را معرّفی كرده و حجّت را برای شناخت امام بر همه تمام كرده است. آیا قرآن نفرمود: «اِنَّمَا یُرِیدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُالرِّجْسَ اَهْلَالْبَیْت، یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیِرَا...»؛(48) همانا خداوند اراده کرده که از شما اهلالبیت هرگونه آلودگی را پاک گرداند و شما را به طهارت مخصوصی برساند. آیا خداوند از این طریق ذهنها را متوجه کسانی که در مقام عصمت و طهارتند ننمود، کسانی که اگر محل رجوع مردم قرار گیرند جامعه را از هر گونه اشتباه نجات میدهند و به سوی سعادت رهنمون میکنند؟ آیا مگر نه اینكه در جامعهی اسلامی همواره باید اسلامی حاکم باشد که توسط امامی معصوم تبیین شود و هرگز نباید به بهانهی این كه تولیدمان عقب میافتد و یا اقتصادمان ضعیف میشود، حسّاسیّتمان نسبت به فرهنگ امام معصوم كم شود. و از صراط مستقیم فاصله بگیریم!
در صدر اسلام حسّاسیّت نسبت به حاکمیت امام معصوم ضعیف شد. اکثراً قبول داشتند علی(ع) حقّ است ولی کوتاه آمدن از حاکمیتِ آن حضرت را چیز خطرناکی نمیدانستند، و از این نکته غفلت شد که وقتی نسبت به حق کوتاه آمدیم عملاً باطل را پذیرفتهایم و مسلّم با باطل، هیچکس به هیچ نتیجهای نخواهد رسید، چیزی که پس از هزار و چهارصدسال جامعه اسلامی هنوز به آن گرفتار است و به همین جهت از اسلام بهرهی لازم را نمیبرد.
به حاکمیت غیر امام معصوم دلخوش كردند و از فاجعهای كه با عدم حاكمیّت امامت در كالبد جامعهی اسلام رخنه كرد غافل شدند، جامعه گرفتار عملزدگی و کمیتگرایی شد و از کیفیت و معنویت محروم گشت. لشکر مسلمانان از یک طرف تا پشت دروازههای چین و از طرف دیگر تا قلب اروپا و آفریقا جلو رفت، و غنائم بسیاری به دست آورد و ظاهر اسلام در همهجا حاکم شد اما پوستهای بدون قلب و محتوا. یعنی تولید زیاد بود ولی توحید و معنویّت هیچ و امام معصوم خانهنشین. این همه فتح، امّا مِنهای امام. نتیجهاش پریشانی حقیقت اسلام و ذلّت و زبونی مسلمانان زیر سرنیزهی حاكمان قلدر بنیامیّه شد.
امامحسین(ع) در كربلا فاجعهای را که پشت این فتوحاتِ بدون معنویّت و امامت در جامعه رخنه کرده بود نشان داد و به خوبی موفّق شد معنی حکومت اموی را به جهان اسلام نشان دهد. مشكل جهان اسلام، شخص یزید نبود، مشكل جهان اسلام، فكر و فرهنگی بود كه یزید نمایندهی آن بود. حسین (ع)پیام خود را به جهان اسلام رساند تا ما امروز دوباره به آن سیاهروزیها دچار نشویم. حضرت نشان دادند در آن شرایط دیگر از اسلام چیزی باقی نمانده و مردم را به برگشت به اسلام دعوت فرمود، در مسیر خود به سوی کربلا فرمود: «إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»(49) به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناپسند گشته و نیكى آن در حال نابودى است و از معروف جز رطوبتى در ته ظرف، چیزی باقی نمانده و بیبرکتیِ زندگى همانند چراگاهى شده كه جز گیاه بیمارىزا و بىمصرف چیزى در آن نمىروید. آیا نمىبینید كه به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند؟! به طورى كه مؤمن حق دارد در این شرایط به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد. به راستى من چنین مرگى را جز سعادت نمیدانم و زندگى در كنار ظالمان را جز هلاكت نمیشناسم! همانا مردم بندهی دنیا شدهاند و دین از سر زبان آنها فراتر نمیرود و دین را تا آنجا كه زندگىشان را بچرخانند میخواهند و چون در بوتهی آزمایش گرفتار شوند دینداران اندكاند.