درست است که با طرح سقیفه و غفلت از غدیر و بیتوجهی به حاکمیت امام معصوم، مسیری شروع شد که ناخواسته به جریان حاکمیت فرهنگ اموی میدان داد ولی آنچه موجب خوشحالی حضرت سیدالشهداء(ع) بود نجات جهان اسلام از فرهنگ اُموی بود زیرا در بستر آن فرهنگ چیزی از اسلام باقی نمیماند تا بخواهیم مردم را متوجه برداشتی عمیقتر از اسلام بگردانیم. تاریخشناسی عمیق به ما اجازه نمیدهد كه مسأله امویان را با اهل سنت مخلوط كنیم، کاری که علمای اهل سنت نیز متوجه آن امر بوده و هستند و اگر این دو موضوع خلط شوند نمیتوانیم نتیجهی شایستهای بگیریم. مسألهی نفاقی كه با حاکمیت معاویه پیش آمد خیلی پیچیدهتر از اینها است كه شما بخواهید بگویید این همانی است كه در صدر اسلام در سقیفه واقع شد. به همین جهت هم حضرت علی(ع) به خلفا کمک میکردند تا در امور مسلمین به بهترین شکل عمل کنند، چون متوجه بودند با حضور خلفاء در حاکمیت جهان اسلام، بستر ادامهی اسلام هنوز به بنبست نرسیده است که نتوان به آینده امیدوار بود. ولی با حاکمیت معاویه جریانی از نفاق به میدان آمد که در عینی که صد در صد بیدین است ولی خود را صد در صد مسلمان معرفی میکند و مسلمانهای واقعی مثل حجربنعدی را لامذهب بهشمار میآورد و به شهادت میرساند، به اسم اسلام بهترین نیروهای اسلام را متهم میکنند که ضد اسلام عمل میکنند، آنقدر در راستای حقانیت خود بسترسازی نمودند که فکر میکردند دیگر کار تمام است و برای همیشه به مراد خود رسیدهاند و هرکس را خواستند میتوانند با اَنگ خروج بر خلیفهی مسلمین از صحنهی جامعه مسلمین خارج کنند هرچند آن فرد حجربن عدی و از آن مهمتر حسینبن علی(ع) باشد، خود را به اسلام چسباندند تا رقیب خود را با اتهام غیر مسلمان بودن از صحنه خارج گردانند.