تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

دستورالعملی از عالم غیب

پس از خبر مرگ معاویه و دستور یزید برای مجبورکردن امام حسین(ع) برای بیعت، امام به والی مدینه (در آن شبی که حضرت را احضار کرده بود) گفتند بگذار تا صبح ببینم چه‌كار باید بکنم، بعد آمدند بر سر قبر جدشان. چند شبی را حضرت کنار قبر جدّشان در حال نیایش‌اند، هرچه بوده است در این مدت اتفاق افتاده و آن برنامه‌ای كه منتظر بودند تا برسد، از طرف نور پیامبر(ص) به حضرت رسید. در این جمله‌ای كه حضرت می‌فرمایند پیامبر به خوابم آمدند و گفتند «یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاكَ قَتِیلا»؛ ای حسین حرکت کن خدا می‌خواهد تو را شهید ببیند، دستورالعملی نهفته است که پس از سال‌ها تمرکز و غم اسلام خوردن به حضرت داده شده و خبر از آن می‌دهد که بنا است خداوند اراده‌ی خود را از طریق حضرت امام حسین(ع) محقق کنند و شهادت حضرت هم قسمتی از آن برنامه است که باید به خوبی برای آن برنامه‌ریزی شود تا نهضت به ثمر برسد. در ضمن رسول خدا(ص) به آن حضرت خبر دادند «إِنَّ لَكَ فِی الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة»؛(73) درجاتی برای تو در ابدیتت گذاشته‌اند كه به آن نخواهی رسید مگر با شهادت. و از این طریق حضرت امام حسین(ع) را به برنامه‌ریزی با رویکرد شهادت تشویق می‌کنند. در این راستا است که حضرت می‌دانند کار بزرگی به عهده دارند که باید برای انجام آن برنامه‌ریزی کنند و شهادت هم جزء این برنامه است و انصافاً بسیار باید بر روی حرکت حضرت سیدالشهداء(ع) تدبّر کرد که در راستای مسیر شهادت خود چقدر عالی برنامه‌ریزی کردند تا در بستر این شهادت آن برنامه‌ی اصلی که نجات اسلام از فتنه‌ی امویان بود به خوبی انجام بگیرد. اگر شهادت یک برنامه‌ی بنیادینی است که حضرت پیش روی خود قرار می‌دهند، به خاطر آن است، که برنامه‌ی اصلی حضرت عملی نمی‌شود مگر با شهادت. لذا به واقع حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانشان با تمام وجود دست از زنده‌ماندن شستند تا کربلا به آن شکلِ خاصش به وجود آمد. ابتدا قلب و روح خود را به عالم بقاء فرستاده بودند و به دنبال آن بودند که تن خود را نیز به دنبال قلب و روح خود روانه کنند. آخرین حربه‌ی امویان اسلحه‌های آن‌ها بود ولی حضرت سیدالشهداء(ع) با مدیریتی که شهادت جزء اهداف بنیادین آن بود ما فوق اسلحه‌ها عمل کردند این است که وقتی خبر خروج امام حسین(ع) را از مكه به عمرو‌بن‌عاص دادند، گفت: «بدانید سِلاح در او كارگر نمی‌افتد»(74) یعنی نمی‌توانید با اسلحه‌هایتان او را مرعوب کنید و از برنامه‌اش منصرف نمایید. حضرت با روحیه‌ی شهادت‌طلبی فضایی ساختند که ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه می‌گوید: مردی را كه در طف با عمر‌سعد بود، گفتند: وای بر تو! چگونه ذریّه‌ی پیامبر خدا(ص) را كشتید؟! گفت: سنگ زیر دندان تو باد! اگر تو هم با ما بودی و آنچه دیدیم، می‌دیدی، همان‌كاری را كه ما كردیم تو نیز می‌كردی، گروهی بر سر ما ریختند، دست به قبضه‌ی شمشیر؛ مانند شیر درنده، سواران را از چپ و راست به هم می‌مالیدند، اگر هم امان می‌دادیم، نمی‌پذیرفتند و به مال ما رغبت نداشتند، می‌خواستند یا از آبشخور مرگ بنوشند یا بر مرگ مستولی شوند و اگر ما دست از آن‌ها برداشته بودیم، جان همه‌ی افراد سپاه را گرفته بودند؛ ای مادر مرده! اگر این كار را نمی‌كردیم، چه می‌كردیم؟!(75)