اسلام برای آبادانی دنیا و آخرت مسلمین است، یك وقت شما میگویید اسلام را میخواهیم تا هم عاقبتمان را نورانی كنیم و هم دنیایمان را به سامان برسانیم، این همان است كه خداوند در قرآن به ما توصیه میفرماید که بگویید: «رَبَّنَا اَتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنةً وَ فِی الاَخِرَةِ حَسَنةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّار»؛(8)
به فرمایش قرآن عدّهای از خدا فقط دنیا را میخواهند و میگویند: «رَبَّنَا اَتِنَا فِی الدُّنْیَا» خدایا فقط دنیا را به ما بده، خدا میفرماید: اینها در آخرت هیچ بهرهای ندارند «وَ مَالَهُ فِی الاَخِرةِ مِنْ خَلاقٍ».(9) از حرکات و گفتار خلیفهی اوّل و دوم بر میآید که متوجه باطن قدسی دستورات الهی نبودند، تصورشان آن بود که آن دستورات، یک مجموعه دستورات قراردادی است تا امور جامعه را به سرو سامان برساند و لذا اگر به نظرشان چیز دیگری میرسید که کارآیی بهتری داشت آن را عمل میکردند.(10)
یك وقت انسان در عین توجّه كامل به قیامت، در دنیا هم طبق دستورات دینی زندگی آسودهای را برای خود تهیّه میكند و بر این اساس به اسلام هم عمل میكند تا در حیاتِ ابدی،ِ معذّب نباشد. ولی یك وقت اسلام را میخواهد كه صرفاً دنیایش را تأمین کند، حالا هرجا اسلام مزاحم دنیایش شد - طبق این بینش- اسلام را كنار میگذارد. در حالی که اگر با افق اصلاح قیامت به اسلام بنگریم باید وقتی بین اسلام و امیال ما تعارضی پیش آمد، آن امیال را زیر پا بگذاریم. در صدر اسلام بینشی كه بر سر كار آمد و امیرالمؤمنین علی(ع) را حذف كرد این طور بود كه هرجا زندگیِ دنیاییِ مردم با اسلام اصطكاك پیدا میكرد تحت عنوان «اجتهادِ خلیفه» اسلام را كنار میگذاشت. خلیفه دوم بارها میگوید: «مُتْعَتان كانَتا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّه (ص) أَنَا أَنْهى عَنْهُما وَ أَعاقب عَلَیْهِما»؛(11) دو متعه در زمان پیغمبر(ص) حلال بود من حرام كردم و عامل به آن دو را كیفر میكنم. معنی این حرف این است که پیامبر(ص) هرچه كرد، كرد، و قرآن هرچه گفت، گفت، نظر ما این است كه صلاح دنیای مردم همین است كه ما میگوییم. این طرز فکر چه بخواهیم چه نخواهیم جایگاه پیامبر(ص) را از آن مقام قدسی که او رسول خدا است و حکم خدا را آورده، تنزل میدهد و او را در حدّ یک مصلح اجتماعی پائین میآورد، به طوری که هرکسِ دیگر هم میتواند در حدّ او باشد. در این نگاه جایگاهی برای امام حسین(ع) نمیماند که حق داشته باشد یزید را نپذیرد و بخواهد حکم حق را بر مناسبات جامعه حاکم کند.(12)
در تحلیل حادثه ای که در کربلا رخ داد باید نظرها رابه طرز فکری بیندازیم كه با نفی قداست نبی و نبوت، مدیران حقیقی جامعهی اسلامی یعنی اهلالبیت(ع) را نادیده گرفتند و نگذاشتند آنها آنطور که شایسته است جامعه را رهبری کنند. اگر معرفتی پشتوانهی وفاداری ما به امام حسین(ع) نباشد نهتنها متوجّهی جایگاه تاریخی حادثهی كربلا نمیشویم و نمیتوانیم كربلا را درست تحلیل كنیم، بلکه ممکن است به جنگ فرقهای گرفتار شویم. در حالی که بحث بر سر یک نوع تفکر است و نقد آن تفکر، و نه بحث بر سر فرد یا افراد، به همین جهت هم امیرالمومنین(ع) در خطبه 162 نهج البلاغه وقتی یکی از افراد بنی اسد در مورد جریان غصب خلافت پس از رحلت رسول خدا(ص) از آن حضرت سؤال میکند، میفرمایند: رها کن آن را، آنچه را باید به آن بپردازی پسر ابیسفیان یعنی معاویه است که تلاش دارد از جریان سقیفه به نفع خود استفاده کند و حزب اموی را بر سرنوشت ملت اسلام حاکم کند.
در تاریخ داریم در زمان خلیفهی دوم لشكر مشغول كشورگشایی بود و بازار جنگ گرم بود، وقت اَذان شد، مؤذن در حین اذان گفت: «حَیِّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل»؛ یعنی بشتابید به سوی نماز كه بهترین عمل است. خلیفه حساب کرد اگر این شعار مورد توجه قرار گیرد ممکن است انگیزه جنگ و جهاد ضعیف شود. دستور داد آن قسمت را از اذان حذف کنند و به جای آن بگویند: «الصّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم». جملهای كه پیامبر(ص) دستور داده بودند در اذان باشد، به دستور خلیفهی دوم حذف شد!(13) و این در حالی است که خداوند فرمود: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»؛(14) هر آنچه را رسول خدا برای شما آورد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، دست بکشید، تقوای الهی پیشه کنید، بهدرستی که خداوند شدیدالعقاب است.(15)