تربیت
Tarbiat.Org

راز شادی امام حسین(ع) در قتلگاه
اصغر طاهرزاده

تفاوت دو نوع برخورد با اسلام

چنانچه ملاحظه می‌شود بحث در رابطه با اختلاف دو گروه به نام شیعه و سنی نیست، بحث بر سر دو نوع برخورد با قرآن و پیامبر(ص) است، و موضوعِ مورد بحث یك مسئله‌ی معرفتی است و توجه به آثار و تبعات آن معرفت در سیر تاریخ دارد. اگر جامعه‌ی اسلامی این موضوعات را نشناسد نمی‌تواند خطرات آینده را پیش‌بینی کند و از آن‌ها عبور نماید، عین این مشکلات ممکن است برای انقلاب اسلامی و نیروهای متدیّن آن پیش بیاید. باید فكر و بینشی را بشناسیم که در صدر اسلام علی(ع) را کنار گذاشت تا اولاً: خودمان در آن ورطه نیفتیم، ثانیاً: جریان‌هایی را که در دل جامعه شیعی همان‌طور فکر می‌کنند، بشناسیم تا انقلاب اسلامی را از گرفتارشدن در چنگال آن جریان‌ها حفظ نماییم.
بسیار پیش می آید كه رفیق بنده و رفیق جنابعالی بدون آن که متوجه شود، تجزیه و تحلیلش از اسلام شبیه همان تفکری است که در سقیفه ظهور کرد و برداشتش از اسلام همان‌طوری است كه نمی‌تواند غدیر را بپذیرد. غافل از این‌که آن طرز فکری که ابعاد الهی انسان را نمی‌شناسد و رابطه‌ی‌ بین تشریع و تکوین را نمی‌فهمد و همه‌چیز را سیاسی بررسی می‌كند، كارش به كُشتن مظاهر معنوی منجر می‌شود. باید در جریان شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) به این موضوع فکر کرد که چرا پس از پنجاه سال از هجرت رسول خدا(ص) عده‌ای از مسلمانان حاضر شدند دست به کشتن کسی بزنند که معتقدند رسول خدا(ص) در مورد او و برادرش سفارش‌ها کرده و حضرت سیدالشهداء در مقابل لشکر عمرسعد فرمودند: «أَ وَ لَمْ یَبْلُغْكُمْ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»(25) آیا به راستى سخن پیامبر خدا(ص) در مورد من و برادر‌‏ام به شمایان نرسیده است كه فرمود: این دو؛ سید و سالار جوانان اهل بهشت‌اند؟ این‌طور نیست که منکر سخن حضرت سیدالشهداء(ع) بودند، مشکل آن بود که در فرهنگی قرار داشتند که رعایت سخن رسول خدا(ص) را مصلحت نمی‌دانستند، و این آن فرهنگی است که در سقیفه ظهور کرد.
یک نوع فکر و فرهنگی در سقیفه ظاهر شد که معتقد است از اسلام استفاده کند ولی هرجا به نظر او اسلام جواب نداد با نظر خودش کار را ادامه دهد، زیرا معتقد است اسلام هم مثل هر چیزی کهنه می‌شود و دورانی دارد. این طرز فکر را در گفته خلیفه دوم به وضوح می‌توان دید، وقتی می‌گوید: «همان‌طور كه یك شتر در طول عمرش حالات گوناگونِ توانایی و جوانی و ناتوانی و پیری دارد، اسلام همین‌طور است»(26) از این جمله بر می‌آید که اسلام هم یک طرز فکر بشری است، مثل طرز فکر افلاطون و جان لاک که در عین قابل احترام‌‌بودن نمی‌توان تا ابد به آن‌ مقید بود. حرفشان این است که اسلام مربوط به زمان پیامبر(ص) بود، امروز باید خودمان با فكر خودمان به اسلام كمك كنیم.
آیا نباید تعجّب ‌كرد که چگونه به دینی كه خالق هستی برای كلّ بشر آورده و فوق عالَم است و شامل مُرور زمان نمی‌شود، از این منظر نگاه می‌شود؟ چون فكر می‌كردند دین خدا ‌هم یك پدیده مادّی و عصری است و همان‌طور که مادّه فرسایش پیدا می‌كند، آن هم فرسایش پیدا می‌کند! حال اگر امام حسین(ع) بخواهد جامعه را به زمان رسول خدا(ص) برگرداند و بگوید: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)»؛(27) من براى سركشى و عداوت و فساد كردن و ظلم نمودن خروج نکردم، بلكه؛ جز این نیست كه من به منظور اصلاح در دین جدّم قیام نمودم، من در نظر دارم امر به معروف و نهى از منكر نمایم. من می‌خواهم مطابق سیره‌ی جدّم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب(ع) رفتار نمایم. در منظر آن‌ها چنین فردی طغیان‌گر است و طبق عقل جامعه عمل نمی‌کند و می‌خواهد ما را به گذشته برگرداند.