تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد13
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

بهانه های رنگارنگ

این سوره - همانگونه که اشاره کردیم - با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز می شود، هشداری تکاندهنده و بیدارکننده، می گوید: ((حساب مردم به آنها نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند)) (اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلة معرضون ).

عمل آنها نشان می دهد که این غفلت و بیخبری سراسر وجودشان را گرفته است، و گرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکی حساب، آنهم از حسابگری فوق العاده دقیق، داشته باشد و اینچنین همه مسائل را سرسری بگیرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟.

کلمه ((اقترب )) تاکید بیشتری از قرب دارد، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده .

تعبیر به ((ناس )) گر چه ظاهرا عموم مردم را شامل می شود و دلیل بر آن است که همگی در غفلتند ولی بدون شک همیشه موقعی که سخن از توده مردم گفته می شود استثناهائی وجود دارد، و در اینجا گروه بیدار دلی را که همیشه در فکر حسابند و برای آن آماده میشوند باید از این حکم مستثنی دانست .

جالب این که می گوید حساب به مردم نزدیک شده، نه مردم به حساب، گوئی حساب با سرعت به استقبال مردم میدود! ضمنا فرق میان غفلت و اعراض ممکن است از این نظر باشد که
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 353@@@
آنها از نزدیکی حساب غافلند، و این غفلت سبب می شود که از آیات حق اعراض کنند در حقیقت ((غفلت از حساب )) علت است، و ((اعراض از آیات حق )) معلول آن، و یا منظور اعراض از خود حساب و آمادگی برای پاسخگوئی در آن دادگاه بزرگ است، یعنی چون غافلند خود را آماده نمی کنند و رویگردان می شوند.

در اینجا این سؤال پیش می آید که نزدیک شدن حساب و قیامت به چه معنی است ؟

بعضی گفته اند: منظور آن است که باقیمانده دنیا در برابر آنچه گذشته کم است، و به همین دلیل رستاخیز نزدیک خواهد بود (نزدیک نسبی ) به خصوص اینکه از پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که فرمود: بعثت انا و الساعة کهاتین !: بعثت من و روز قیامت مانند این دو است ! (اشاره به انگشت سبابه و وسطی که در کنار هم قرار دارند فرمود).**مجمع البیان ذیل آیات مورد بحث***

بعضی دیگر گفته اند: این تعبیر به خاطر بودن رستاخیز است، همانگونه که در ضرب المثل معروف عرب میخوانیم : کل ما هو آت قریب (هر چه قطعا می آید نزدیک است ).

در عین حال این دو تفسیر منافاتی با هم ندارند و ممکن است آیه اشاره به هر دو نکته باشد.

بعضی از مفسران مانند ((قرطبی )) این احتمال را نیز داده که ((حساب )) در اینجا اشاره به ((قیامت صغری )) یعنی مرگ است، زیرا به هنگام مرگ نیز قسمتی از محاسبه و جزای اعمال به انسان میرسد.**تفسیر قرطبی جلد 6 صفحه 4307***
ولی ظاهرا آیه فوق ناظر به قیامت کبری است .
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 354@@@
آیه بعد یکی از نشانه های اعراض و رویگردانی آنها را به این صورت بیان می کند: هر ذکر و یادآوری تازه پروردگار که به سراغ آنها بیاید با شوخی و بازی و لعب به آن گوش فرا میدهند))! (ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون ).

هرگز نشده است که در برابر سوره یا آیه، و خلاصه سخن بیدارکنندهای از ناحیه پروردگار، به طور جدی با آن برخورد کنند، ساعتی در آن بیندیشند و حداقل احتمال بدهند که این سخن در حیات و سرنوشت آنها اثر دارد آنها نه به حساب الهی فکر میکنند و نه به هشدارهای پروردگار.

اصولا یکی از بدبختیهای افراد جاهل و متکبر و خودخواه این است که همیشه نصائح و اندرزهای خیراندیشان را به شوخی و بازی میگیرند، و همین سبب می شود که هرگز از خواب غفلت بیدار نشوند، در حالی که اگر حتی یکبار به صورت جدی با آن برخورد کنند چه بسا مسیر زندگانی آنها در همان لحظه تغییر پیدا می کند.

کلمه ((ذکر)) در آیه فوق اشاره به هر سخن بیدارکننده است، و تعبیر به ((محدث )) (تازه و جدید) اشاره به این است که کتب آسمانی، یکی پس از دیگری نازل می گردد و سوره های قرآن و آیات آن هر کدام محتوای تازه و نوی دارد، که از طرق مختلف برای نفوذ در دلهای غافلان وارد می شود، اما چه سود برای کسانی که همه اینها را به شوخی میگیرند.

اصولا گویا آنها از تازهها وحشت دارند، با همان خرافات قدیمی که از نیاکان خود به ارث برده اند دل خوش کرده اند، گوئی پیمان جاودانه بسته اند که با هر حقیقت تازهای مخالفت کنند، در حالی که اساس ‍ قانون تکامل بر این است که هر روز انسان را با مسائل تازه و نوینی مواجه میسازد.
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 355@@@
باز برای تاءکید بیشتر می گوید: آنها در حالی هستند که دلهایشان در لهو و بیخبری فرو رفته است (لاهیة قلوبهم ).

زیرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدی را لعب و بازی و شوخی میپندارند (چنانکه جمله یلعبون به صورت فعل مضارع و مطلق به آن اشاره می کند) و از نظر باطن گرفتار لهو و اشتغال فکر به مسائل بیارزش ‍ و غافل کننده هستند. و طبیعی است چنین کسانی هرگز راه سعادت را نخواهند یافت .

بعد به گوشهای از نقشه های شیطانی آنها اشاره کرده میفرماید: این ظالمان گفتگوهای درگوشی خود را که برای توطئه انجام میدهند پنهان میدارند، و می گویند این یک بشر عادی همچون شما است (و اسروا النجوی الذین ظلموا هل هذا الا بشر مثلکم ).**در ادبیات عرب معمول است که اگر فاعل اسم ظاهر باشد فعل مفرد آورده می شود ولی این یک قاعده کلی و همیشگی نیست گاه به علل خاصی فعل را به صورت جمع و فاعل را اسم ظاهر می آورند جمله (واسروا النجوی الذین ظلموا) نیز همین گونه است***

حال که او یک بشر عادی بیش نیست لابد این کارهای خارق العاده او و نفوذ سخنش چیزی جز سحر نمی تواند باشد آیا شما به سراغ سحر میروید با اینکه میبینید؟! (ا فتاتون السحر و انتم تبصرون ).

گفتیم این سوره در ((مکه )) نازل شده، و در آن ایام دشمنان اسلام کاملا نیرومند بودند، پس چه لزومی داشت که سخنان خود را مخفی کنند، حتی نجواهایشان را، (توجه داشته باشید که قرآن می گوید سخنان درگوشی را پنهان می کردند).

این ممکن است به خاطر آن باشد که آنها در مسائلی که جنبه توطئه و نقشه داشت به مشورت میپرداختند تا در برابر توده مردم با طرح واحدی در برابر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بایستند.
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 356@@@
بعلاوه آنها از نظر قدرت و زور مسلما جلو بودند ولی از نظر منطق و قدرت نفوذ کلام، برتری با پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و مسلمانان بود، و همین برتری سبب میشد که آنها برای انتخاب برچسبها و پاسخهای ساختگی در برابر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به مشورتهای نهانی بنشینند.

به هر حال آنها در این گفتارشان روی دو چیز تکیه داشتند، یکی بشر بودن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و دیگری برچسب سحر، و در آیات بعد برچسبهای دیگری نیز خواهد آمد که قرآن به پاسخ آنها می پردازد.

ولی قرآن نخست به صورت کلی به آنها از زبان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین پاسخ می گوید: ((پروردگار من هر سخنی چه در آسمان باشد و چه در زمین میداند))

(قال ربی یعلم القول فی السماء و الارض ).

چنین تصور نکنید که سخنان مخفیانه و توطئه های پنهانی شما بر او مخفی باشد، ((چرا که او هم شنوا است و هم دانا)) (و هو السمیع العلیم ).

او همه چیز را میداند و از همه کار با خبر است، نه تنها سخنان را میشنود، از اندیشه هائی که از مغزها میگذرد، و تصمیمهائی که در سینه ها پنهان است آگاه است .

بعد از ذکر دو قسمت از بهانه جوئیهای مخالفان، به چهار قسمت دیگر از آن پرداخته چنین می گوید: ((آنها گفتند آنچه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به عنوان وحی آورده خوابهای آشفته و پراکندهای بیش ‍ نیست )) که او آنها را حقیقت و واقعیت میپندارد! (بل قالوا اضغاث احلام ).**(اضغاث) جمع (ضغث) (بر وزن حرص) به معنی بسته هیزم یا گیاه خشکیده و مانند آن است و (احلام) جمع (حلم) (بر وزن نهم) به معنی خواب و رویا است و از آنجا که برای جمع آوری یک بسته هیزم و مانند آن یک مشت اشیاء پراکنده را روی هم می گذارند این تعبیر به خوابهای آشفته و پراکنده اطلاق شده است***
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 357@@@
و گاه این سخن خود را عوض میکنند و می گویند: ((او مرد دروغگوئی است که این سخنان را به خدا افترا بسته ))! (بل افتراه ).

و گاه می گویند: ((نه او یک شاعر است و این آیات مجموعهای از تخیلات شاعرانه او است )) (بل هو شاعر).

و در آخرین مرحله می گویند: از همه اینها که بگذریم ((اگر او راست می گوید که فرستاده خدا است باید معجزهای برای ما بیاورد همانگونه که پیامبران پیشین با معجزات فرستاده شدند)) (فلیاتنا بایة کما ارسل الاولون ).

بررسیهای این نسبتهای ضد و نقیض به پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) خود بهترین دلیل بر آن است که آنها حقطلب نبودند، بلکه هدفشان بهانه جوئی و به اصطلاح بیرون کردن حریف از میدان به هر قیمت و به هر صورت بوده است .

گاه ساحرش میخواندند، زمانی شاعر، گاه مفتری، و گاه (العیاذ بالله ) یک آدم خیالاتی که خوابهای پریشانش را وحی به حساب آورده !

گاه می گویند چرا تو انسانی ؟! و گاه با دیدن آنهمه معجزات باز بهانه معجزه دیگر می گیرند.

اگر ما دلیلی بر بطلان سخنانشان جز این پراکندهگوئی نداشتیم به تنهائی کافی بود، ولی در آیات بعد خواهیم دید که قرآن از طرق دیگر نیز به آنها پاسخ قاطع می گوید.

نکته :