تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد13
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سرنوشت دردناک سامری !

به دنبال بحثی که موسی ( علیه السلام ) با بنی اسرائیل در نکوهش شدید از گوساله پرستی داشت و در آیات قبل خواندیم، آیات مورد بحث نخست گفتگوی موسی ( علیه السلام ) را با برادرش هارون ( علیه السلام ) و سپس با سامری را منعکس می کند.

نخست رو به برادرش هارون کرده ((گفت : ای هارون ! چرا هنگامی که مشاهده کردی این قوم گمراه شدند، از من پیروی ننمودی ))؟! (قال یا هارون ما منعک اذ رایتهم ضلوا الا تتبعن ).

مگر هنگامی که می خواستم به میعادگاه بروم نگفتم جانشین من باش و در میان این جمعیت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پیش مگیر.**سوره اعراف آیه 142 (اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین)***
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 283@@@
تو چرا با این بت پرستان به مبارزه برنخاستی ؟

بنابراین منظور از جمله ((الا تتبعن )) این است که چرا از روش و سنت من در شدت عمل نسبت به بت پرستی پیروی نکردی .

اما اینکه بعضی گفته اند منظور از این جمله این است که چرا به همراه اقلیتی که بر توحید ثابت قدم مانده بودند به دنبال من به کوه طور نیامدی، بسیار بعید به نظر می رسد و با پاسخی که هارون در آیات بعد می گوید، چندان تناسب ندارد.

سپس موسی اضافه کرد: ((آیا تو در برابر فرمان من عصیان کردی ))؟! (ا فعصیت امری ).

موسی با شدت و عصبانیت هر چه تمام تر این سخنان را با برادرش ‍ می گفت و بر او فریاد می زد، در حالی که ریش و سر او را گرفته بود و می کشید.

هارون که ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینکه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بکاهد و ضمنا عذر موجه خویش را در این ماجرا بیان کند گفت : ((فرزند مادرم ! ریش و سر مرا مگیر، من فکر کردم که اگر به مبارزه برخیزم و درگیری پیدا کنم تفرقه شدیدی در میان بنی اسرائیل می افتد، و از این ترسیدم که تو به هنگام بازگشت بگوئی چرا در میان بنی اسرائیل تفرقه افکندی و سفارش مرا در غیاب من به کار نبستی )) (قال یا بن ام لا تاخذ بلحیتی و لا براءسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل و لم ترقب قولی ).

در حقیقت نظر هارون به همان سخنی است که موسی به هنگام حرکت به سوی میعادگاه به او گفته بود که محتوای آن، دعوت به اصلاح است (سوره اعراف آیه 142).

او می خواهد بگوید من اگر اقدام به درگیری می کردم، بر خلاف دستور
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 284@@@
تو بود، و حق داشتی مرا مؤاخذه می کردی . و به این ترتیب هارون بی گناهی خود را اثبات کرد، مخصوصا با توجه به جمله دیگری که در سوره اعراف آیه 150 آمده : ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی : ((این جمعیت نادان، مرا در ضعف و اقلیت قرار دادند و نزدیک بود مرا بکشند)) من بی گناهم، بی گناه .

در اینجا این سؤال پیش می آید که موسی ( علیه السلام ) و هارون ( علیه السلام ) بدون شک هر دو پیامبر بودند و معصوم، این جر و بحث و عتاب و خطاب شدید، از ناحیه موسی و دفاعی که هارون از خودش ‍ می کند چگونه قابل توجیه است ؟

در پاسخ می توان گفت : که موسی یقین داشت برادرش بی گناه است، اما با این عمل دو مطلب را می خواست اثبات کند:

نخست به بنی اسرائیل بفهماند که گناه بسیار عظیمی مرتکب شده اند، گناهی که حتی پای برادر موسی را که خود پیامبری عالیقدر بود به محکمه و دادگاه کشانده است، آن هم با آن شدت عمل، یعنی مساله به این سادگی نیست که بعضی از بنی اسرائیل پنداشته اند، انحراف از توحید و بازگشت به شرک آنهم بعد از آنهمه تعلیمات و دیدن آنهمه معجزات و آثار عظمت حق، این کار باورکردنی نیست و باید با قاطعیت هر چه بیشتر در برابر آن ایستاد.

گاه می شود به هنگامی که حادثه عظیمی رخ می دهد، انسان دست می برد و یقه خود را چاک می زند و بر سر می زند، تا چه رسد به اینکه برادرش را مورد عتاب و خطاب قرار دهد، و بدون شک برای حفظ هدف و گذاردن اثر روانی در افراد منحرف، و نشان دادن عظمت گناه به آنها این برنامه ها، مؤثر است و قطعا هارون نیز در این ماجرا کمال رضایت را داشته است .

دیگر اینکه بی گناهی هارون با توضیحاتی که می دهد بر همگان ثابت شود و بعدا او را متهم به مسامحه در اداء رسالتش نمی کنند.
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 285@@@
بعد از پایان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاکمه سامری پرداخت و ((گفت : این چه کاری بود که تو انجام دادی و چه چیز انگیزه تو بود ای سامری ))؟! (قال فما خطبک یا سامری ).

او در پاسخ گفت : ((من از مطالبی آگاه شدم که آنها ندیدند و آگاه نشدند)) (قال بصرت بما لم یبصروا به ).

((من چیزی از آثار رسول و فرستاده خدا را گرفتم، و سپس آن را به دور افکندم و اینچنین نفس من مطلب را در نظرم زینت داد))! (فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی ).

در اینکه : منظور سامری از این سخن چه بوده ؟ در میان مفسران دو تفسیر معروف است :

نخست اینکه : مقصودش آن است که به هنگام آمدن لشکر فرعون به کنار دریای نیل، من جبرئیل را بر مرکبی دیدم که برای تشویق آن لشکر به ورود در جاده های خشک شده دریا در پیشاپیش آنها حرکت می کرد، قسمتی از خاک زیر پای او یا مرکبش را بر گرفتم، و برای امروز ذخیره کردم، و آن را در درون گوساله طلائی افکندم و این سر و صدا از برکت آن است !

تفسیر دیگر اینکه : من در آغاز به قسمتی از آثار این رسول پروردگار (موسی ) مؤمن شدم، و سپس در آن تردید کردم و آن را بدور افکندم، و به سوی آئین بت پرستی گرایش نمودم، و این در نظر من جالب تر و زیباتر بود!

طبق تفسیر اول، ((رسول )) به معنی ((جبرئیل )) است، در حالی که در تفسیر دوم ((رسول )) به معنی موسی است .

((اثر)) در تفسیر اول به معنی خاک زیر پا است، و در تفسیر دوم به معنی بخشی از تعلیمات است، ((نبذتها)) در تفسیر اول به معنی افکندن خاک در
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 286@@@
درون گوساله است، و در تفسیر دوم به معنی رها کردن تعلیمات موسی ( علیه السلام ) است و بالاخره ((بصرت به بما لم یبصروا به )) در تفسیر اول اشاره به مجاهده جبرئیل است که به صورت اسب سواری آشکار شده بود (شاید بعضی دیگر هم او را دیدند، ولی نشناختند) ولی در تفسیر دوم اشاره به اطلاعات خاصی در باره آئین موسی ( علیه السلام ) است .

به هر حال هر یک از این دو تفسیر، طرفدارانی دارد و دارای نقاط روشن و یا مبهم است، ولی رویهمرفته تفسیر دوم از جهاتی بهتر به نظر می رسد، بخصوص اینکه در حدیثی در کتاب ((احتجاج طبرسی )) می خوانیم هنگامی که امیر مؤمنان علی ( علیه السلام ) بصره را فتح کرد، مردم اطراف او را گرفتند و در میان آنها ((حسن بصری )) بود، و الواحی با خود آورده بود که هر سخنی را امیر مؤمنان علی ( علیه السلام ) می فرمود: فورا یادداشت می کرد، امام با صدای بلند او را در میان جمعیت مخاطب قرار داد و فرمود: چه می کنی ؟! عرض کرد آثار و سخنان شما را می نویسم تا برای آیندگان بازگو کنم، امیر مؤمنان فرمود: اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامة ! انه لا یقول لا مساس و لکنه یقول لا قتال : ((بدانید هر قوم و جمعیتی سامری دارد، و این مرد (حسن بصری ) سامری این امت است ! تنها تفاوتش با سامری زمان موسی ( علیه السلام ) این است که هر کس به سامری نزدیک می شد می گفت لا مساس (هیچ کس با من تماس نگیرد) ولی این به مردم می گوید لا قتال (یعنی نباید جنگ کرد حتی با منحرفان، اشاره به تبلیغاتی است که حسن بصری بر ضد جنگ جمل داشت ).**نورالثقلین جلد 3 صفحه 392***

از این حدیث چنین استفاده می شود که سامری نیز مرد منافقی بوده است که با استفاده از پاره ای مطالب حق بجانب، کوشش برای منحرف ساختن مردم داشته است و این معنی با تفسیر دوم مناسب تر می باشد.
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 287@@@
روشن است که پاسخ و عذر سامری در برابر سؤال موسی ( علیه السلام ) به هیچوجه قابل قبول نبود، لذا موسی فرمان محکومیت او را در این دادگاه صادر کرد و سه دستور در باره او و گوساله اش داد:

نخست اینکه به او گفت : ((باید از میان مردم دور شوی با کسی تماس ‍ نگیری، و بهره تو در باقیمانده عمرت این است که هر کس به تو نزدیک می شود خواهی گفت : با من تماس نگیر!)) (قال فاذهب فان لک فی الحیوة ان تقول لا مساس ).

و به این ترتیب با یک فرمان قاطع سامری را از جامعه طرد کرد و او را به انزوای مطلق کشانید.

بعضی از مفسران گفته اند که جمله ((لا مساس )) اشاره به یکی از قوانین جزائی شریعت موسی ( علیه السلام ) است که در باره بعضی افراد که گناه سنگینی داشتند صادر می شد، آن فرد به منزله موجودی که از نظر پلید و نجس و ناپاک بود درمی آمد، احدی با او تماس نمی گرفت و او هم حق نداشت با کسی تماس بگیرد.**تفسیر فی ظلال جلد 5 صفحه 494***
سامری بعد از این ماجرا ناچار شد از میان بنی اسرائیل و شهر و دیار بیرون رود، و در بیابانها متواری گردد، و این است جزای انسان جاه طلبی که با بدعتهای خود می خواست، گروه های عظیمی را منحرف ساخته و دور خود جمع کند، او باید ناکام شود و حتی یک نفر با او تماس نگیرد و برای این گونه اشخاص این طرد مطلق و انزوای کامل، از مرگ و اعدام سخت تر است، چرا که او را به صورت یک موجود پلید و آلوده از همه جا می رانند.

بعضی از مفسران نیز گفته اند که بعد از ثبوت جرم و خطای بزرگ سامری موسی در باره او نفرین کرد و خداوند او را به بیماری مرموزی مبتلا ساخت که تا زنده بود کسی نمی توانست با او تماس بگیرد و اگر کسی تماس می گرفت ،
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 288@@@
گرفتار بیماری می شد.

یا اینکه سامری گرفتار یکنوع بیماری روانی به صورت وسواس شدید و وحشت از هر انسانی شد، به طوری که هر کس نزدیک او می شد فریاد می زد ((لا مساس )) (با من تماس نگیرید!).**تفسیر قرطبی جلد 6 صفحه 4281***

مجازات دوم سامری این بود که موسی ( علیه السلام ) کیفر او را در قیامت به او گوشزد کرد و گفت ((تو وعده گاهی در پیش داری - وعده عذاب دردناک الهی - که هرگز از آن تخلف نخواهد شد)) (و ان لک موعدا لن تخلفه ).**(لن تخلفه) فعل مجهولی است که نائب فاعل آن در اینجا سامری و ضمیر آن مفعول دوم می باشد و فاعل آن در اصل خدا است و معنی جمله روی هم رفته چنین است : برای تو موعدی است که خداوند آن را درباره تو تخلف نخواهد کرد***

سومین برنامه این بود که موسی به سامری گفت : ((به این معبودت که پیوسته او را عبادت می کردی نگاه کن و ببین ما آن را می سوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا می پاشیم )) (تا برای همیشه محو و نابود گردد) (و انظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفا).

در اینجا دو سؤال پیش می آید:

نخست اینکه جمله ((لنحرقنه )) (ما آن را قطعا می سوزانیم ) دلیل بر آن است که گوساله جسم قابل سوختن بوده و این عقیده کسانی را که می گویند: گوساله طلائی نبود بلکه به خاطر خاک پای جبرئیل تبدیل به موجود زنده ای شده بود تایید می کند.

در پاسخ می گوئیم : ظاهر جمله ((جسدا له خوار)) آن است که گوساله مجسمه بیجانی بود که صدائی شبیه صدای گوساله (به طریقی که قبلا گفتیم )
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 289@@@
از آن برمی خاست، و اما مساله سوزاندن ممکن است به یکی از دو علت باشد، یکی اینکه این مجسمه تنها از طلا نبوده بلکه احتمالا چوب هم در آن به کار رفته و طلا پوششی برای آن بوده است .

دیگر اینکه به فرض که تمام آن هم از طلا بوده، سوزاندن آن برای تحقیر و توهین و از میان بردن شکل و ظاهر آن بوده، همانگونه که این عمل در مورد مجسمه های فلزی پادشاهان جبار عصر ما تکرار شد!

بنابراین بعد از سوزاندن، آن را با وسائلی خرد کرده، سپس ذراتش را به دریا ریختند.

سؤال دیگر اینکه : آیا ریختن این همه طلا به دریا مجاز بوده ؟ و اسراف محسوب نمی شده ؟

پاسخ اینکه : گاهی برای یک هدف عالی و مهمتر مانند کوبیدن فکر بت - پرستی لازم می شود که با بتی این چنین معامله شود مبادا ماده فساد در میان مردم بماند، و باز هم برای بعضی وسوسه انگیز باشد.

بعبارت روشنتر اگر موسی ( علیه السلام ) طلاهائی که در ساختن گوساله به کار رفته بود، باقی می گذارد، و یا فی المثل در میان مردم تقسیم می کرد، باز ممکن بود روزی افراد جاهل و نادان به نظر قداست به آن نگاه کنند و خاطره گوساله پرستی از نو در آنها زنده شود، در اینجا می بایست این ماده گرانقیمت را فدای حفظ اعتقاد مردم نمود و راهی جز این نبود، و به این ترتیب موسی با روش فوق العاده قاطعی که هم نسبت به سامری و هم نسبت به گوساله اش در پیش گرفت توانست غائله گوساله پرستی را برچیند و آثار روانی آن را از مغزها جاروب کند، بعدا نیز خواهیم دید که با برخورد قاطعی که با گوساله پرستان داشت چنان در مغزهای بنی اسرائیل نفوذ کرد که هرگز در آینده به دنبال چنین خطوط انحرافی
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 290@@@
نروند.**نظیر این برخورد قاطع برای ریشه کن کردن افکار انحرافی را در مورد مسجد ضرار در قرآن به طور اشاره و در تاریخ و حدیث به طور مشروح می خوانیم که پیامبر (ص) دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقیمانده آن را ویران کنند و جایگاه آن را محل زباله مردم مدینه سازند (برای توضیح بیشتر به جلد 8 تفسیر نمونه صفحه 143 ذیل آیات 107 تا 110 سوره توبه مراجعه فرمائید***

و در آخرین جمله موسی، با تاکید فراوان روی مساله توحید، حاکمیت خط الله را مشخص کرد و چنین گفت : ((معبود شما تنها الله است، همان خدائی که معبودی جز او نیست، همان خدائی که علمش همه چیز را فرا گرفته )) (انما الهکم الله الذی لا اله الا هو وسع کل شی ء علما).


نه همچون بتهای ساختگی که نه سخنی می شنوند، نه پاسخی می گویند، نه مشکلی می گشایند و نه زیانی را دفع می کنند.

در واقع جمله ((وسع کل شی ء)) علما در مقابل توصیفی است که در چند آیه قبل در باره گوساله و نادانی و ناتوانی آن بیان شده بود.

نکته ها: