تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد13
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

این قدر خود را به زحمت نیفکن

باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه، روبرو میشویم، که حس ‍ کنجکاوی انسان را برمیانگیزد (طه ).

البته ما در باره تفسیر حروف مقطعه قرآن در آغاز سه سوره بحث کافی کرده ایم .**سوره بقره جلد اول و آل عمران جلد دوم تفسیر نمونه و اعراف جلد ششم***

ولی در اینجا لازم میدانیم این مطلب را اضافه کنیم : که ممکن است همه
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 157@@@
یا حداقل قسمتی از این حروف مقطعه، دارای معانی و مفاهیم خاصی باشد، درست همانند یک کلمه که محتوائی در بردارد.

اتفاقا در بسیاری از روایات و کلمات مفسران در آغاز این سوره و سوره یس به چنین مطلبی برخورد میکنیم که : ((طه )) به معنی یا رجل (ای مرد) است، و در پاره ای از اشعار عرب نیز به کلمه ((طه )) برخورد میکنیم که مفهومی شبیه ((یا رجل )) و یا نزدیک به آن دارد که بعضی از این اشعار ممکن است مربوط به آغاز اسلام یا قبل از اسلام باشد.**تفسیر مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث***

و بطوری که یکی از آگاهان برای ما نقل کرد بعضی از دانشمندان غرب که پیرامون مسائل اسلامی مطالعه میکنند این مطلب را به همه حروف مقطعه قرآن تعمیم داده اند و معتقدند حروف مقطعه در آغاز هر سوره، کلمهای است، دارای معنی خاص که بعضی با گذشت زمان متروک مانده، و بعضی به ما رسیده است، و الا بعید به نظر میرسد که مشرکان عرب، حروف مقطعه را بشنوند و مفهومی از آن درک نکنند و به سخریه و استهزاء برنخیزند، در حالی که در هیچیک از تواریخ دیده نشده که این بهانه جویان سبک مغز، حروف مقطعه را دستاویز برای چنین عکس ‍ العملی کرده باشند.

البته این نظر را به طور کلی و درباره همه حروف مقطعه قرآن، مشکل بتوان پذیرفت، ولی در باره بعضی قابل قبول است و در منابع اسلامی نیز از آن بحث شده است .

این موضوع نیز جالب توجه است که در حدیثی از امام صادق ( علیه السلام ) میخوانیم ((طه )) از اسامی پیامبر است و معنی آن یا طالب الحق، الهادی الیه : ای کسی که طالب حقی، و هدایت کننده به سوی آنی )).

از این حدیث چنین برمی آید که ((طه )) مرکب از دو حرف رمزی است
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 158@@@
((طا)) اشاره به ((طالب الحق )) و ((ها)) اشاره به ((هادی الیه )) میباشد، میدانیم استفاده از حروف رمزی و علائم اختصاری در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسیار مورد استفاده است .

آخرین سخن در این زمینه اینکه کلمه ((طه )) مانند ((یس )) بر اثر گذشت زمان، تدریجا به صورت ((اسم خاص )) برای پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) درآمده است، تا آنجا که آل پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را نیز ((آل طه )) میگویند، و از حضرت مهدی ( علیه السلام ) در دعای ندبه ((یا بن طه )) تعبیر شده است .

سپس می گوید ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی (ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ).

درست است که عبادت و جستجوی قرب پروردگار از طریق نیایش او، از بهترین کارها است، ولی هر کار حسابی دارد، عبادت هم حساب دارد، نباید آنقدر بر خود تحمیل کنی که پاهایت متورم گردد و نیرویت برای تبلیغ و جهاد کم شود . باید توجه داشت که تشقی از ماده شقاوت بر ضد سعادت است، ولی همانگونه که راغب در مفردات می گوید: گاه می شود که این ماده به معنی رنج و تعب می آید و در آیه فوق، منظور همین معنی است همانگونه که شان نزولها نیز حکایت از آن می کند. در آیه بعد هدف نزول قرآن را چنین شرح می دهد: ((ما قرآن را جز برای یادآوری کسانی که از خدا می ترسند نازل نکردیم )) (الا تذکرة لمن یخشی ). تعبیر به ((تذکرة )) از یکسو ((و من یخشی )) از سوی دیگر، اشاره به واقعیت انکارناپذیری دارد: تذکره و یادآوری نشان می دهد که خمیر مایه
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 159@@@
همه تعلیمات الهی در درون جان انسان و سرشت او وجود دارد، و تعلیمات انبیاء آن را بارور می سازد آنچنان که گوئی مطلبی را یادآوری می کند.

نمی گوئیم تمام علوم و دانشها را انسان قبلا می دانسته و از خاطر برده و نقش تعلیم در این جهان نقش یادآوری است (آنچنانکه از افلاطون نقل می کنند) بلکه می گوئیم مایه اصلی آنها در سرشت آدمی نهفته است (دقت کنید). تعبیر من یخشی نشان می دهد که تا یک نوع احساس ‍ مسئولیت که قرآن نام آن را ((خشیت و ترس )) گذاشته در آدمی نباشد، پذیرای حقایق نخواهد شد چرا که قابلیت قابل هم در بارور شدن هر بذر و دانه ای شرط است، و در حقیقت این تعبیر شبیه چیزی است که در آغاز سوره بقره می خوانیم ((هدی للمتقین )) (قرآن مایه هدایت پرهیزکاران است ).

سپس به معرفی خداوندی که نازل کننده قرآن است می پردازد، تا از طریق شناخت او، عظمت قرآن آشکارتر شود، می گوید: ((این قرآن از سوی کسی نازل شده است که خالق زمین و آسمانهای بلند و برافراشته است )) (تنزیلا ممن خلق الارض و السماوات العلی ).**در اینکه (تنزیلا) از نظر اعراب چ محلی را دارد در میان مفسران گفتگو است اما صحیحتر این است که(مفعول مطلق) باشد برای فعل مجهول محذوفی و در تقدیر چنین بوده است (نزل تنزیلا ممن خلق الارض...)*** در حقیقت این توصیف، اشاره به ابتدا و انتهای نزول قرآن می کند، انتهای آن زمین و ابتدایش آسمانها به معنی وسیع کلمه، و اگر در اینجا کلمه ((و ما بینهما)) - مانند بعضی دیگر از آیات قرآن - اضافه نشده، شاید به خاطر همین است که هدف بیان ابتدا و انتها بوده است .

به هر حال خداوندی که قدرت و تدبیر و حکمتش پهنه آسمان و زمین را
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 160@@@
فرا گرفته، پیدا است اگر کتابی نازل کند چه اندازه پر محتوا و پر بار است .

باز به معرفی پروردگار نازل کننده قرآن ادامه می دهد و می گوید: ((او خداوندی است رحمان که فیض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است )) (الرحمن علی العرش استوی ). همانگونه که قبلا در تفسیر آیه ثم استوی علی العرش (اعراف - 54) گفته ایم ((عرش )) در لغت به چیزی می گویند که دارای سقف است و گاهی به خود سقف و یا تختهای پایه بلند مانند تختهای سلاطین نیز عرش ‍ اطلاق می شود. در داستان ((سلیمان ))، می خوانیم : ایکم یاتینی بعرشها: ((کدامیک از شما می توانید تخت او (بلقیس ) را برای من حاضر کنید)) (نمل - 38).

بدیهی است خداوند نه تختی دارد و نه حکومتی همانند حاکمان بشر، بلکه منظور از ((عرش خدا)) مجموعه جهان هستی است که تخت حکومت او محسوب می شود.

بنابراین ((استوی علی العرش ))، کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستی و نفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است . اصولا کلمه ((عرش )) در لغت عرب و ((تخت )) در فارسی غالبا کنایه از قدرت می باشد، مثلا می گوئیم فلانکس را از تخت فرو کشیدند، یعنی به قدرت و حکومتش پایان دادند، یا در عربی می گوئیم : ثل عرشه (تختش فرو ریخت ).**در جلد 6 تفسیر نمونه صفحه 204 نیز در این باره سخن گفته ایم***

به هر حال بسیار کودکانه است اگر کسانی بخواهند از این تعبیر توهم جسمیت خداوند را بکنند.

به دنبال ((حاکمیت )) خدا بر عالم هستی از ((مالکیت )) او سخن می گوید:
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 161@@@
((آنچه در آسمانها، و در زمین، و در میان این دو، و در زیر خاکها و اعماق زمین وجود دارد همه از آن اوست )) (له ما فی السماوات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری ).

((ثری )) در اصل به معنی خاک مرطوب است و از آنجا که تنها قشر روی زمین بر اثر تابش آفتاب و وزش باد می خشکد ولی طبقه زیرین غالبا مرطوب است به این طبقه، ((ثری )) گفته می شود و به این ترتیب ((ما تحت الثری )) به معنی اعماق زمین و جوف آنست که همه آنها مملوک مالک الملوک و خالق عالم هستی است .

تا به اینجا سه رکن از ارکان صفات پروردگار بیان شده بود، رکن اول ((خالقیت ))، رکن دوم ((حاکمیت )) رکن سوم ((مالکیت )) او است .

در آیه بعد به چهارمین رکن یعنی ((عالمیت )) او اشاره کرده می گوید: ((او آنقدر احاطه علمی دارد که اگر سخن آشکارا بگوئی می داند، و اگر مخفی کنی نیز می داند، و حتی مخفی تر از مخفی را نیز آگاه است )) (و ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفی ).

در اینکه منظور از ((اخفی )) (مخفی تر از سر) در اینجا چیست ؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است .

- بعضی گفته اند: ((سر)) آنست که انسان با دیگری به طور پنهانی بازگو می کند و ((اخفی )) آنست که در دل نگهداشته و به کسی نمی گوید. -

بعضی گفته اند ((سر)) آنست که انسان در دل دارد، و ((اخفی )) آنست به فکر کسی نرسیده است اما خدا از آن آگاه است .

بعضی دیگر گفته اند ((سر)) عملی است که مخفیانه انجام می دهد، و ((اخفی )) نیتی است که به دل دارد. -

بعضی گفته اند ((سر)) به معنی اسرار مردم است، و ((اخفی )) اسراری
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 162@@@
است که در ذات پاک خدا است .

- در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) و صادق ( علیه السلام ) می خوانیم : ((سر آنست که در دل پنهان نموده ای و اخفی آنست که به خاطرت آمده اما فراموش کرده ای .**مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث***
این حدیث ممکن است اشاره به این نکته باشد که آنچه را انسان، یاد می گیرد به مخزن حافظه سپرده می شود منتها گاهی ارتباط انسان با گوشهای از این مخزن قطع می گردد و حالت نسیان باو دست می دهد لذا اگر با وسیله ای یادآوری بشود کاملا آن را مطلب آشنائی می بیند، بنابراین آنچه را انسان فراموش کرده، مخفی ترین اسرار او است که در زوایای حافظه پنهان گشته و ارتباطش ‍ موقتا یا برای همیشه قطع شده است .

ولی به هر حال مانعی ندارد که تمام تفسیرهائی که در بالا گفته شد در مفهوم وسیع کلمه سر و اخفی جمع باشد.

به این ترتیب ترسیم روشنی از علم بی یپایان پروردگار شده است و از مجموع آیات فوق شناخت اجمالی نسبت به نازل کننده قرآن در ابعاد چهارگانه ((خلقت )) و ((حکومت )) و ((مالکیت )) و علم حاصل می گردد.

و شاید به همین جهت است که در آیه بعد می گوید: ((او الله است همان خداوندی که معبودی جز او نیست برای او نامها و صفات نیک است )) (الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی ).

چنانکه در تفسیر (آیه 180 سوره اعراف ) گفته ایم، تعبیر به ((اسماء حسنی )) هم در آیات قرآن و هم در کتب حدیث کرارا آمده است، این تعبیر در اصل به معنی نامهای نیک است، بدیهی است که همه نامهای پروردگار نیک است، ولی از آنجا که در میان اسماء و صفات خدا بعضی دارای اهمیت بیشتری
@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 163@@@
است، به عنوان ((اسماء حسنی )) نامیده شده است .

در بسیاری از روایات که از پیامبر و ائمه (علیهمالسلام ) به ما رسیده می خوانیم خداوند دارای 99 اسم است، هر کس او را به این نامها بخواند دعایش مستجاب می شود و هر کس آنها را احصا کند اهل بهشت است، این مضمون در منابع معروف حدیث اهل تسنن نیز دیده می شود.

به نظر می رسد که منظور از احصاء و شماره کردن این نامها همان ((تخلق )) به این صفات است، نه تنها ذکر الفاظ آنها، بدون شک اگر کسی با صفت عالم و قادر یا رحیم و غفور و امثال اینها، تخلق پیدا کند و اشعه ای از این صفات بزرگ الهی در وجود او بتابد هم بهشتی است و هم دعایش مستجاب (برای توضیح بیشتر به جلد هفتم تفسیر نمونه صفحه 25 - 28 مراجعه فرمائید).

@@تفسیر نمونه جلد 13 صفحه 164@@@