تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دیگر ابوبکر بن علی بن ابی طالب علیه‏السلام است‏

مادرش لیلی بنت مسعود بن خالد است و مردی از همدان او را شهید کرد و از مدائنی روایت شده است که او را در جوانی کشته یافتند و معلوم نشد قاتل او که بوده است و در مناقب گوید: ابوبکر بن علی علیه‏السلام به مبارزت آمد و می‏گفت:
شیخی علی ذوالفخار الاطول - من هاشم الخیر الکریم المفضل ‏
هذا حسین ابن النبی المرسل - عنه نحامی بالحسام المصقل ‏
تفدیه نفسی منی اخ مبجل ‏
و جنگ پیوست تا رجز بن بدر جحفی (کذا) و گویند: عقبه غنوی او را شهید کرد.
و در مناقب است که پس از وی عمر بن علی علیه‏السلام به مبارزت آمد و این رجز می‏خواند:
خلوا عداة الله خلوا عن عمر - خلوا عن اللیث الحصور المکفهر ‏
یضربکم بسیفه و لا یفر - یا زجر یا زجر تدان من عمر ‏
و زجر قاتل برادر خود را بکشت آن گاه داخل هنگامه جنگ شد.
مؤلف گوید: مشهور بین اهل تاریخ این است که عمر با برادرش به کربلا نیامد.
و مترجم گوید: این رجز را به اندکی اختلاف طبری از شمر بن ذی الجوشن نقل کرده است و مصرع اول این است:
خلوا عداة الله خلو عن شمر ‏
صاحب عمدة الطالب گوید: عمر بن علی علیه السلام با برادرش به کوفه نرفت و آن روایت که وی در کربلا حاضر بود صحیح نیست بلکه در نسع در گذشت، هفتاد و پنج یا هفتاد و هفت ساله.
ابوالفرج گفت: محمد بن علی حمزه گفته است که ابراهیم بن علی بن ابی طالب علیه‏السلام آن روز به شهادت رسید ومن در هیچ یک از کتب انساب نام ابراهیم را نیافتم.
سید (ره) گفت: مصنف کتاب مصابیح روایت کرده است که حسن بن حسن علیه‏السلام معروف به مثنی در آن روز پیش عمش جنگ کرد و هفده تن بکشت و هیجده زخم بدو رسید و بیفتاد پس خالوی او اسماء بن خارجه او را برداشت و به کوفه برد و علاج کرد تا بهتر شد آن گاه او را به مدینه روانه کرد.
در بحار است و هم از مقتل خوارزمی روایت شده است که پسری از سراپرده بیرون آمد ترسان و دو گوشواره مروارید در گوش داشت به راست و چپ می‏نگریست و دو گوشواره او لرزان بودند پس هانی بن بعیث بر او حمله کرد و او را بکشت. شهربانو بدو نگریست و از غایت دهشت چیزی گفتن نمی‏توانست و زبانش بنده آمده بود.
(طبری) از هشام کلبی از ابوالهذیل سکونی از هانی بن ثبیت حضرمی روایت کرده است ابوالهذیل گفت: هانی را در مجلس حضرمیان نشسته دیدم در زمان خالد بن عبدالله پیری سالخورده بود میگفت من از آن‏ها بودم که در مقتل حسین علیه‏السلام حاضر بودند. ده مرد بودیم همه اسب سوار، ناگاه پسری از آل حسین علیه‏السلام بیرون آمد چوبی از ستون‏های خیمه در دست داشت ازار و پیراهنی در بر ترسان بود به راست و چپ می‏نگریست گویی اکنون می‏بینم که چون سر خویش می‏گردانید مرواریدهای گوشوارش می‏لرزید ناگهان مردی تازان بیامد تا نزدیک او شد از روی اسب سوی او بگردید و آن پسر را با شمشیر دو نیمه کرد.
هشام گفت: سکونی گفت: کشنده آن پسر خود هانی بود و نام خود را صریح نگفت و پوشیده داشت و مؤلف به این شعر تمثل کرد:
فلم تر عینی کالصغار مصائبهم - یقلب اکباد الکبار علی الجمر ‏
یعنی: دیده من ندید مانند کودکان که مصیبتشان جگر بزرگان را بروی آتش می‏گرداند و کباب می‏کند.
ابوحنیفه دینوری گفت: گویند که چون عباس کثرت کشتگان بدید با برادران خود عبدالله و جعفر و عثمان گفت: (و این برادران مادرشان ام البنین عامریه بود از آل وحید) جانم فدای شما پیش روید و از سالار خویش حمایت کنید تا پیش روی آن جان دهید.
پس همه با هم پیش رفتند و جلوی حسین علیه‏السلام بایستادند به روی و گلو و سینه او را از دشمن حفظ می‏کردند پس هانی بن ثویب حضرمی بر عبدالله بن علی حمله کرد و او را بکشت آن گاه بر برادرش جعفر تاخت و او را نیز بکشت و یزید اصبحی تیری بر عثمان افکند و او را بکشت و سر او را جدا کرد و آن را نزد عمر سعد برد و گفت: انعام و پاداش مرا بده. گفت: انعام از امیر خود طلب یعنی عبیدالله که او پادش تو را بدهد.
اما عباس بن علی علیه‏السلام پیش روی حسین علیه‏السلام ایستاده بود و نزدیک او جهاد می‏کرد و حسین علیه‏السلام به هر سو می‏گردد با او بود تا کشته شد. رحمة الله.