تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل اول‏

(ملهوف) راوی گفت: به بودن ملبوس آن حضرت پرداختند پیراهن او را اسحق بن حیوه (به فتح حاء مهمله و سکون یاء دو نقطه و فتح واو بر وزن خیمه) حضرمی بر گرفت و بپوشید و پیس شد و موی او بریخت.
و روایت شده اس که در پیراهن او بیش از صد و ده زخم یافتند از اثر تیر و نیزه و شمشیر و امام صادق علیه‏السلام فرمود: بر پیکر مبارک امام علیه‏السلام سی و چهار جای شمشیر یافتند و سراویل او را ابحر (در کتابی که به صحت آن‏ها اعتماد بیشتر است بحر بی همزه آمده است) بن کعب تمیمی برداشت.
و روایت است که او زمین گیر شد و پاهای او خشک گردید و از حرکت بماند و عمامه او را اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی و بعضی گویند: جابر بن یزید اودی لعنة الله برداشت و بر سر بست و دیوانه شد.
مترجم گوید: اگر شیعی اندکی از خاک قبر او بردارد شفا است برای او و این دشمنان جامه تن امام را برداشتند و آنان را موجب مرض شد که مؤثر در این جا نیت و اخلاص است و نعلین او را اسود بن خالد گرفت و انگشتری را بجدل بن سلیم کلبی (بجدل به حاء مهمله صحیح و به جیم مشهور است و سلیم به صیغه تصغیر بر وزن زبیر) و انگشتر آن حضرت را با خاتم ببرید و چون مختار او را دستگیر کرد هر دو پا و هر دو دست او را جدا کرد و قیس بن اشعب برداشت و زره او را که موسوم به تبراء بود عمر سعد برگرفت و چون به امر مختار عمر سعد را بکشتند آن زره را به قاتل وی ابی عمره بخشید و شمشیر آن حضرت را جمیع به خلق اودی برداشت.
و بعضی گویند: اسود بن حنظله تمیمی و به قول بعضی فلان نهشلی و این شمشیر ذوالفقار نیست چون ذوالفقار نزد اهل خود مصون و محفوظ است با سایر ذخایر نبوت و امامت و همچنین آن انگشتر که بحدل برداشت نه انگشتر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که از ذخایر نبوت است.
شیخ صدوق از محمد بن مسلم روایت کرده اس که حضرت صادق علیه‏السلام را پرسیدم از انگشتری حسین علیه‏السلام به که رسید و با او گفتم که من شنیدم از انگشت مبارک علیه‏السلام ربودند.
فرمود: چنان نیست که پنداشتند، حسین علیه‏السلام علی بن الحسین را وصی خویش گردانید و انگشتری در انگشت او کرد و امر امامت به او واگذاشت چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این امر را با امیرالمؤمنین علیه‏السلام گذاشت و آن حضرت با امام حسن علیه‏السلام و امام حسن علیه‏السلام با امام حسین علیهم السلام و آن انگشتری به پدر من رسید پس از پدرش و اکنون به من رسیده است و نزد من است هر جمعه در دست می‏کنم و در آن نماز می‏گذارم.
محمد بن مسلم گفت: روز جمعه نزد او رفتم نماز می‏گذاشت چون نماز تمام شد دست سوی من دراز کرد در انگشت او دیدم خاتمی که نقش نگینش این بود لا اله الا الله عدة للقاء الله و گفت: این است انگشتری جدم ابی عبدالله الحسین علیه‏السلام.
در امالی صدوق و روضة الواعظین روایت شده است اسب امام علیه‏السلام کاکل و موی پیشانی را بر خون حسین علیه‏السلام آغشته کرده بود و می‏دوید و شیهه می‏کشید دختران پیغمبر بانگ او شنیدند و از سراپرده‏ها بیرون آمدند اسب را بی سوار دیدند و دانستند آن حضرت به شهادت رسیده است.
و در مدینة المعاجز از مناقب ابن شهرآشوب آورده است که ابومخنف از جلودی روایت کرد که چون حسین علیه‏السلام بر زمین افتاد اسب به حمایت او بر سواران حمله می‏کرد تا سواران را بر زمین می‏افکند و او را زیر پا می‏مالید و چهل تن را بکشت آن گاه خود را به خون حسین علیه‏السلام آغشته کرد و به جانب خیمه روی آورد و بلند شیهه می‏کشید و دستها بر زمین می‏زد.
و شاعر گوید:
و راح جواد السبط نحو نسائه - ینوح و ینعی الظامی‏ء المترملا ‏
خرجن بُنَیّات الرسول حواسرا - فعاین مهر السبط و آلسرح قد خلا ‏
فادمین باللطم الخدود لفقده - و اسکبن دمعا حره لیس یصطلی ‏
یعنی: اسب سبط رسول صلی الله علیه و آله و سلم به جانب زنان او رفت. شیون کنان و خبر مرگ آن تشنه خاک آلوده را به آن‏ها داد. دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر برهنه بیرون آمدند و اسب او را دیدند زین از سوار خالی مانده. پس برای فقد او به سیلی چهره خویش را خون آلوده کردند و با سوز درون اشک از چشم فرو ریختند (گویا این شعر از فصحای عرب نیست و یکی از متاخرین گفته است الفاظ آن فصیح نیست).
و از صاحب مناقب و محمد بن ابی طالب نقل است که اسب امام علیه‏السلام از دست دشمن گریزان سوی امام آمد و کاکل در خون آغشته کرد و از آن جا سوی سراپرده زنان آمد شیهه زنان و نزدیک خیام سر بر زمین می‏کوفت تا بمرد و چون خواهران و دختران و اهل بیت او اسب را بی سوار دیدند فریاد به گریه و شیون بر آوردند و ام کلثوم دست بر سر نهاد، گفت:
وامحمدا، واجداه وا نبیاه وا ابالقاسماه و اجعفراه و احمزتاه و احسناه هذا حسین بالعراء صریع بکربلاء محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء این حسین است در میدان افتاده در کربلا سر او از قفا بریده و عمامه و رداء او ربوده‏اند. این بگفت و بی هوش شد.
و در زیارت مرویه از ناحیه مقدسه است:
و اسرع فرسک شاردا الی خیامک قاصدا محمحما باکیا فلما راین النساء جوادک مخزیا و نظرن سرجک علیه ملویا برزن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدود لاطمات الوجوه سافرات و بالعویل داعیات و بعد العز مذللات و الی مصرعک مبادرات و الشمر (با الف و لام) جالس علی صدرک مولغ سیفه علی نحرک قابض علی شیبتک بیده و ذابح لک بمهنده و قد سکنت حواسک و خفیت انفاسک و رفع علی القناة راسک.
یعنی: اسب تو شتابان آمد به آهنگ سراپرده‏های تو شیهه‏زنان و گریان و چون زنان آن اسب را زبون دیدند و زین را بر آن واژگون از پرده بیرون آمدند موی بر روی ریخته و پریشان کرده و سیلی بر رخسار زنان و روی‏ها گشاده شیون کنان پس از عزت خوار گشته سوی قتلگاه تو شتابان، شمر بر سینه تو نشسته و شمشیر بر گلوی تو نهاده محاسن تو را به دست گرفته و تیغ هندی... حواس تو خاموش و دم فروبسته و سر مطهر تو را بالای نیزه زدند.
مترجم گوید: این اسب معروف به ذوالجناح است ودر تواریخ و مقاتل معتبر قدیم که در دست ما است این نام نیست مگر در روضة الشهداء ملا حسین کاشفی و چنان که گفتیم اکثر کتب قدیم به دست ما نرسیده است و نمی‏توان گفت همه مطالب آن کتاب در این کتاب‏ها که داریم مندرج است.
ابن ندیم در کتاب فهرست خود که در سال 377 تألیف کرده است سه چهار هزار کتاب تاریخ و انساب و سیر شمرده است همه از مصنفین معتبر و شاید ما سی کتاب از آن قبیل در دسترس خود نداشته باشیم پس چگونه توانیم عدم وجدان را دلیل عدم وجود دانیم و ملا حسین کاشفی عالمی متبحر بود و در مقتلی که منسوب به ابی اسحاق اسفراینی است و اعتبار ندارد نام آن را میمون آورده است و گوید: از اسبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و در این امور که صحت و بطلان آن معلوم نیست توقف باید کرد.
بناگه رفرف معراج آن شاه - ابا زین نگون شد سوی خرگاه ‏
پر و بالش پر از خون دیده گریان - تن عاشق کشش آماج پیکان ‏
برویش صیحه زد دخت پیمبر - که چون شد شهسوار روز محشر ‏
کجا افکندی و چونست حالش - چه با او کرد خصم بدسگالش ‏
مر آن آدم وش پیکر بهیمه - همی گفت الظلیمه الظلیمه ‏
سوی میدان شد آن خاتون محشر - که جویا گردد از حال برادر ‏
ندانم چون بدی حالش در آن حال - نداند کس به جز دانای احول ‏