تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

مقتل بریر بن خضیر رضی الله عنه(105)

(طبری) ابومخنف گفت: حدیث کرد مرا یوسف بن زید از عفیف بن زهیر بن ابی الاخفس که در آن واقعه حاضر بود گفت: یزید بن معقل از بنی عمیره (کسفینه) بن ربیعه حلیف بنی سلیمه از بنی عبدالقیس بیرون آمد و گفت: ای بریر بن خضیر کار خدا را با خود چگونه بینی؟ گفت: به خدا سوگند که او با من نیکی کرد و کار تو بد است.
گفت: دروغ گفتی و پیش از این دروغگو نبودی آیا به یاد داری که وقتی در محلت بنی لوذان با هم می‏رفتیم تو می‏گفتی: عثمان بر خویش ستم کرد و معاویه گمراه و گمراه کننده است و امام هادی و بر حق علی بن ابی طالب علیه‏السلام است.
بریر گفت: گواهی می‏دهم که عقیده و قول من همین است. یزید بن معقل گفت: من گواهی بر گمراهی تو می‏دهم پس بریر گفت: می‏خواهی با تو مباهله کنم و از خدای خواهیم لعنت خود را بر دروغگو فرستد و آن که محق است مبطل را بکشد (یزید قبول کرد) و در یکدیگر آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزید بن معقل ضربتی سبک بر بریر زد و او را زیانی نداشت و بریر بر او تیغی زد که خود را بشکافت و به مغز سر او رسید و بغلطید گویی از اوج هوا به زیر افتاد و شمشیر ابن خضیر در سرش فرو رفته بود و می‏جنبانید که بیرون کشد پس رضی بن منقذ عبدی بر بریر تاخت و با او گلاویز شد و ساعتی با یکدیگر کشتی گرفتند آن گاه بریر او را به زیر انداخت و بر سینه‏اش نشست رضی گفت: کجایند مردان میدان نبرد که مرا از چنگ این دشمن برهانند.
کعب بن جابر عمرو ازدی نیزه به دست پیش آمد که حمله کند من با او گفتم این بریر بن خضیر قاری است که در مسجد می‏نشست و ما را قرآن می‏آموخت التفاتی نکرد و نیزه بر پشت او نهاد و چون بریر تیزی نیزه را بر پشت خویش احساس کرد به روی رضی افتاد و روی او را به دندان گرفت و طرف بینی او برکند کعب بن جابر با نیزه قوت کرد او را از سینه رضی به یک سو انداخت و پیکان نیزه در پشت بریر فرو رفته بود، پس با شمشیر او را بزد و بکشت - رضوان الله علیه.
عفیف گوید: گویا بنگرم آن مرد عبدی برخاست و خاک از قبا می‏افشاند و می‏گفت: ای برادر ازدی بر من انعامی کردی که هرگز فراموش نکنم.
راوی حدیث یوسف بن یزید گوید: با عفیف گفتم تو این سرگذشت به چشم دیدی (که بریر در مباهله غالب شد و بر حق بودن امیرالمومنین علیه‏السلام مسلم گشت) گفت: آری به چشم دیدم و به گوش شنیدم.
وقتی کعب بن جابر به منزل خود بازگشت زنش و خواهرش نوار بنت جابر با او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه علیهاالسلام را یاری کردی و سید قاری را کشتی به خدا قسم دیگر با تو سخن نگوییم و کعب بن جابر ابیاتی گفت، اول آن:
سلی تخبری عنی و انت ذمیمة - غداه حسین و الرماح شوارع ‏