1. انگیزههاى خیرخواهانه، كه از سوى برخى دینداران دنبال مىشد. آنها مىخواستند قداست دین را حفظ كنند و از طرفى دین را در تعارض با بعضى ارزشهاى پذیرفته شده در جامعه غربى مىدیدند. بنابراین، براى حلّ مشكل گفتند: اساساً حوزه دین از حوزه علوم و فلسفه جداست. تعارض در جایى فرض مىشود كه دو چیز در یك نقطه تلاقى كنند، امّا اگر دو خط موازى باشند و در هیچ نقطهاى با هم تلاقى نكنند، تعارضى پیش نمىآید. از این جهت، براى آشتى دادن دین از یك طرف و علم و فلسفه و عقل از طرف دیگر، چنین گفتند كه حوزه دین تنها سلسلهاى از مسائل شخصى است كه در ارتباط انسان با خدا است همچنین آنها درباره ارزشها و باید و نبایدها گفتند: هر باید و نبایدى كه در محدوده ارتباط انسان با خدا مطرح مىشود، مربوط به دین است و علم با آن تعارضى ندارد، امّا اگر بایدها و نبایدها مربوط به زندگى اجتماعى انسان باشد، دین نباید دخالت كند. به عنوان مثال، مجازاتهایى كه در دین براى مجرمان در نظر گرفته شده است، قابل قبول نیست؛ چون مجازات با كرامت انسانى سازگار نیست. هر مجرمى بیمار است وبیمار را باید مداوا كرد، نه مجازات.