بر اساس نظر اسلام، ایدهآل این است كه حكومت جهانى واحدى داشته باشیم و مرزهاى جغرافیایى هیچ دخالتى نداشته باشند. اما آیا در جهان فعلى كه شرایط تحقق این ایدهآل وجود ندراد، به بنبست مىرسیم؟ قطعاً خیر.
اكنون كه نمىتوان تمام جهان را با حكومت دینى اداره نمود، باید در همین منطقه (ایران) حكومت دینى را برقرار كنیم. وقتى چنین باشد دیگر پذیرفته نیست قانون اساسى و سایر مقررات به گونهاى باشد كه خارج از ایران را نیز در بر بگیرد. از اینرو اگر بخواهیم در این وضع، حكومت دینى داشته باشیم، باید مرزهاى جغرافیایى را محترم شمرده، روابط با سایر كشورها را مطابق با عرف بینالملل تنظیم بنماییم یعنى با كشورها مبادله سفیر داشته باشیم، قراردادهاى بینالمللى را محترم بشماریم و ...
پس نمىتوان در جهان كنونى گفت: چون رهبر حكومت ما رهبر هر مسلمانى است، بنابراین باید مسلمانان دیگر كشورهاى اسلامى نیز تحت فرمان او باشند. این مطلب در عرف بینالمللى پذیرفته نیست. اگر قانون اساسى به گونهاى است كه حكومت اسلامى ایران، رهبرى
( صفحه 99 )
و ارگانهاى آن را محدود به یك كشور مىكند، به دلیلى است كه گفته شد، وگرنه از نظر اسلام مرزهاى جغرافیایى جدا كننده كشورها و ملتها نیست، بلكه آنچه مرز واقعى و جدا كننده مردم از همدیگر است، عقیده است.