مشروعیتى كه در فلسفه سیاست مطرح مىشود مفهومى اصطلاحى دارد كه نباید آن را با معناى لغوى این واژه و واژههاى هم خانوادهاش اشتباه گرفت؛ به عبارت دیگر نباید «مشروعیت» را با «مشروع»، «متشرعه» و «متشرعین» كه از «شرع» به معناى دین گرفته شده همسان گرفت. بنابراین، معناى این واژه در مباحث سیاسى تقریباً مرادف قانونى بودن است.
هنگامى كه پذیرفتیم حكومت ضرورت دارد و اساسش به این است كه دستورى از مقامى صادر شود و دیگران به آن عمل كنند، قوام حكومت به وجود شخص یا گروهى است كه «حاكم»اند و همین طور به انسانهایى كه مىبایست دستورات شخص یا گروه حاكم را بپذیرند و بدان عمل كنند.
آیا مردم از هر دستورى باید اطاعت كنند؟ آیا هر شخص یا گروهى حق دارد و مىتواند كه دستور دهد؟
در طول تاریخ كسانى بودهاند كه با زور بر مردم تسلط یافته و بر آنان حكم فرمایى كردهاند، ولى شایستگى فرمانروایى را نداشتهاند. در مقابل، گاهى فرد یا افراد شایستهاى بودهاند كه مردم مىبایست از آنان اطاعت كنند.
با توجه به نكته فوق مىتوان گفت منظور از «مشروعیت» این است كه كسى حق حاكمیت و در دست گرفتن قدرت و حكومت را داشته باشد، و مردم وظیفه خواهند داشت از آن حاكم اطاعت كنند.