مىدانیم كه هر تشكیلات حكومتى اهدافى از قبیل: تأمین نیازمندیهاى شهروندان، برقرارى امنیت داخلى، برقرارى روابط با كشورهاى دیگر كه تضمین كننده منافع ملى است وغیره را تعقیب مىكند؛ پس باید هر حكومتى دو ویژگى را دارا باشد؛ یكى راه رسیدن به این اهداف را بداند و در این راستا جامعه را آن چنان اداره كند كه این اهداف تحقق یابند؛ دیگر اینكه مورد اعتماد مردم باشد، یعنى شهروندان مطمئن باشند در سایه این حكومت، آبرو، جان و مالشان حفظ مىشود. هر انسانى ـ با هر عقیده ـ این دو ویژگى را شرط لازم حكومت مىداند و انتظار دارد سردمداران حكومت به این دو شرط جامعه عمل بپوشانند.
اگر حكومتى دینى باشد، باید در كنار اهداف مذكور، هدف دیگرى را نیز در نظر داشته باشد و آن، آماده كردن زمینه رشد و ترقّى معنوى شهروندان است. این هدف براى حكومت دینى از چنان اهمیتى برخوردار است كه اهداف دیگر تحتالشعاع آن قرار مىگیرند؛ به عبارت دیگر این هدف اولویت اول را در نظام اسلامى دارد.
حال با توجه به تمایز حكومت دینى از حكومتهاى دیگر، چه كسى باید رهبرى این حكومت را كه برآورنده اهداف فوق است، بر عهده بگیرد؟