به اعتقاد ما همه هستى از آنِ خداست. انسانها نیز همچون همه پدیدههاى عالم هستى، مملوك خدا هستند. بندهاى كه همه چیزش از آنِ خداست، تصرّف در او بدون اذن مالك حقیقى مجاز نخواهد بود. انسان حتى در خودش بدون اجازه خدا حقّ تصرّف ندارد، تا چه رسد به دیگران. براى مثال ما حق نداریم دست یا چشم خود را معیوب كنیم، چرا؟ براى اینكه همه چیز از آنِ خداست. وقتى ما اختیار خود را نداشته باشیم، چگونه اختیار دیگران را خواهیم داشت؟! اگر كسى به هر دلیل مرتكب دزدى شد، چه كسى حق دارد او را مؤاخذه، جریمه، تنبیه یا حبس كند و یا دستش را ببرد؟ فقط كسى كه مالك حقیقى به او اذن داده باشد، مىتواند اختیار دیگران را داشته باشد.
ما معتقدیم این نظام باید بر اراده تشریعى الهى استوار باشد و رضایت خداوند و اذن او در امور مختلف لازم است. كارى كه مىكنیم، قانونى كه درباره دیگران اجرا مىكنیم، تصمیماتى كه براى دیگران مىگیریم، تصرفى كه در زمینها، جنگلها، كوهها و بیابانها مىكنیم، نفت، گاز، طلا، مس و معادنى كه استخراج مىكنیم ـ این كارها و تصرفات را باید با مجوّز انجام دهیم. در بینش اسلامى، مجوّز این تصرفات اذن خداوند است. در حدّ اجازه او، مجاز به تصرف هستیم. رأى مردم جایگاه خود را دارد ولى براى ما حجیت شرعى ندارد، مشروعیت نمىآورد، از این رو اگر اسلام چیزى را نهى كرده باشد، حق نداریم با رأى و انتخاب خود آن را مجاز بشماریم. رأى خداوند در همه جا مطاع است و اعتبار رأى مردم تا وقتى است كه با دین
( صفحه 34 )
تنافى نداشته باشد. بر اساس این مبانى مشروعیت دینى محور است و بر مقبولیت مردمى برترى دارد.