همانطور كه انسان ابعادی دارد دیر دستیاب، عالم هم حقایقی دارد دیر دستیاب. حقایق برین با تلاشهای برتر انسان بهدست میآید. انسان برین انسانی است كه از ابعاد مادون خودش پلكان بسازد و به ابعاد مافوق خودش دست پیدا كند و عالم هم ابعادی دارد كه باید از مادون عالم گذشت تا با آن حقایق مربوط شد، باید از اسارت مادون عالم رها شد تا آن ابعاد عالیه رخ بنمایاند، در واقع حقایق عالم، ما را بهسوی برترشدن از خودِ مادون دعوت میكنند تا خودشان را به ما بنمایانند. نمونهاش ارتباط با خداست كه خود حضرت حق میفرماید: اوّل باید به یگانگی پروردگارت نظر نمایی و از عالم كثرات بگذری، بعد به كمالات حق و علم و حیات و قدرت مطلق توجه كنی تا آرامآرام با «الله» كه جامع جمیع كمالات است ارتباط پیدا كنی و إنشاءالله رستگار شوی. لذا میفرماید: «قُوُلوا لا اِلهَ اِلاّ الله تُفْلِحُوا»؛ اما رسیدن به این مقام كه «لا اِلهَ اِلاّ الله» منطق ما شود، همّت عقلی و قلبی میخواهد تا آن مرتبة عالی برای نفس انسان پیش بیاید. انسان به اندازهای كه از مادون خودش گذر كند، به مراتب مافوق عالم دست پیدا میكند و به اندازهای كه به مافوق عالم دست پیدا كرده، بزرگی و عظمت یافته، بزرگی روح انسان به شدّتیافتن در وجود است . اگر شما صد آجر یا هزار آجر داشته باشی، هنوز در دنیا هستی و با عالم دنیا در ارتباطی، بدون آنكه درجة وجودیات شدید شده باشد، ولی اگر از دنیا گذر كردی و به مَلَك رسیدی، بزرگ شدهای. ما كسانی را بزرگ میدانیم كه از عالم محسوس به عالم معقول دست پیدا كردهاند، عالم معقولی كه قابل مقایسه با عالم محسوس نیست و منظور ما از عقل هم، عقل جزییِ معاش نیست، بلكه منظور «عقل قدسیِ» مطلق است.