تربیت
Tarbiat.Org

چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی
اصغر طاهرزاده

دستورالعمل اصلی

وقتی خواستیم به دستور رسول خدا(ص) عمل کنیم و از پرحرفی خود را نجات دهیم و قلب را از تحرک خیالات آزاد کنیم باید دست به دامان امام صادق(ع) شویم و راه‌کار این مرحله را از آن حضرت بگیریم که می‌فرمایند: «فَاجْعَل قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسانِك، لا تُحَرِّكْهُ إلّا بِاِشارَةِ الْقَلْبِ و مُوافِقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإیمان»؛(33) قلبت را قبله‌ی زبانت قرار بده، زبان را به حرکت در نیاور مگر به اشاره‌ی قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان.
با رعایت دستورالعمل فوق مسلم انسان از ساحت عالم کثرت به عالم وحدت سیر می‌کند. این روایت بین اهل سلوک روایت مشهوری است و هرکس به اندازه‌ی همت خود از آن بهره‌ها گرفته است. این‌که شنیده‌اید بعضی از بزرگان اهل سلوک با یک روایت سال‌ها زندگی می‌کنند آن روایات از این نوع روایات است. می‌فرماید حالا که انسان می‌خواهد حرف بزند قبل از سخن‌گفتنْ قلب را در جلوی خود داشته باشد، اگر قلب اجازه داد و آن سخن را مزاحم حضورش در عوالم غیب ندید و علاوه بر آن، آن سخن عاقلانه بود و مخالف دستورات شرع نبود، آن را بگوید.
وقتی انسان تلاش کرد خود را در محضر حق ببرد و در آن عالَم مستقر شد، زبان باید آزاد نباشد، همین که می‌خواهید سخن بگویید در منظر خود، به قلب بنگرید اگر آن سخن شما را از «حال» و حضور خارج می‌کند خود را کنترل کنید، چون گفتن آن سخن همان و از جا کنده‌شدنِ قلب همان. به گفته مولوی:
ای زبان، هم آتش و هم خرمنی

چند این آتش درین خرمن زنی؟

در نهان، جان از تو افغان می‌کند

گرچه هرچه گویی‌اش آن می‌کند

زبان چیز عجیبی است، معلوم نیست ما در اختیار اوییم یا او در اختیار ما و چگونه است که بعضاً خودمان تحت تأثیر گفته‌های خود قرار می‌گیریم؟ باید با دقت کامل تمرین کرد تا همواره هر سخنی با نظر به قلب از زبان جاری شود و قلب قبله‌ی زبان انسان گردد تا اولاً: آن سخن، سخن حکیمانه‌ای باشد و ما را گرفتار کثرت کلام نکند. ثانیاً: سخنی باشد که قلب ما را جلو ببرد و فهم اجمالی آن را به شعور تفصیلی بدل کند و این یکی از معجزات سخنی است که با قبله قرار دادن قلب اداء شود، به طوری که عملاً موجب رقیق‌شدن حجاب‌های قلب می‌گردد.
علامه طباطبائی(ره) در راستای آزادشدن نفس ناطقه یا قلب، از حجاب زمان غزلی دارند که با آن غزل این جلسه را به پایان می‌رسانم.
گذر ز دانه و دامِ جهان و خویش مباز

که مرغ با پر آزاد می‌کند پرواز

زمن نیوش و میاسا در این دو روزِ جهان

که‌پیش‌روی‌توراهی‌است‌سخت‌دور ودراز

بسی دمیده در این جویبار، سبزه‌ی نغز

بسی شکفته در این بوستان، شکوفه‌ی ناز

بسی چمیده در این کوهسار، کبک دُرِی

بسی رمیده در آن آهوان مشک‌انداز

به خویش آی و تماشای پیش‌تازان کن

که هیچ ناید از این کاروان راه، آواز

نشان مهر که دیده است در سرای سپنج

جهان به کس ننماید دو روز چهره‌ی باز

به ساز و سوز بهار و خزان شکیبا باش

به تنگنای جهان باش «وَرْس»(34) را انباز

به هرزه راه مپیما و خویش خسته مساز

که پیش پای تو باشد بسی نشیب و فراز

در یک کلمه باید ماوراء این دنیا زندگی کرد، چون ذات ما ماوراء این دنیا است، در این حالت است که به ساز و سوز بهار و خزان می‌توانیم شکیبا باشیم و از حال و حضور بدر نیاییم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»