تربیت
Tarbiat.Org

چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی
اصغر طاهرزاده

بركات ملاقات مؤمنین

کسی که ما را به یاد خدا می‌اندازد در واقع ما را متذکر خودمان می‌کند و جانمان را به سوی دروازه‌های عالم ملکوت که در عالم غیب و معنا به سر می‌برد، راهنمائی می‌نماید. حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَسْكُنُ إِلَى الْمُؤْمِنِ كَمَا یَسْكُنُ الظَّمْآنُ إِلَى الْمَاءِ الْبَارِدِ»؛(70) مؤمن از طریق مؤمن در آرامش قرار می‌گیرد، مانند تشنه كه با آب گوارا به آرامش می‌رسد.
مؤمن برای برادر مؤمن خود دریچه‌ی سیر به سوی عالم غیب و ملکوت است، لذا با جمال خود، برادر خود را به سوی آرامشِ عالم معنا دعوت می‌کند. سکینه یا آرامش مربوط به عالم حرکت و تغییر نیست، مربوط به عالم ثابتات است که تجلی آن در حرکات و سکنات مؤمنین به صورت وقار ظاهر می‌شود. عالم ثابتات کجا و شتاب‌زدگی‌های شیطانی کجا، حضرت پیامبر(ص) فرمودند: «العجلة من الشّیطان و التّأنّیُ من الله تعالى»؛(71) عجله از شیطان و وقار از خدا است. پس هرجا سکینه هست شیطان را در آن جا راه نیست. طبق روایت فوق؛ ارتباط مؤمن با مؤمن انسان را متوجه جنبه‌ی ملکوتی برادر مؤمن خود می‌کند، جنبه‌ای که فوق عالم تغییر و حرکت است و لذا تجلی آن به صورت سکینه و آرامش در حرکات و کلمات او به نمایش می‌آید.
رسول خدا می‌فرمایند: «بَكَى شُعَیْبٌ(ع) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا شُعَیْبُ إِلَى مَتَى یَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ یَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ یَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَكَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِیمِی مُوسَى بْنَ عِمْرَان».‏(72)
شعیب(ع) از حبّ خداى(جل جلاله) آن‌قدر گریست تا نابینا شد، پس حقّ تعالى بینایى را به او برگرداند سپس آن قدر گریست تا بینایى خود را از دست داد، باز خداوند چشمانش را به او بازگرداند، پس از آن باز آن قدر گریست تا نابینا گردید، این بار نیز خداى عزّ و جلّ بینایى را به وى برگرداند، پس چون بار چهارم شد حقّ تعالى به او وَحى نمود و فرمود: اى شعیب تا كى این طور مى‏كنى، اگر از خوف جهنّم گریه مى‏كنى، تو را از آن آزاد و رها كردم و اگر به جهت شوق به بهشت گریه مى‏كنى، بهشت را برایت مباح نمودم.
شعیب(ع) عرض كرد: پروردگارا، تو مى‏دانى كه نه از خوف جهنّم مى‏گریم و نه به خاطر شوق بهشت اشک مى‏ریزم بلكه حبّ و شوق تو قلبم را فرا گرفته به طورى كه صبر نمى‏توانم نمود تا تو را ببینم.
خداوند( به او وحى نمود و فرمود: حال كه چنین است كلیم و هم سخنم موسى‌بن‌عمران را به زودى خادم تو قرار مى‏دهم.
از روایت فوق معلوم می‌شود برای ورود به عالم ملکوت و اُنس با خدا، خداوند مصاحبت حضرت موسی(ع) را به حضرت شعیب(ع) می‌دهد، جان انسان با چنین ملاقاتی از جنبه‌ی باطنی خود تغذیه می‌کند. زیرا از طریق اُنس با اولیاء الهی یک نحوه اتحاد با جنبه‌ی باطنی آن‌ها برای ما پدید می‌آید و در صفای آن‌ها مستقر می‌شویم. به همین جهت فرموده‌اند در محضر عالمان حاضرشدن برکات بیشتری دارد تا صرفاً به مطالعه‌ی آثار نوشتاری آن‌ها اکتفا کنیم.
این که عزیزان می‌پرسند چگونه برکات اعتکاف و حج و ماه مبارک رمضان را حفظ کنیم؟ جواب آن است که از طریق ارتباط با مؤمنینی که متذکر نور الهی‌اند می‌توان روح عبادات را در خود حفظ کرد، به شرطی که موانعی مثل کبر و حسد و غضب و امثال آن‌ها را رقیق کرده باشیم تا راه به سوی جنبه‌ی باطنی و تکوینی جانمان باز باشد. در این صورت راه پیدا می‌شود، راه که پیدا شد احساس می‌کنید می‌شود سیر کرد و مرتبط شد و جان را تغذیه کرد. در آن حالت سیرِ «اِلَیهِ راجِعُون»؛ صورت خود را می‌نمایاند، و محبوبتان در منظر شما قرار می‌گیرد و با امید به لطف و رحمت او سیر خود را ادامه می‌دهید وگرنه از آن‌جایی كه هیچ‌کس بدون ‌سیر به سوی خدا نیست، اگر خود را اصلاح نکنیم خداوند با اسم قهر و غضب خود ما را به سوی خود می‌کشد و طوری وارد جنبه‌ی باطنی خود می‌شویم که هیچ بهره‌ای از نسیم جانفزای عالم غیب و معنویت نصیب ما نمی‌شود.