به نظرمیرسد تا حدّی روشن شد که ما بیزمانی و بیمکانی را در ذات خود داریم. پس ابتدا باید متذکر بیزمانی و بیمکانی خود باشیم و سپس آن را برای خود بالفعل کنیم تا بتوانیم فوق زمان و مکان زندگی نماییم، و عرض شد شرط بالفعلکردن آن، فاصلهگرفتن از دنیا و عالم ماده است، فاصلهگرفتن از دنیایی که عین حرکت و زمان است و رسول خدا(ص) در رابطه با آن فرمودند: «دَعُوا الدُّنْیَا لِأَهْلِهَا فَمَنْ أَخَذَ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ مَا یَكْفِیهِ أَخَذَ حَتْفَهُ وَ هُوَ لَا یَشْعُر»(8) دنیا را به اهل دنیا واگذارید، و هركس از دنیا بیش از مقدار نیازش برداشت كند، ناخودآگاه دست به نابودى خود زده است. این نوع دستورات که تأکید میفرماید ما از دنیا فاصله بگیریم عملاً به ما میفرماید به ذات بیزمان خودتان برگردید. چون دوری از دنیا یعنی انصراف از آرزوهای آینده و غمهای گذشته و این یعنی آزادی از حجاب زمان و برگشت به ذات خود، همان خودِ مجردِ مستقَر در مقام «حال» و گسترده در تمام عوالم هستی.
وقتی انسان به «حال» برگشت، خدا هم در «حال» است، پس ارتباط با خدا ممکن میگردد و راه پیدا میشود. بهاصطلاح میگوئیم وارد حضور قلب شدیم. قلب یعنی همان حقیقت انسان که در ذات خود از زمان و مکان آزاد است. پس وقتی قلب در صحنه آمد یعنی ناخودِ انسان رفت و خودِ واقعی انسان به صحنه آمد، خودی که استعداد ارتباط با خدا و عوالم غیب در او هست.
در بحث «اعتکاف و چگونگی ورود به عالم آن» عرض شد، اعتکاف به آن نحوی که به ما دستور دادهاند یک نوع مُردن و خارجشدن از قیل و قال دنیا و وارد شدن به برزخ است، و به این جهت در اعتکاف باید روزهدار باشید تا به احوال انسانی که مرده است نزدیک شوید و مثل مرده که در دست غسّال است، خود را در دست ارادهی خداوند قرار دهید. در آن شرایط هیچ اراده و نقشهای برای خود نکشید تا حجابِ اسباب و وسایل از جلوی قلب شما کنار رود، از خود بمیرید تا به نور الهی زنده شوید. مثل انسانی که وقتی از حیات دنیایی مُرد به حیات برزخی زنده میگردد و در نتیجه متوجه واقعیاتی در اطراف خود میشود که تا آن موقع از آنها غافل بود. وقتی انسان را در قبر گذاشتند و لحد را بر روی او قرار دادند، نَفْس او که تا حال امید داشت دوباره این بدن را به حرکت بیندازد و به زندگی دنیایی ادامه دهد، دیگر ناامید میشود، همین که در اثر آن ناامیدی، از تدبیر بدنِ خود منصرف شد، یکمرتبه خود را با ملائکهی نکیر و منکر روبهرو میبیند، ملائکهای که نفس ناطقه یا قلب ما همین حالا در کنار خود دارند ولی به جهت توجه به بدن و امور مادی در منظر ما قرار نمیگیرند. با توجه به این قاعده، آنچه را باید خوب بفهمیم آزادی از بدنی است که ما را در زمان نگه داشته و مانع به صحنهآمدن قلب شده است تا حقایق غیبی را که در کنار آنها قرار دارد ببیند.
این که به ما دستور دادهاند «مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوتُوا»؛(9) قبل از آن که بدنهایتان بمیرد، خودتان بمیرید، یعنی جان و روان را از دنیا بیرون بکشید تا با ذات خود که به وسعت هستی است روبهرو شوید.
نفس انسان در ذات خود آمادهی سیر به سوی عوالم غیب و قیامت است ولی گرفتار صورتهای دنیا شده، باید آرامآرام و با عباداتِ ممتد و مستمر، آن را به حقیقتش بر گردانیم.