تربیت
Tarbiat.Org

چگونگی فعلیت‌یافتن باورهای دینی
اصغر طاهرزاده

فناء در فناء

جنس ما جنس حضور در محضر حق است، باید بتوانیم از ذات تکوینی خود استفاده کنیم و خود را در محضر حضرت اَحد قرار دهیم. این که خود را در محضر ذات احدی نمی‌یابیم چون اولاً: نظر به کثرات داریم. ثانیاً: عزم چنین حضوری را در خود رشد نداده‌ایم. وقتی انسان از یک طرف با آزادشدن از انانیت، به هیچ چیزی از خود نظر نکرد، و از طرف دیگر نظرِ جان خود را معطوف به ذات احدی نمود، آرام‌آرام تجلیات نور احدی بر جانش شروع می‌شود. این همان چیزی است که حافظ از خدا تقاضا می‌کند که:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر

خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

وقتی قلب به صحنه آمد سالک تقاضای تجلی نور اَحدی را از پروردگارش می‌کند تا به کمک آن نور خودی برایش باقی نماند. تا آن‌جایی که می‌خواهد در شرایط نظرِ قلب به حق، چیزی در میان او و حق نباشد، حتی این که به فنای خود نظر کند را مانع می‌داند و لذا در بیت دوم تقاضا می‌کند؛ «خرمن سوختگان را همه گو باد ببر» ابتدا در اثر تجلی نور اَحدی سوخته است، ولی خرمن سوخته‌ی او برای او یک نحو جلب نظر می‌کند و به همان اندازه قلب او متوجه خودش است، از نور احدی مدد می‌گیرد که خرمن سوخته‌‌ی او را نیز باد ببرد، که این همان «فنای در فناء» است. وقتی انسان می‌بیند که دیگر به خودش نیست، متوجه می‌شود خرمن سوخته‌اش جلوی اوست، این هنوز یک نوع حجاب است، باید هیچ چیزی جز حق در منظر انسان نباشد. هنوز غمِ دوری از حق در میان است و لذا در بیت بعدی تقاضا می‌کند:
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا

گو بیا سیلِ غم و خانه ز بنیاد ببر

این یک طمع خام است که بتوان از تجلیات اَحدی و زلف چون عنبر خام و دست نخورده‌اش بویی به مشام برسد ولی هنوز تمام توجه قلب به او نباشد، این حرف‌ها را باید کنار گذاشت.
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات

ای دلِ خام‌طمعْ این سخن از یاد ببر

باید سیلِ غمِ دوری از حق بیاید و خانه‌ی وجود ما را از بنیاد ببرد تا تمام وجود انسان یک‌چیز شود و آن نظر به حق.
قلبی که متوجه خداوند شد، خداوند را در منظر خود می‌یابد، چنانچه فرمود: «یا موسی! اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنی»؛(55) من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند و توجه‌اش به من باشد. در ادامه‌ی این روایت خداوند کسانی را مورد توجه قرار می‌دهد که برای خدا به همدیگر محبت می‌ورزند «یتَحَابُّونَ فِیَّ». سپس می‌فرماید: وجود چنین افرادی عامل دفع بسیاری از بلاها است، اگر آن‌ها نبودند بلا بر مردم نازل می‌شد. این‌که در این روایت خداوند خود را همنشین کسانی قرار می‌دهد که نه‌تنها همواره یاد او باشند، بلکه «برای خدا به همدیگر محبت کنند»، خبر از همان «مواسات اخوان» می‌دهد که مؤمنین نسبت به برادران ایمانی خود نهایت از خودگذشتگی را روا می‌دارند، چون به همدیگر محبت دارند، آن هم محبتی خاص به طوری که در حرکات و سکناتِ همدیگر جمال و جلال حق را مشاهده می‌کنند و از «فَتْحِ قَریب» که محبوب را در مظاهر می‌بینند، آرام‌آرام به «فتح مطلق» می‌رسند که نظرشان متوجه اسماء الهی می‌شود و اگر قلب خود را کاملاً در صحنه نگه‌داشتند إن‌شاءالله به «فتح‌الفتوح» می‌رسند که از حجاب اسمائی و صفاتی نیز می‌گذرند و به حضرت اَحد نظر می‌کند و إن‌شاءالله به حبّ تام نایل می‌گردند.