چنانچه ملاحظه فرمودید یکی از ابعاد وجود انسان جسم او است، و یكی دیگر از ابعاد او خیال است، و عرض شد که لازم است خیال مدیریت شود. حال عنایت داشته باشید که یکی دیگر از ابعاد وجودی انسان «عقل» است. عقل، همان استعداد و توانایی فهم حقایق از طریق استدلال است. عقل به کمک استدلال میفهمد که حقایقی در این عالم هست و قلب از طریق تزکیه میتواند با «وجود» آن حقایق مرتبط شود، ولی عقل به «مفهوم» آنها پی میبرد. ابنسینا قهرمان عقل است، اصلاً اینكه میگویند «شیخالرئیس»، به این دلیل است كه او شیخ و پیشرو همهی فلاسفه است، حتی ملاصدرا هم قبول دارد كه شیخالرئیس از نظر استدلال از خودش قویتر است. یك جا گلایه میکند که چرا شیخ با این همه استعداد، عقل خود را در چیزهایی صرف كرده كه بقیه هم میتوانستند صرف بكنند؟! شیخالرئیس آنچنان در تربیت عقلِ خود تلاش میکند که مواظب است هر کاری که موجب شود عقل او از قوت و قدرت عدول کند، انجام ندهد. میگوید: من عهد کردهام قصه نخوانم، با این که اهل شعر است ولی در نوشتههای فلسفیاش سعی میكند هیچگونه سخنی که روح استدلال را ضعیف میکند مطرح نکند، چون میداند آنجا كه جای عقل است، نباید خیال وارد بشود. با یك انضباط محكمِ عقلی جلو میرود به همین جهت حالا هم بهترین كتاب فلسفی از نظر انسجام «الإشارات و التَنبیهات» شیخالرئیس است و انصافاً به خوانندهی خود انضباط عقلی خوبی میدهد.
حاصل سخن این که انسان اگر خواست ناقص نماند و همهی ابعاد خود را تربیت کند، باید بداند یکی از ابعاد او عقل است و لازم است سعی کند در زندگی خود هرگز عقل را مغلوب احساسات و حرص و هوس خود ننماید، انسانی که به عقل خود پشت نکند گرفتار خرافات نمیشود، فرق انسان خرافاتی با انسان عاقل در آن است که انسان خرافاتی خیالات خود را در زیر سایهی عقل جلو نمیبرد، و بدون دلیل عقلی چیزهایی را باور میکند و بر اساس آنها عمل مینماید و یا به راحتی احساساتش او را تحریک مینماید.