سؤال: شما عموماً در مباحث خود افراد را به تفکر دعوت میکنید و معتقدید اگر انسان به ساحت تفکر وارد شد در و دیوار عالم با او حرف دارند. حال سؤال این است كه چگونه میتوانیم از طریق مطالعه به تفكر كردن برسیم؟ چون در این صورت هم به مطالعه دعوت میشویم و هم به تفکر، و درنتیجه از نتایج هر دوی این نعمتها بهرهمند خواهیم شد. إنشاءالله.
جواب: عموماً مطالعه وقتی مطالعه است و موجب تفکر میشود که موضوعِ مورد مطالعه، یک موضوع حقیقی باشد و نه یک موضوع اعتباری. این که ما بفهمیم بعد از آغامحمدخان قاجار چه کسی حکومت را به دست گرفت، موجب تفکر نمیشود، به همین جهت اصرار میشود کتابهای اهل فکر را بخوانید، چون اهل فکر موضوعی را که مورد مداقّه قرار میدهند موضوع حقیقی است. ما وقتی یک شخصیت فکری را شناختیم، در واقع با موضوعی که او با ما در میان میگذارد زندگی میکنیم. مثلاً شما شهید مطهری یا امام خمینی و یا علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیهم» را که شناختید متوجه موضوعاتی خواهید شد که آنها با شما در میان میگذارند و لذا وارد تفكر میشوید، در این حالت مطالعهی آثارِ آنها شما را به وادی فكر وارد میكند، و نه به وادی اطلاعات. چون اینها با موضوعاتی که شناختهاند خودشان اهل فكر شدهاند و شما را هم به همان اندازه اهل فكر میکنند، و در نتیجه در مقابل هر حادثهای بدون آنكه از آنها سؤال كنید، مثل آنها فكر میكنید و مثل آنها عمل مینمایید، وقتی معنی تفکر برایتان معلوم شد تلاش شما در مطالعهی آثار عالمان، دیگر ارتباط بیشتر با موضوعاتی است که آن بزرگان نسبت به آنها تفکر کردهاند. در آن حال لازم نیست علامه طباطبایی(ره) را از قبر درآورید و بپرسید: «الآن چهکارکنیم؟» بلکه با دستگاه فکری که به کمک ایشان پیدا کردهاید خودتان تشخیص میدهید چه کار باید بکنید. پس این که میپرسید: «چگونه فکر کنیم؟»، جوابش این است که اگر ما شخصیتهای فکری را بشناسیم، و خود را مشغول کتابهایی نکنیم که نویسندگان آنها اهل فکر بر روی موضوعات حقیقی نیستند، اهل فکر میشویم و در برخورد با اموری که پیش میآید و یا در رابطه با انتخابهایی که باید انجام دهیم، مثل کسانی فکر میکنیم که به کمک آنها موضوعات حقیقی را شناختهایم. وقتی از این طریق اهل فکر شدیم دیگر سرگردان نیستیم که چهکار کنیم؛ و جدا از اهل اندیشه عمل نمیکنیم.
«تفکر» یعنی داشتن ملکه و توانی که بتوانیم از مقدمات به خوبی به نتیجه برسیم، حال هرچقدر مقدماتِ مورد توجه، حقیقی و وجودی باشند، بیشتر قابل تفکرند و ما را به نتایج عالیتری میرسانند. امام صادق(ع) میفرمایند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِه»؛(59) بالاترین عبادت ادامهی تفكر در بارهی خدا و قدرت او است. در این روایت، خداوند و آلاء و نشانههای قدرت او موضوع تفکر است. میفرمایند تفکری که موضوعش خدا و آثار قدرت پروردگار باشد، بالاترین عبادت است.
ما باید در سازمان فکری خودمان موضوعات ارزشمند را بشناسیم و نسبت به آنها فکر کنیم تا بهترین عمل را انجام دهیم. آیا کسی که جایگاه ربوبیت پروردگار عالم را میشناسد و نسبت به نقش پروردگار عالم در مناسبات بشری فکر کرده، با کسی که موضوع فکرش مسائل عادی زندگی است، یک طور عمل میکنند و به یک نتیجه میرسند؟