سؤال: عموماً دلیل مطالعهنكردن ما بهانهی كمبود وقت است، از طرفی ما اگر بخواهیم روی مطالعات دینیمان وقت بیشتری بگذاریم، برای کارهای علمی و درسی وقت کم میآوریم، شما برای رفع این مشكل چه پیشنهادی دارید؟
جواب: عمده این است که در عالَم خود، تفکر بر روی موضوعات حقیقی را برنامهریزی کنیم تا فکرمان جهت پیدا کند و بتوانیم خیالات خود را مدیریت کنیم. موضوعاتی از ما وقت خاص میخواهند كه در عالَم ما جای ندارند. چطور انسان از داشتن خودش و نفس كشیدن خودش خسته نمیشود و وقت خاص هم برای آن تعیین نمیكند. چون خود را با همین كارها و بودنها پذیرفته است. اگر كارها طوری باشد كه در عالَم ما جای بگیرند، نه تنها وقت ما را نمیگیرند، بلكه عین زندگی ما میشوند. بارها به دوستان عرض کردهام چه اشکالی دارد ریاضیدانی باشید که در مباحث دینی هم در حد خود صاحبنظر شوید، علمای بزرگ عموماً شخصیتهای جامعی داشتهاند، چه در علوم عقلی و چه در علوم نقلی و چه در علوم تجربی، مسلّم علامه طباطبایی(ره) ضرر نکردهاند كه وقت نسبتاً زیادی در خواندن ریاضیات صرف كردند. بهظاهر مطالعه بررسی موضوعی مثل علم نجوم و ریاضیات به درد فهم قرآن نمیخورد، ولی عامل ایجاد شخصیت فکری برای انسان میشود تا در موضوعات قابل تفکر، خوب فکر کند. شناخت موضوعاتِ قابل تفکر به انسان وسعت میدهد، کسی که بداند فلسفهای که غرب را بهوجود آورد چه خصوصیاتی داشت، بهتر میتواند غرب را تحلیل کند و در رقابتی که آن فرهنگ با اسلام شروع کرده، درست موضعگیری میکند.
عمدهترین نکته در مطالعات، تشخیص موضوع قابل مطالعه است. مسلم عالیترین موضوعاتِ قابل مطالعه، موضوعات حقیقی، یعنی حقایق عالم هستی است، ولی همانطور که در قرآن با طرح موضوعِ توحید و نور توحیدی به عنوان توجه به یک موضوع حقیقی، شرک را بهخوبی تحلیل میکند، همین طور شناخت غرب و جایگاه و نقش تکنولوژی و رسانه، با نور توحید، موجب میشود تا غرب را درست تحلیل کنیم، چون به کمک یک موضوع حقیقی توانستهایم اعتباری و وَهمیبودن فرهنگ غربی را بشناسیم.
توجه به این امر که انسان باید در هر حال از نظر فکری، یک شخصیت جامع برای خود شکل دهد، موجب میشود تا علاوه بر این که همواره با خودی به سر برد که افقهای زیادی در روبروی خود میشناسد، در انتخاب امور نیز جامعترین انتخاب را داشته باشد، چنین آدمی گرفتار پول درآوردن نمیشود که تمام همّت خود را صرف یک تخصص بکند که پول بیشتر درآورد.
با توجه به این نکات مجدداً عرض میکنم اگر دانشجویان در علوم تجربی روحیهی اجتهادی پیدا کنند با صرف وقتِ کمتر نتیجهی بیشتری به دست میآورند. سعی باید کرد حرف اصلی آن علم را پیدا کرد، نه اینکه همهی نکات را به حافظه بسپاریم. ممکن است این روش برای طرف نمرهی 20 نیاورد، اما او را در آن علم صاحبنظر میکند و او در تخصص خود مجتهد خواهد بود. اگر با موضوعات علمی با این روش برخورد کنیم اولاً: فکرمان در میدان است و نه حافظه. ثانیاً: نتایج کار برایمان میماند. پشیمان نمیشویم که چرا اینهمه آن کتابها را حفظ کردیم و حالا هم هیچ چیزی از آنها نداریم.
توصیهی بنده به دوستان این است که جای تخصص علمی خود را در شخصیتتان پیدا کنید، نه این که شخصیتتان را در تخصصتان جستجو نمایید. اگر بخواهید شخصیتتان را در تخصصتان جستجو کنید، متحمل فشار روحی زیادی میشوید و در آخر هم خسته و ناامید میگردید و میخواهید از رشتهی تخصصی خودتان فرار كنید. اما اگر عکس آن عمل کنید؛ ابتدا شخصیت و عالَم خودتان را بشناسید و افق زندگی را در رسیدن به آن عالَم تعیین کنید، سپس یکی از ابعاد شخصیت خود را صاحبنظر بودن در آن مسئلهی علمی بدانید. در این صورت هم شخصیتتان را در تخصصتان گم نکردهاید، و هم در حد خودتان در دین صاحبنظرشدهاید.
وقتی شخصیت مورد نظر خود را یافتید، دیگر مشکل کمبود وقت نخواهید داشت، چون هر موضوعی را در جای خودش قرار می دهید و در عین به سر بردن در عالَم خودتان، مطابق آن عالم، دروس دانشگاهی یا طلبگی، جای خود را پیدا میکنند. مثل این است که یك كوه نوردی را كه كوهنوردی را انتخاب كرده، در ابتدای دامنه کوه گذاشتهاند و میگویند: باید به قله بروی، بالارفتن از این قله برای او عین زندگی است و با همهی سختیهایش برایش لذت دارد. ولی یک وقت ممکن است آدمی را که اهل کوه و کوهنوردی نیست بگویند که باید به این قلّه بروی، معلوم است كه برای او سخت است. چیزهایی برای ما سخت است که ما را از عالَممان در میآورند.
اگر انسان مزهی قرارگرفتن در یک دنیای علمی، در عین ارتباط با آثار شخصیتهای جامع را بچشد، آنوقت است که می فهمد زندگیِ پراکنده و افکار غیر جامع چه اندازه خسته کننده و آزاردهنده است.
اگر دانشجو یا طلبه شخصیتی یا عالَمی را بهدست آورد که مطالعه، جزء عالَم او شد، دیگر بحث وقت نداشتن به کلی از زندگی او میرود، چون عالَم او فکر و مطالعه است. مثل اینکه شما نمیگویید وقت ندارم که هستم، چون خودِ شما جز بودن برای خود، چیز دیگری نیستید. وقتی طرف می گوید «وقت ندارم» منظورش این است که من نمیتوانم عالَم گمشدهام را در این نوع فعالیتها و مطالعات پیدا کنم. ولی وقتی عالَم پیدا کرد دیگر این بحثها نیست.(60) آن عزیزی که میگوید برای مطالعات دینی «وقت ندارم»، اگر در مطالعات درسیاش هم نتواند یک طوری عالَم پیدا کند، در خواندن همانها هم جان میکند و مطالعه میکند، و عموماً هم وقت کم میآورد.
گاهی از خودتان میپرسید که فلان آقا یا خانم چطوری این همه کتاب میخواند؟! علت پشتِ کار او در مطالعهی کتابها آن است که پیگیری آن موضوعات جزء عالَمش شده و مطالعهی آنها را جزء زندگی خود میبیند و با آنها زندگی میكند. باید از خود پرسید آیا وقت نداریم و یا هنوز راه را پیدا نکردهایم که در آن راه مطالعاتمان جزء زندگیمان بشود؟! ما به دوستان توصیه میکنیم مزهی عالَمداربودن و زشتی بیعالَمبودن را بشناسند تا در عالَم دینی خود به حکم وظیفه و برای حفظ آن عالَم، به راحتی مطالعات علمی و دینی را ادامه دهند.