تربیت
Tarbiat.Org

جنگ و جهاد در قرآن
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

جهاد در اسلام

اكنون زمان آن است كه به بیان كیفیت تشریع جهاد در دین مقدس اسلام بپردازیم:
مسلمانان تا آن هنگام كه در شهر مكه به سر مى‌بردند، نتوانستند یك جامعه متشكل و مستقل اسلامى پدید آورند. تعدادشان كم بود، قدرت اقتصادى و اجتماعى چندانى نداشتند و به طور كلى، در بین مشركان در اقلیت بودند. در این دوران مسلمانان با انواع و اقسام شكنجه‌هاى جسمى و روحى مشركان مواجه بودند و نیرو و امكانات كافى براى دفاع از خویش در اختیار نداشتند.
از این رو پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) به فرمان خداى متعال، نخست، گروهى از مسلمانان را به ریاست جعفر بن ابى طالب، به حبشه فرستاد و پس از چند سال خود آن حضرت نیز به همراه گروه كثیرى از بقیه مسلمانان، به سوى یثرب ـ كه بعدها مدینة النبى نام گرفت ـ مهاجرت كردند. تا این تاریخ و پیش از مهاجرت به مدینه، مسلمانان هنوز موظف به جنگ با دشمن نبودند.
پیش از نزول قانون جهاد، مسلمانان غیور و پرشور از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله)تقاضا مى‌كردند كه به مسلمانان رخصت دهد تا با مشركان و كفّار مكه و
﴿ صفحه 108﴾
غیر مكه كه این‌چنین صحنه زندگى را بر مسلمانان تنگ كرده و سبب آوارگى و شكنجه و عذاب آنان شده اند، برخورد نظامى كنند و قدرت و صولت آن‌ها را در هم بشكنند و مسلمانانى را كه زیر فشار شكنجه‌هاى جسمى و روحى آنان گرفتار شده اند، رهایى بخشند.
اما در آن زمان، مصالح اسلام و مسلمین ایجاب مى‌كرد كه درگیر جنگ نشوند؛ چرا كه تعدادشان هنوز اندك بود، از جهت اقتصادى بسیار فقیر بودند و اموالشان توسط مشركان مصادره و غصب شده بود، امكانات نظامى‌شان ناچیز بود و سلاح و سرباز قابل ملاحظه اى در اختیار نداشتند. از این رو پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به ایشان اجازه جنگ نمى‌داد.
در واقع، در چنین اوضاع و احوال نامساعد و شرایط سختى كه مسلمان‌ها داشتند، اجازه جنگ به مسلمانان، به منزله تجویز خودكشى آنان بود. به همین جهت با وجود درخواست و اصرار فراوان مسلمانان، تا زمانى كه آمادگى لازم را پیدا نكردند، اجازه جنگ با دشمن به آنان داده نشد. در این دوران مسلمانان بایستى به خودسازى مى‌پرداختند و مقدمات تأسیس و تشكیل یك جامعه اسلامى زنده و منسجم را فراهم آورند تا پس از آن با فراهم كردن سلاح و بسیج نیروها و امكانات خود بتوانند با طرح و برنامه به عملیات نظامى دست بزنند و حقوق از دست رفته خود را از دشمن باز ستانند.
البته بر اساس آیات قرآن كریم پس از صدور اجازه و فرمان جنگ با مشركان، گروهى از همانان كه تا پیش از آن شعار جنگ سر داده بودند و بر این امر اصرار داشتند، از فرمان جهاد سرپیچى كردند و از جنگ امتناع ورزیدند. خداى متعال درباره اینان مى‌فرماید:
﴿ صفحه 109﴾
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ كُفُّوا أَیْدِیَكُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النّاسَ كَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَل قَرِیب قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً. أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوج مُشَیَّدَة؛(63) (اى پیامبر) مگر آن كسان را ندیدى كه (گرایش به درگیرى با دشمن داشتند و) به آنان گفته مى‌شد از زد و خورد دست بكشید و (به جاى آن) نماز را به پا دارید و زكات بدهید، پس هنگامى كه پیكار بر آنان مقرر شد ناگهان گروهى از آنان از (جنگ با) مردم ترسیدند مانند ترس از خدا یا ترسى سخت تر. و گفتند: پروردگارا چرا بر ما پیكار مقرر داشتى؟ اى كاش ما را مدت دیگرى مهلت مى‌دادى. (به ایشان) بگو: بهره دنیا اندك است و آخرت براى كسى كه پرهیزكار باشد بهتر (از دنیا) است و به اندازه رشته شكاف هسته خرمایى ستم نخواهید دید. هر كجا باشید مرگ شما را فرا مى‌گیرد هر چند كه در برج‌هاى استوار باشید.
جمله «كُفُّوا أَیْدِیَكُمْ » در این آیه، كه به مسلمانان فرمان داده تا از جنگ و پیكار دست بدارند و به خودسازى بپردازند، دلالت دارد بر این كه جهاد همیشه و در همه جا داراى ارزش مثبت نیست؛ بلكه ارزش آن، بسته به شرایط گوناگون مسلمانان و مصالح مختلفى كه در زندگى و جامعه آنان مطرح است، متفاوت و متغیر خواهد بود. در اوضاع و احوال خاصى كه مسلمانان در مكه داشتند و نیز در شرایط ویژه اى كه در آغاز ورود به مدینه
﴿ صفحه 110﴾
بر آن‌ها حاكم بود، مصلحت ایجاب نمى‌كرد كه حكم جهاد داده شود. در آن شرایط خاص، آنان سلاح و سرباز كافى نداشتند و در نتیجه، جنگ به شكست سریع آنان مى‌انجامید و جامعه اسلامى متلاشى و اسلام ریشه كن مى‌شد. از این رو اجازه جهاد، تا زمانى كه مسلمانان كمابیش آمادگى لازم را پیدا كردند به تأخیر افتاد.
در این میان، همان گونه كه اشاره كردیم، نكته جالب توجه این است كه گروهى از كسانى كه با اصرار خواستار مقابله و پیكار با دشمن بودند، زمانى كه فرمان جهاد صادر شد، اعتراض كردند كه براى جنگ با دشمن هنوز زود است و مى‌بایست مهلت بیشترى به ما داده مى‌شد و از خداى متعال خواستند كه این حكم را به تأخیر اندازد! در پاسخ، خداوند درباره آنان چنین قضاوت مى‌كند كه از مردم بیشتر مى‌ترسند تا از خدا؛ زیرا آماده نیستند به جنگ با دشمنان خود بشتابند لكن از مخالفت با فرمان خداى متعال باكى ندارند. مؤمن راستین كه خداى متعال را علیم و حكیم و عادل مى‌داند، كسى است كه كاملا تسلیم خداوند باشد. او آن گاه كه فرمان خوددارى از جنگ مى‌رسد، نسبت به جنگ شتاب و اصرار نمى‌كند و زمانى هم كه حكم جهاد داده مى‌شود، در اجراى آن مسامحه و سهل انگارى نمى‌ورزد.