تربیت
Tarbiat.Org

جنگ و جهاد در قرآن
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

شیوه‌هاى ویژه انگیزش و تربیت جهادگران

استفاده از تبشیر (نوید) و انذار (تهدید) اختصاصى به مسأله انگیزش مؤمنان براى جهاد ندارد و دو شیوه كلى در كار پیامبران محسوب مى‌شود. انبیا در زمینه‌هاى گوناگون و براى مقاصد مختلف از این دو ابزار بهره جسته اند. اما در این میان، در برخى مسایل، و از جمله در مسأله انگیزش مؤمنان به جهاد، علاوه بر این دو شیوه عمومى، از برخى شیوه‌هاى خاص نیز استفاده شده است. در این جا برخى از شیوه‌هاى خاصى را كه در قرآن براى انگیزش مسلمانان نسبت به جنگ و جهاد استفاده شده مورد بررسى قرار مى‌دهیم.

الف) تحریك غریزه انتقام جویى و احقاق حق
یكى از شیوه‌هاى خاص تربیتى قرآن كریم براى انگیزش مسلمانان به جهاد، تحریك غریزه دفاع، قصاص، انتقام و خون خواهى است كه ریشه در سرشت و فطرت انسان دارد. هر انسان و بلكه هر حیوانى ذاتاً و از نظر اصل خلقت این گونه است كه در برابر متجاوزان به خود مى‌ایستد و از حقوق خویش دفاع مى‌كند و تجاوزگر را به سزاى عمل خویش رسانده، از او انتقام مى‌گیرد. از این رو بیان پاره اى از آیات جهاد به گونه اى است كه این غریزه را تحریك و انگیزه احقاق حق و انتقام جویى را نیرومندتر و فعال تر مى‌كند. در این زمینه خداوند در آیه اى خطاب به مسلمانان مى‌فرماید:
وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَكُمْ؛(123) و در راه خدا با كسانى كه با شما مى‌جنگند، بجنگید.
﴿ صفحه 175﴾
خداوند در این آیه از یك حقیقت روان شناختى استفاده كرده است. یادآورى و تأكید خداوند بر این حقیقت كه دشمن قبلا به مسلمان‌ها حمله كرده و با آن‌ها جنگیده است، به منظور تحریك حسّ انتقام جویى مسلمان‌ها است تا در جنگ با دشمن خود تردید نكنند و انتقام خود را از او بگیرند. كاملا ممكن بود كه خداوند از تعابیر دیگرى براى بیان حكم قتال استفاده كند و به جاى این تعبیر، مثلاً، بفرماید: «قاتلوا فى سبیل اللّه المشركین» یا: «قاتلوا فى سبیل اللّه الذین اشركوا» و یا بفرماید: «قاتلوا فى سبیل اللّه الكفّار» یا «الّذین كفروا»؛ لیكن هیچ یك از این تعابیر نمى‌توانست مقصود روان شناختى فوق را برآورده سازد.
در این آیه اصطلاحاً مى‌توان گفت، تعبیر «الذین یقاتلونكم» مُشعر به علّیّت است؛ یعنى از آن جا كه آن‌ها با شما مى‌جنگند بر شما است كه شما نیز با آن‌ها بجنگید، و بدین سان مسلمانان را به دفاع از خویش و جنگ با كسانى كه به جنگشان آمده اند، برمى‌انگیزد. در آیه بعدى نیز با تعبیر: «وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوكُمْ؛ و از همان جا كه شما را بیرون راندند آن‌ها را بیرون برانید» باز هم بیش از پیش، روح انتقام جویى را در مسلمانان برمى‌انگیزد تا مصمم تر به جنگ با دشمن برخیزند و در این راه از هیچ كوششى دریغ نكنند.
در آیه اى دیگر مى‌فرماید:
أَلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّة أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛(124) چرا با
﴿ صفحه 176﴾
گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و آهنگ بیرون كردن پیامبر كردند و همانان جنگ با شما را آغاز كردند، پیكار نمى‌كنید؟ آیا از آنان مى‌ترسید؟ اگر (به راستى) مؤمنید شایسته تر این است كه از او بترسید.
خداى متعال در این آیه در ترغیب مسلمانان به جنگ با مشركان، خاطرنشان مى‌كند كه آنان، هم عهدشكنى كرده و پیمان عدم تجاوز و ترك تعرّض به شما را نقض كردند، هم پیشواى شما رسول خدا را وادار به ترك مكه و خانه و زندگى و خویشاوندان و مهاجرت به مدینه نمودند، و هم در جنگ با شما پیش دستى كردند و آغازگر جنگ بودند. بنابراین راهى جز جنگ با آن‌ها باقى نمانده است؛ با آن‌ها بجنگید و از آنان نترسید و خدا را در نظر بگیرید.
جالب این است كه در این جا نیز در آیات بعد با صراحتى بیشتر و با جملاتى روشن، مثل: «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْم مُؤْمِنِینَ»، یا «وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ» به این حقیقت روان شناختى اشاره دارد كه، روح انتقام جویى خود را سیراب و با حمله به دشمن، كینه‌ها را از دل خود خارج كنید تا آرامش بیابید و دل‌هاى مؤمنان خنك شود.
در آیه اى دیگر چنین مى‌فرماید:
وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِینَ كَافَّةً كَما یُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً؛(125) و همگى با مشركان پیكار كنید چنان كه آنان همگى با شما پیكار مى‌كنند.
این كه خداوند در این آیه توجه مسلمانان را به این حقیقت جلب مى‌كند كه مشركان با همه امكانات و توان خود به جنگ با شما آمده اند، به
﴿ صفحه 177﴾
این منظور است كه آنان را به جنگ با كفار برانگیزد و غریزه انتقام جویى را در ایشان تحریك كند.
در جایى دیگر مى‌فرماید:
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ . الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ؛(126) به كسانى كه جنگ بر آنان تحمیل شده، اجازه (جهاد) داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند، و البته خداوند بر یارى آنان توانا است. همانان كه به ناحق از خانه و شهر خود رانده شدند (و گناهى ندارند) جز این كه مى‌گویند: پروردگار ما خدا است.
در این دو آیه شریفه، خداى متعال به مسلمانان گوشزد مى‌كند كه دشمنانشان از هر نظر مستحق برخورد و درگیرى هستند؛ زیرا هم آغازگر جنگ بوده اند و هم نسبت به مسلمانان از هر نظر ستم روا داشته اند، به ویژه كه آنان را از شهر و دیار خود بیرون رانده و آواره ساخته اند. آنان بدون آن كه مسلمانان مرتكب جرم و گناهى شده باشند و تنها به جرم مسلمان، خداپرست و موحد بودن، این همه نسبت به ایشان ستم روا داشته اند.
خداوند با تكیه بر این حقایق به مسلمانان گوشزد مى‌كند كه نباید به این زورگویى‌ها و ستم كارى‌ها تن دهند و چنین ذلّت هایى را پذیرا باشند؛ بلكه باید به جنگ با دشمن متجاوز ستم كار برخیزند و از حیثیت و شرف و اعتقاد و هستى خود در مقابل هجوم دشمن دفاع كنند و بدانند كه خداوند توانا آن‌ها را یارى خواهد كرد. نخستین مرحله كمك الهى به آنان نیز همین اذن جهاد و دفاع است كه در این آیه مطرح شده و طبعاً نصرتى
﴿ صفحه 178﴾
تشریعى خواهد بود. علاوه بر این كه خداى متعال تنها به دادن اذن اكتفا نكرده است، بلكه با تأكید بر این كه مسلمانان نخست مورد هجوم دشمن قرار گرفته اند و جنگشان جنگى دفاعى و مقابله به مثل است و توجه دادن به این حقیقت كه دشمن آنان را بدون آن كه مرتكب گناهى شده باشند از شهر و دیارشان آواره كرده است؛ غریزه دفاع و قصاص را در درون روح و جان آن‌ها بیدار كرده، حس انتقام جویى آنان را برمى‌انگیزد.
ب) تحریك عواطف انسانى
یكى دیگر از شیوه‌هاى تربیتى قرآن در مورد جهادگران، تحریك احساسات و عواطف انسانى آنان نسبت به مستضعفان و مظلومان است. باید دانست كه هیچ یك از عواطفى كه در انسان وجود دارد، خود به خود، ارزش مثبت یا منفى ندارد و مورد ستایش یا نكوهش قرار نمى‌گیرد، بلكه این امر به چگونگى استفاده از آن‌ها بستگى دارد. از این رو مهم، جهت دادن به آن‌ها است. هر احساس یا عاطفه اى ممكن است در مسیر صحیح به كار افتد و در چارچوب احكام شرع و عقل عمل كند و ممكن هم هست در مجراى نادرست فعال شود و انسان را از مسیر درست و خط مستقیم احكام شرع و عقل به بیراهه بكشاند.
یكى از عواطف انسانى عاطفه مثبتى است كه هرشخصى نسبت به هم كیشان خود دارد و خیر و سعادت آنان را خواستار است. قرآن كریم با استفاده از این عاطفه و تحریك و تقویت و جهت دهى آن، مسلمانان را به جنگ با ستم كاران و مستكبرانى كه هم كیشانشان را مورد ستم قرار داده اند ترغیب و به حمایت از مستضعفان و مظلومان وامى‌دارد؛ آن جا كه
﴿ صفحه 179﴾
مى‌فرماید:
وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیراً؛(127)چرا در راه خدا (و در راه نجاتِ) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‌جنگید؟ همانان كه مى‌گویند پروردگارا ما را از این شهرى كه مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و براى ما از نزد خویش سرپرستى قرار ده و براى ما از نزد خویش یاورى تعیین فرما.
در این آیه خداوند متعال مسلمانان را نكوهش مى‌كند كه چرا با دشمن نمى‌جنگند؛ مگر هم كیشان خود را از زن و مرد و كوچك و بزرگ در بند ستم دشمن نمى‌بینند و مگر صداى ناله و فریاد استغاثه آن‌ها را نمى‌شنوند؟ طرح این گونه مطالب، در واقع بدین منظور است كه غریزه فطرى و انسان دوستى مسلمانان تحریك گردد و براى رهایى مستضعفان و مسلمانان گرفتار در بند ستم اقدام كنند؛ كسانى كه به ضعف كشیده شده اند و نمى‌توانند به تنهایى و بدون كمك دیگران از خود دفاع كنند و از چنگال مشركان و كفار ستم گر رهایى یابند.
ج) تبیین اهداف مقدّس جهاد
دیگر شیوه تربیتى ویژه اى كه قرآن كریم براى انگیزش مجاهدان به كار گرفته، بیان اهداف پاك، والا و مقدّس جنگ و جهاد آزادى بخش اسلامى است. آگاهى از این اهداف، انگیزه جهاد را در مبارزان تقویت مى‌كند و
﴿ صفحه 180﴾
سبب مى‌شود كه افراد مطمئن تر، مصمم تر و با نگرانى كمتر به جنگ با دشمن اقدام كنند.
از جمله آیاتى كه این روش در آن استفاده شده، مى‌توان به این آیه اشاره كرد:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ لِلّهِ؛(128) با آنان پیكار كنید تا فتنه اى باقى نماند و دین تنها از آن خداوند باشد.
در آیه 39 سوره انفال نیز همین جمله عیناً تكرار شده، تنها با این تفاوت كه بعد از كلمه «دین»، كلمه «كُلُّهُ» اضافه گردیده است.
خداوند در این آیه هدف جهاد را ریشه كن شدن فتنه، گسترش اسلام و حاكمیت دین خدا معرفى مى‌كند تا انگیزه جهاد و درگیر شدن با دشمن را در مسلمانان تقویت كند. اگر مسلمانان به این حقیقت توجه كنند كه جنگ با دشمنان اسلام چنین نتایجى را به دنبال خواهد داشت با دلگرمى بیشتر تلاش مى‌كنند و سختى‌ها و زحمت‌هاى جنگ را بهتر تحمل خواهند كرد.
د) جهادگران، مجراى تحقق اراده الهى
دیگر شیوه خاص تربیتى قرآن در مورد مجاهدان مسلمان بیان این نكته عمیق و حقیقت والاست كه مجاهدان راه خدا، در واقع ایادى خداوند و مجارى و وسایل تحقق اهداف الهى هستند. توجه به این نكته سبب مى‌شود تا مجاهدان به حساسیّت كار و موقعیت و منزلت خویش پى ببرند و اقبال بیشترى نسبت به جنگ و تحمل رنج‌ها و زحمات طاقت فرساى آن از خود نشان دهند. دانستن این مطلب در روحیه مجاهدان فى سبیل الله تأثیر مثبت عمیق و چشمگیرى دارد و آنان با اطلاع از این حقیقت، در
﴿ صفحه 181﴾
واقع نسبت به حقانیت، تقدس و ارزش كارى كه مى‌كنند آگاه شده، كرامت، عظمت و جایگاه بلند خود را احساس مى‌كنند.
این آیه شریفه را مى‌توان از جمله مصادیق بهره گیرى از این روش برشمرد:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمى؛(129) شما آنان را نكشتید، بلكه خدا آنان را كشت؛ و هنگامى كه (ریگ به سوى آنان) انداختى، تو نینداختى، بلكه خدا انداخت.
یعنى شما تا آن جا پیش رفته اید كه دستهایتان به منزله دستان خدا است و كارى كه مى‌كنید كارى خدایى است.
در آیه اى دیگر نیز در همین زمینه مى‌فرماید:
قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ؛(130) با آنان پیكار كنید تا خدا آنان را به دست شما عذابشان كند.
یعنى، شما ابزار تحقق فعل الهى هستید و این خدا است كه از طریق شما بر آن‌ها مى‌تازد و به بلا و سختى و عذابشان در مى‌افكند.
هـ) توجه به عوامل بازدارنده و خنثى كردن آن ها
در مسأله جهاد همیشه عواملى هستند كه نقش بازدارندگى دارند و مانع حضور برخى افراد در جبهه و جنگ مى‌شوند. قرآن كریم در مسیر انگیزش جهادگران، از این عوامل نیز غفلت نورزیده و تلاش كرده تا با آموزش‌هاى خاصى آن‌ها را خنثى و بى اثر سازد.
بى شك، هر جنگى، خواه ناخواه، خسارت ها، سختى ها، ناكامى‌ها،
﴿ صفحه 182﴾
نقص عضوها و تلفاتى انسانى را در پى دارد. این گونه حوادث ناخوش آیند و پى آمدهاى ناگوار جنگ معمولاً سبب مى‌شود كه اكثر انسان‌ها از شركت در جنگ بیم ناك باشند. بسیار كم اند كسانى كه رنج‌ها و زحمت‌ها و تألّمات و حتى كشته شدن در راه خدا را فوز و فلاح براى خود تلقّى مى‌كنند و بدون توجه به این گونه پى آمدها به استقبال دشمن مى‌روند و در راه خدا از همه چیز خود مى‌گذرند.
قرآن كریم، با توجه به این پى آمدها و براى آن كه نقش منفى و بازدارنده آن‌ها را خنثى و وسوسه‌ها و القائات شیطانى را از مجاهدان دور كند، به یكایك این گونه حوادث پرداخته و درباره هریك از آن‌ها نكاتى را یادآورى مى‌كند تا هیچ یك از آن‌ها نتواند مسلمانان را از انجام وظیفه شركت در جهاد باز دارد. در این جا به برخى از این نكات اشاره مى‌كنیم.
1. جبران خسارت‌هاى اقتصادى
فقر مالى و محرومیت‌هاى اقتصادى ناشى از جنگ (كه از قطع روابط اقتصادى، تجارى و حصر اقتصادى زمان جنگ به وجود مى‌آید) سبب مى‌شود تا بسیارى از افراد با جنگ مخالفت كنند. این مسأله نزد افكار عمومى تا بدان حد نامطلوب است كه حتى گاهى ملت هایى حاضر مى‌شوند به قیمت تحمل زورگویى‌ها و تن دادن به ذلت، از جنگ با متجاوزان به آب و خاكشان خوددارى كنند.
خداى متعال به منظور خنثى كردن این عامل به مسلمانان و مؤمنان مجاهد وعده مى‌دهد كه این گونه فقرها و محرومیت‌هاى حاصل از جنگ را جبران خواهد كرد. در این زمینه، از باب نمونه مى‌توان به این آیه اشاره كرد:
﴿ صفحه 183﴾
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیكُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَكِیمٌ؛(131) اى كسانى كه آیمان آورده اید، بدانید كه مشركان نجس اند؛ پس نباید بعد از امسال به مسجدالحرام نزدیك شوند؛ و اگر (به سبب این قطع رابطه) از فقر مى‌ترسید، پس به زودى خدا ـ اگر بخواهد ـ شما را به فضل خویش بى نیاز خواهد كرد، كه خدا داناى حكیم است.
در واقع این كه خداوند مى‌فرماید، مشركان نجس اند و پس از این نباید به مسجدالحرام نزدیك شوند، خود به خود مقدمه جنگ و درگیرى و قطع روابط تجارى و اقتصادى مسلمانان با مشركان خواهد بود، كه به نوبه خود محرومیت از برخى منافع اقتصادى را به دنبال خواهد داشت و همین مسأله ممكن است در اراده مسلمانان براى مقابله با مشركان تزلزل ایجاد كند. از این رو خداى متعال با طرح این مسأله كه اگر حكمت خداوند اقتضا كند شما را بى نیاز خواهد كرد، سعى دارد نگرانى مسلمانان را از این ناحیه برطرف نموده و اطمینان و اعتماد به نفس لازم را به آنان بدهد.
2. آموزش مسأله قضا و قدر
براى آن كه مصایب، محرومیت ها، شداید و مشكلاتى كه خواه ناخواه براى مجاهدان راه حق و شركت كنندگان در جنگ با دشمن پیش خواهد آمد مانع از شركت در جهاد نشود، قرآن كریم این حقیقت را به مسلمانان تعلیم مى‌دهد كه همه این گونه حوادث و دیگر وقایعى كه در جهان اتفاق مى‌افتد تابع تقدیر و تدبیر الهى است. مسلمانى كه در مكتب قرآن آموزش دیده،
﴿ صفحه 184﴾
مى‌داند كه خداى متعال براى همه موجودات طرحى حكیمانه و عادلانه در افكنده و هیچ حادثه اى از چارچوب و طرحى كه خداوند براى كل عالم تنظیم كرده است بیرون نمى‌ماند و بنابراین آن چه كه خداى متعال مقدّر فرموده است، اتفاق خواهد افتاد.
توجه به این حقیقت كه هر چیزى كه در جهان اتفاق مى‌افتد، و از جمله مصایب و مشكلاتى كه براى مجاهدان پیش مى‌آید، داخل در طرح و چارچوبى است كه بر اساس حكمت و عدل الهى شكل گرفته و وقوع آن‌ها حتمى و قطعى خواهد بود، در تقویت روحیه و اعتماد به نفس رزمندگان بسیار مؤثر است. این نگرش باعث مى‌شود تا انسان نگران از دست دادن مال، سلامتى، امنیت و آرامش و آسایش خود، همسر و فرزندانش نباشد و هراس از این امور مانع شركت او در جبهه و جنگ نگردد.
مجاهدان صدر اسلام به سبب ایمان و توجه خاصى كه به قضا و قدر الهى داشتند و مى‌دانستند آن چه را كه خداوند به طور قطعى مقدّر فرموده حتماً اتفاق خواهد افتاد، از روحیات و معنویات بسیار بلندى برخوردار مى‌شدند و در جنگ‌ها قوّت قلب و شجاعت فراوانى از خود نشان مى‌دادند؛ چرا كه با این اعتقاد دیگر از هیچ چیز هراسى نداشتند و چیزى جلودارشان نبود. آنان معتقد بودند اگر مرگشان فرا رسیده باشد در منزل هم كه بمانند و در بستر خود بیارامند باز هم در خطر و تهدید خواهند بود، و گرنه در میدان نبرد هم جان سالم به در خواهند برد. آرى، این اعتقاد رمز شجاعت و بى باكى و هجوم بى امان آنان به دشمن بود. آنان به امید دست یابى به «احدى الحسنیین» ـ شهادت در راه خدا و یا پیروزى ـ بر دشمن مى‌تاختند و او را به هزیمت و شكست وا مى‌داشتند.
﴿ صفحه 185﴾
خداوند در قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة فِی الأَْرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِكُمْ إِلاّ فِی كِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ یَسِیرٌ. لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛(132)
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در جان هایتان (به شما) نمى‌رسد مگر آن كه پیش از آن كه آن را پدید آوریم در كتابى است. بى گمان این (كار) بر خدا آسان است. تا بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگین نشوید و به آن چه كه به شما داده شده است شادمانى مكنید.
هم چنین در آیه اى دیگر در همین مورد مى‌فرماید: ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَة إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ؛(133) هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد.
اگر در اصول و عقاید اسلامى نیك بنگریم و این گونه تعالیم را مد نظر قرار دهیم، درخواهیم یافت كه بر اصول علمى و روان شناختى دقیقى استوارند، كه در بسیارى از موارد خداوند خود به آن‌ها اشاره كرده است. در آیه مذكور خداوند از یك سو مسأله قضا و قدر را به مسلمانان مى‌آموزد و از سوى دیگر، به جنبه‌هاى روان شناختى و آثار روانى آن نیز توجه مى‌دهد كه شما با داشتن چنین اعتقادى به قضا و قدر، دریادل خواهید شد و نوعى وقار و آرامش و اطمینان خاطر به شما دست مى‌دهد كه با از دست دادن یا به دست آوردن نعمت‌ها خود را نمى‌بازید و این گونه حوادث در تصمیم گیرى‌هاى اساسى شما تأثیر چندانى ندارد.
آیاتى كه در بالا ذكر شد مطلق حوادث و مصایب را، اعم از حوادث
﴿ صفحه 186﴾
مربوط به جنگ و غیر آن، در بر مى‌گرفت؛ اما آیات دیگرى هم در قرآن كریم داریم كه به طور ویژه مصایب و حوادث میدان جنگ را مورد توجه قرار مى‌دهد و آن‌ها را نیز جزو قضا و قدر و حوادثى معرفى مى‌كند كه خداى متعال طرّاحى و تقدیر فرموده و از قبل برنامه ریزى شده است و تا خدا نخواهد به كسى آسیبى نخواهد رسید.
از جمله این آیات مى‌توان به این آیه شریفه اشاره كرد كه مى‌فرماید:
وَ ما أَصابَكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ؛(134) و روزى كه (در احد) آن دو گروه با هم برخورد كردند، آن چه به شما رسید به اذن خدا بود.
در آیه اى دیگر نیز در همین باره مى‌فرماید:
قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا؛(135) (اى پیامبر) بگو: جز آن چه خدا براى ما مقرّر داشته هرگز به ما نمى‌رسد.
كسانى در بین مسلمانان بودند كه در واقع، شركت در جهاد را خوش نمى‌داشتند، ولى به مجاهدان به دروغ مى‌گفتند كه ما هم اگر مى‌توانستیم با شما براى جنگ با دشمن به جبهه مى‌آمدیم، و بر این گفته دروغ خود به خداى متعال سوگند مى‌خوردند. بعضى دیگر از آنان بودند كه از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى‌خواستند تا از رفتن به جبهه و شركت در جنگ معافشان بدارد. گروهى دیگر نیز بودند كه اگر جنگ به نفع مسلمانان مى‌شد، آنان ناراحت و غمگین مى‌شدند و در صورتى كه مسلمانان شكست مى‌خوردند و با حوادث تلخ مواجه مى‌شدند، سبب شادمانى آنان مى‌گشت و مى‌گفتند: ما این حوادث تلخ را از قبل پیش بینى مى‌كردیم، از
﴿ صفحه 187﴾
این رو در كار خود احتیاط كردیم و در این نبرد شركت نجستیم. خداى متعال از پیامبرش مى‌خواهد كه به همه گروه‌هاى نام برده بگوید ما از حوادث تلخ و مصایب دنیوى نمى‌ترسیم؛ زیرا مى‌دانیم كه همه این مصایب با تقدیر الهى و بر طبق طرح و برنامه حكیمانه قبلى خداوند وقوع مى‌یابد.
3. توجه به عمومیت و تأثیر مثبت سختى ها
از جمله مسایلى كه قرآن كریم به مؤمنان مجاهد یادآورى مى‌كند این نكته است كه مصایب و حوادث تلخ زمان جنگ و میدان نبرد اختصاص به مسلمانان و مجاهدان راه خدا ندارد، بلكه دشمنانشان نیز با چنین حوادث تلخى مواجه مى‌شوند و از آن رنج مى‌برند. بنابراین طرفین جنگ در مشكلات و حوادث تلخ و محرومیت‌هاى زمان جنگ مشتركند. اما در این میان دو تفاوت اساسى وجود دارد كه وضع مسلمانان را از كفّار متمایز مى‌سازد و در حقیقت دو امتیاز براى مسلمانان خواهد بود. یكى آن كه، مسلمانان در جنگ از امدادهاى غیبى و نصرت‌هاى الهى بهره مند هستند و دشمنانشان از چنین امتیازى بى بهره اند. چه بسیار اتفاق مى‌افتد كه با وجود عِدّه و عُدّه كمتر لشكر اسلام و قدرت و آرایش ظاهرى دشمن، در نهایت، ناباورانه پیروزى از آنِ مسلمانان مى‌گردد و دشمن كاملا غافل گیر شده و شكست مى‌خورد.
دوم آن كه، مسلمانان در برابر مشكلاتى كه در جنگ مى‌بینند و یا حتى اگر شهید مى‌شوند، پاداش بزرگ این جهاد و شهادت را از خداى متعال دریافت خواهند كرد، در حالى كه دشمنانشان جز عقاب و عذاب نتیجه اى نمى‌گیرند.
﴿ صفحه 188﴾
خداوند در یك آیه در این مورد مى‌فرماید:
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ یُصِیبَكُمُ اللّهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛(136) بگو: آیا براى ما جز یكى از این دو نیكى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مى‌كشید؟ در حالى كه ما انتظار مى‌كشیم كه خدا از جانب خود یا به دست ما عذابى به شما برساند. پس منتظر بمانید كه ما هم با شما در انتظاریم.
بنابراین شایسته نیست كسانى كه در راه باطل اند و به هیچ منبع قدرت فوق طبیعى چشم امید ندارند همه چیز خود را به مخاطره افكنند، ولى مسلمانان كه در دنیا انتظار نصرت الهى را دارند و در آخرت به رحمت ایزدى و پاداش بزرگ جهاد و شهادت دل بسته اند، سختى‌ها و ناهموارى‌هاى جنگ را تحمل نكنند و آن‌ها را بهانه اى براى خوددارى از شركت در جهاد قرار دهند. آیا نباید انگیزه كسانى كه در راه حق جهاد مى‌كنند قوى تر از انگیزه كسانى باشد كه در راه باطل به قتال و جنگ با مسلمانان روى مى‌آورند؟
در آیه اى دیگر خداوند به مسلمانان دلدارى مى‌دهد كه:
إِنْ یَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ؛(137) اگر به شما آسیبى رسیده (بدانید كه) به آن گروه نیز آسیبى مانند آن رسید.
زخمى شدن یا مجروح و مصدوم شدن در جنگ و دیگر حوادث تلخ آن، مخصوص شما مسلمانان نیست، بلكه میان شما و دشمنانتان مشترك است. بنابراین، باید تحمل داشته باشید و در انتظار لطف و رحمت
﴿ صفحه 189﴾
الهى و پیروزى بر دشمن خود باشید و با پیش آمدن چنین حوادثى به دشمن پشت نكنید و از جنگ دست بر ندارید.
در آیه اى دیگر خداوند ضمن اشاره به این كه مشكلات جنگ براى همه است به یك ویژگى مسلمانان اشاره كرده، مى‌فرماید:
إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا یَرْجُونَ؛(138) اگر شما در رنج هستید بى گمان آنان هم رنج مى‌برند چنان كه شما رنج مى‌برید، و حال آن كه شما چیزهایى از خدا امید دارید كه آنان امید ندارند.
4. آموزش حقیقت مرگ و شهادت
بى تردید هیچ یك از مسایل و حوداث جنگ خطیرتر و پردغدغه تر از مسأله مرگ و كشته شدن نیست. از این رو قرآن كریم نسبت به این مسأله كه یكى از دل مشغولى‌هاى مهم در جنگ محسوب مى‌شود توجه خاص نشان داده است.
قرآن سعى مى‌كند تا هول و هراس انسان از كشته شدن در جنگ را كم، و یا حتى به كلى برطرف نماید و براى این منظور، تعالیم و آموزه‌هاى خاصى را مطرح مى‌كند. در این جا نمونه هایى از این تعالیم را مرور مى‌كنیم:
الف) محدود بودن عمر و حتمى بودن مرگ: یكى از این تعالیم به مسأله قضا و قدر و آموزش آن مربوط مى‌شود. با توجه به مسأله قضا و قدر هر كسى عمرى معیّن دارد و هنگامى‌كه عمرش تمام شد و اجلش فرا
﴿ صفحه 190﴾
رسید، خواه در جبهه جنگ باشد یا در بستر گرم، مى‌میرد. از سوى دیگر نیز هر انسانى تا وقتى كه عمرش تمام نشده و اجلش به پایان نرسیده است در هر شرایطى و در هر كجا كه باشد زنده مى‌ماند.
بنا بر این آموزه اسلامى و الهى، اگر عمر انسان تمام و پیمانه او پر شده باشد، خوددارى از رفتن به جبهه جنگ هیچ فایده اى ندارد و نمى‌تواند از مرگ او پیش گیرى كند، و اگر هم زمان مرگ او فرا نرسیده و هنوز عمرش باقى باشد، نباید از رفتن به جبهه جنگ ترسى به دل راه دهد.
خداوند در این زمینه مى‌فرماید:
وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً؛(139) و هیچ نفسى جز به اذن خداى متعال نخواهد مرد؛ (مرگ) حكمى است مدت دار.
با توجه به آیات قبل و بعد این آیه كه به موضوع جهاد پرداخته اند، مفاد آیه نام برده این است كه از رفتن به جبهه جنگ و شركت در جهاد در راه خدا نترسید، زیرا مرگ هركسى تابع اراده و اذن الهى است. اگر اراده خدا به مرگ شما تعلق گرفته باشد نه تنها در جبهه، كه اگر در شهر و در میان خانواده هم كه باشید خواهید مرد؛ با این تفاوت كه اگر در جبهه و در راه خدا كشته شوید، به فوز عظیم شهادت رسیده اید و اگر در میان بستر بمیرید از چنین پاداش بزرگى محروم خواهید بود. از آن سو نیز اگر در اراده الهى مرگ شما فرا نرسیده باشد، بلكه اراده خدا بر این باشد كه زنده بمانید، در جبهه جنگ هم كه باشید با همه تهدیدها و خطرات زنده خواهید ماند.
در همین باره، در آیه اى دیگر مى‌فرماید:
﴿ صفحه 191﴾
یَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الأَْمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُیُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ؛(140) مى‌گویند: اگر ما را در این كار سهمى بود در این جا كشته نمى‌شدیم. بگو: اگر در خانه هایتان هم مى‌بودید، كسانى كه كشته شدن بر آنان مقرّر شده بود قطعاً به سوى آرامگاه‌هاى خود مى‌آمدند.
پس از پایان جنگ اُحد گروهى از مسلمانان كه ایمان ضعیفى داشتند، شكست سپاه اسلام و كشته شدن عده اى از مسلمانان را به سوءتدبیر فرماندهان و در رأس همه آن‌ها پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت دادند. آنان مدعى شدند كه اگر پیامبر و دیگر فرماندهان با آن‌ها مشورت كرده، رأیشان را پذیرفته بودند، چنین شكستى دامن گیر سپاه اسلام نمى‌شد و این تعداد از مجاهدان مسلمان به قتل نمى‌رسیدند. در این آیه خداى متعال به پیامبرش فرمان مى‌دهد كه در پاسخ این افراد بگوید، سهیم بودن یا نبودن آنان در تدبیر جنگ نمى‌توانست در سرنوشت كشته شدگان تأثیرى داشته باشد و كاهش یا افزایش تلفات را سبب شود؛ چرا كه مرگ و زندگى افراد تابع اراده و تقدیر الهى است. خداى متعال براى هر انسانى «اجل» و سرآمدى، و به تعبیر دیگر، عمرى تعیین فرموده كه تا سر نرسد زندگى اش باقى است و انسان حتى اگر درگیر سخت ترین و هولناك ترین نبردها باشد نخواهد مرد و برعكس، هنگامى‌كه عمر انسان به سر رسید حتى اگر در بستر گرم خانه خود آرمیده باشد خواهد مرد. بنابراین نمى‌باید پیامبر و دیگران را در این مورد نكوهش كرد.
البته این بدان معنا نیست كه افراد در جایى كه وظیفه مشورت دارند اگر
﴿ صفحه 192﴾
از آن سر باز زدند مجازات و كیفرى نداشته باشند، و یا اگر شخصى آگاهانه و عمداً از انجام دادن وظایفى كه در جنگ برعهده دارد امتناع كند یا مرتكب خیانتى شود، نباید كیفر شود. هم چنین منظور، انكار ضرورت تدبیر، تفكر و تأمل قبل از تصمیم گیرى در كارها نیست؛ بلكه منظور توجه دادن مسلمانان به این نكته است كه همه حوادث و مسایلى كه در جهان طبیعت و تكوین اتفاق مى‌افتد، و از آن جمله مرگ انسان، تابع تقدیر و تدبیر حكیمانه الهى است و در نظام هستى ملحوظ شده است. بنابراین انسان نباید از مرگ هراسى به دل خود راه بدهد و ترس از مرگ وجهى ندارد.
در آیه اى دیگر چنین مى‌خوانیم:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الأَْرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛(141) اى كسانى كه ایمان آورده اید، هم چون كسانى مباشید كه كفر ورزیدند و درباره برادران خود هنگامى كه به سفر رفته (و در سفر مردند) و یا جهادگر شدند (و كشته گردیدند) گفتند: اگر نزد ما (مانده) بودند، نمى‌مردند و كشته نمى‌شدند. (شما چنین سخنانى مگویید) تا خدا این را در دل هاشان حسرتى قرار دهد. و خدا زنده مى‌كند و مى‌میراند، و خدا به آن چه انجام مى‌دهید آگاه است.
در واقع، خداوند متعال در این تشبیه، سخن مذكور را به كافران نسبت مى‌دهد تا بدینوسیله به كفرآمیز بودن آن اشاره كرده باشد، و از مؤمنان مى‌خواهد چنین اندیشه و منطق كفرآمیزى نداشته باشند. منطق توحیدى
﴿ صفحه 193﴾
ایجاب مى‌كند كه مؤمنان تا آن جا كه در توان دارند به وظایف خود عمل كنند و بدانند كه آن چه مقدّرشان باشد، چه مرگ و چه زندگى، همان خواهد شد. چنین باور و نگرشى سبب مى‌شود تا آنان بدون تردید و تزلزل و با آرامش و طمأنینه، و مصمم و مستحكم كار خود را پیش برند. آرى، كافران در نتیجه همین منطق غلط و بینش نادرست، همواره دستخوش درد و دریغ و آه و افسوس اند كه چرا چنین شد و چرا چنان نشد، و یا اى كاش چنین كرده بودیم و چنان نكرده بودیم.
در آیه اى دیگر نیز در همین باره مى‌فرماید:
أَیْنَ ما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوج مُشَیَّدَة؛(142) هر كجا باشید مرگ شما را در مى‌یابد؛ هرچند در برج‌هاى محكم باشید.
این آیه نیز در بین آیات جهاد آمده و از این رو مربوط به جهاد است و به چاره ناپذیرى مرگ و بیهوده بودن ترس از آن اشاره دارد.
ب) مرگ انتقال است نه نیستى: یكى دیگر از تعالیم قرآن كریم براى مبارزه با ترس از مرگ این است كه به مؤمنان و جهادگران راه خدا این حقیقت را متذكر مى‌شود كه انسان با مرگ یا كشته شدن از بین نمى‌رود و مرگ به معناى نیستى و معدوم شدن نیست، بلكه سرآغاز حیاتى دیگر است؛ حیاتى كه در آن، مؤمنان و مجاهدان راه خدا قرین لذت و سعادت و نعمت‌ها و مواهب بى كران الهى خواهند بود.
كافر كه مرگ را نیستى مى‌داند، پیوسته با تردید و تزلزل و ترس و وحشت به میدان نبرد گام مى‌نهد، اما مؤمن به عشق دست یابى به مقام
﴿ صفحه 194﴾
شهادت و انتقال به حیاتى ابدى و سراسر لذّت و سرور، سراسیمه و بى ترس و تردید به میدان نبرد مى‌شتابد و در برابر دشمن خدا و خلق خدا سینه سپر مى‌كند. او در این راه چندان پاى مى‌فشرد تا دشمن را از پاى در آورد و اسلام و مسلمین پیروز شوند. چنین كسى از این كه در این راه به دست دشمن كشته شود باكى به دل راه نمى‌دهد، بلكه آن را شهادت و هدیه اى الهى و بس ارزشمند تلقى مى‌كند.
چنین اندیشه اى است كه مسلمان و مؤمن مجاهد را در برابر دشمن به منطقى قاطع و محكم و كوبنده مجهز مى‌كند؛ منطقى كه قرآن آن را این گونه بیان مى‌دارد:
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ یُصِیبَكُمُ اللّهُ بِعَذاب مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ؛(143) بگو آیا براى ما جز یكى از این دو نیكى (شهادت یا پیروزى) را انتظار دارید؟ در حالى كه، ما درباره شما انتظار مى‌كشیم كه خدا از نزد خود یا به دست ما عذابى به شما برساند. پس منتظر باشید كه ما هم با شما منتظریم.
بر اساس این آموزه، مجاهدان راه خدا یكى از دو راه را در پیش دارند كه هر دو مشتمل بر مصلحت و نفع آنان خواهد بود، یكى پیروزى مسلمانان و غلبه بر دشمن، كه مصلحت اسلام و مسلمین و جامعه اسلامى را در بر دارد، و دیگرى، كشته شدن در راه خدا، كه چیزى جز شهادت در راه خدا و نیل به سعادت ابدى و همیشگى نیست.
از آن سو دشمنان اسلام و مسلمین نیز یكى از دو راه را پیش رو دارند كه هر دو منشأ زیان و خسران و شقاوت و بدبختى شان خواهد شد. یكى
﴿ صفحه 195﴾
پیروزى ظاهرى آنان بر مسلمانان كه عذاب و عقاب اخروى آنان را به دنبال خواهد داشت. پیروزى ظاهرى و زودگذر كسانى كه كج راهه مى‌روند و راه خدا را سد مى‌كنند و با عدالت و انسانیت و خدا و پیامبر و دین مى‌جنگند و تشنه قدرت و ریاست اند، چیزى از عذاب و عقاب اخروى آنان نخواهد كاست.
دوم این كه، در همین جهان و در نبرد با مسلمانان متحمل شكست شوند و به دست مجاهدان مؤمن به هلاكت برسند؛ كه در این صورت، هم از تمتعات دنیوى محروم مى‌شوند و هم به عذاب ابدى گرفتار خواهند شد.
ج) آینده و سرنوشت شهید: آموزه دیگر قرآن كریم این است كه اساساً شهیدان و كشته شدگان در راه خداى متعال نمى‌میرند، بلكه زنده اند و در پیشگاه خداى متعال از نعمت‌هاى او بهره مى‌برند. خداوند در این زمینه مى‌فرماید:
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ؛(144) و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‌شوند مرده مگویید، بلكه زنده اند، ولى شما درك نمى‌كنید.
آرى، اطلاق نام «مرده» بر كشته شدگان راه خدا درست نیست، زیرا آنان به معناى حقیقى كلمه زنده و كامیابند.
در آیه اى دیگر مى‌فرماید:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.
﴿ صفحه 196﴾
یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَ فَضْل وَ أَنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ؛(145) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن چه خدا از بخشش خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند شادى مى‌كنند، كه نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى‌شوند. از نعمت و بخشش خداى متعال شادمانند و خداى متعال پاداش مؤمنان را تباه نمى‌كند.
بدین ترتیب، از دیدگاه قرآن كریم شهیدان گرچه به ظاهر كشته شده اند، اما از زندگى حقیقى و بالاترین مراتب و درجات حیات و لذّت برخوردارند، آن چنان كه زندگى و لذت دنیوى در مقایسه با آن بسیار ناچیز به حساب مى‌آید. مگر ما در زندگى دنیا جز در پى لذت و سعادتیم؟ چه لذت و سعادتى بالاتر از این كه آدمى در نزد خداى متعال از نعمت‌ها و رزق و روزى او بهره مند باشد؟
این آموزش‌ها و تعالیم قرآنى و توجه دادن مجاهدان مسلمان به سرنوشت والا و پرارزش شهید و زنده بودن و بهره مندى او از نعمت‌هاى الهى، هراس از مرگ را از دل مجاهدان مى‌زداید و باعث مى‌شود آنان بى پروا از مرگ و شهادت به صف دشمنان حمله كرده، آنان را به عجز و ناتوانى در برابر خود وادارند.
ممكن است در این جا این مسأله به ذهن بیاید كه زندگى پس از مرگ اختصاصى به شهیدان ندارد و همه مردم پس از مرگ زنده مى‌شوند و به پاى میزان حساب مى‌روند.
﴿ صفحه 197﴾
در پاسخ باید بگوییم كه البته هیچ یك از دو مرحله حیات پس از مرگ، یعنى «زندگى برزخى» و «زندگى اخروى»، اختصاص به شهدا ندارد و همه انسان‌ها از این دو حیات بهره مند خواهند بود، لكن این بهره مندى براى همه یكسان و همانند نیست. بعضى از انسان‌ها داراى حیات برزخى و زندگى اخروى نامطلوب و همراه با سختى و تلخى و شقاوتند و پاره اى دیگر، در هر دو حیات قرین لذت و سعادت خواهند بود.
خداى متعال درباره گناه كاران و كسانى كه پاى بند به حدود الهى نیستند و در آخرت اهل جهنم خواهند بود، مى‌فرماید:
إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى؛(146)محققاً هر آن كس كه گنهكار بر پروردگارش وارد شود جهنم براى او است؛ در آن نه مى‌میرد و نه زندگى مى‌یابد.
در جایى دیگر نیز درباره آنان مى‌فرماید:
وَ یَتَجَنَّبُهَا الأَْشْقَى. الَّذِى یَصْلَى النّارَ الْكُبْرى. ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى؛(147) و آن كه شقى ترین (مردم) است از آن (پند و موعظه الهى) دورى گزیند؛ همان كس كه در آتشى بزرگ در آید؛ آن گاه در آن نه مى‌میرد و نه زندگى مى‌یابد.
بى شك میان مرگ و زندگى واسطه اى وجود ندارد؛ از این رو ممكن است این پرسش به ذهن بیاید كه مقصود آیه از این جمله كه «جهنّمیان نه مى‌میرند و نه زندگى دارند» چیست؟
در پاسخ این سؤال مى‌توان گفت: این كه مرگ ندارند بدان علت است كه پیوسته داراى احساس و ادراك هستند و عذاب و تلخى كیفر گناهانى را
﴿ صفحه 198﴾
كه كرده اند درك مى‌كنند. اما از سوى دیگر، این چه زندگى مى‌تواند باشد كه در آن، انسان معذّب هزاران بار آرزوى مرگ خواهد كرد و مرگ به مراتب گواراتر از آن خواهد بود؟!
در قرآن كریم آمده كه جهنّمیان در چنان شرایط سخت و احوال نامطلوبى زندگى مى‌كنند كه پیوسته از ته دل آرزوى مرگ دارند و از مالك جهنّم مى‌خواهند كه از خداى متعال مرگشان را درخواست كند؛ كه البته چنین درخواستى از آنان هرگز پذیرفته نمى‌شود:
وَ نادَوْا یا مالِكُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ؛(148)و فریاد مى‌كنند: اى مالك (بگو:) پروردگارت جان ما را بگیرد. (مالك) مى‌گوید: محققاً شما ماندگارید.
بنابراین آنان در عین آن كه مرده و بى درك و احساس نیستند، حیاتى سراسر درد و رنج و عذاب دارند كه مرگ هزاران بار از آن خوش تر است.
از این جا مى‌توان فهمید مراد از زنده بودن شهیدان نیز این است كه پس از مرگ و رفتن از دنیا، در حیات برزخى و زندگى اخروى خود سعادت مند هستند و پاداش رنج‌ها و تلاش‌ها و مجاهدت‌هاى خود را مى‌بینند. این زندگى سراسر لذت و سعادت مخصوص كسانى است كه به خوشى‌ها و لذت‌هاى كوتاه دنیا دل نبستند و بیش از هر چیز دیگر مراقب بودند كه از سوى پروردگار عالم چه تكلیفى متوجه آنان شده است؛ یعنى انبیا، صدیقین، شهدا و صالحان. كسانى كه در این دنیا پرچم رسالت آسمانى و الهى را به دوش مى‌كشند و با فساد و ظلم و بى عدالتى و تباهى مبارزه مى‌كنند و در این راه متحمل رنج‌ها و سختى‌هاى فراوان مى‌شوند،
﴿ صفحه 199﴾
ناگزیر در جهان آخرت مى‌باید به پاداش زحمات و تلاش‌هاى خود برسند.
اگر حیات برزخى و اخروى را با زندگى این جهانى مقایسه كنیم به این نتیجه مى‌رسیم كه دنیا را در مقایسه با برزخ و آخرت حقیقتاً نمى‌توان حیات و زندگى نامید. آرى، حیات حقیقى و راستین جز در آخرت، آن هم تنها براى انسان‌هاى كامل و وارسته ـ به ویژه شهدا كه مورد بحث ما هستند ـ مصداقى ندارد. خداوند در این مورد مى‌فرماید:
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ؛(149) این زندگى دنیا جز بازیچه و سرگرمى نیست و محققاً آخرت همان زندگى حقیقى است؛ اگر مى‌دانستند.
بنابراین شهید با غلطیدن در خون خویش و شهادت در راه خدا نمى‌میرد، بلكه به حیات جاوید مى‌رسد؛ حیاتى كه زندگى دنیا با تمامى زرق و برق هایش، در پیش آن بازیچه اى بیش نیست. و به راستى اگر كسانى به چنین باورى برسند، آیا به هنگام نبرد كمترین نگرانى و دغدغه اى نسبت به مرگ خواهند داشت؟!
﴿ صفحه 201﴾