روشن شد كه در یك جامعه، گاهى یك «فرد» به مجازات اعدام محكوم مىشود تا مصالح كل جامعه اى كه وى عضوى از آن است در معرض تهدید قرار نگیرد. به همین منوال، در سطح بین المللى نیز گاهى یك «جامعه» از جاده حق و عدالت به كلى منحرف مىشود و غرق در ظلم و فساد و تباهى مىگردد، و یا روحیه تجاوز و تعدّى به سایر ملتها و جوامع در آن پدید مىآید. در این حالت، چنین جامعه اى به شكست و نابودى محكوم مىشود تا كلّ بشریّت و دُوَل و ملل دنیا احساس آرامش كنند و با در امان ماندن از تجاوز و تعدّى، از خیر و سعادت و كمال راستین خود محروم نگردند.
از این جا است كه جوامع اسلامى ـ البته نه جوامع به ظاهر و به اسم اسلامى، بلكه به واقع و در عمل اسلامى ـ كه خود بر اساس حق و عدالت برقرار و پابرجایند، وظیفه دارند كه با چنین جامعه خطاكار، فاسد و متجاوزى به جنگ برخیزند تا او را از تجاوز باز دارند و به راه راست باز آرند، یا آن را در هم بشكنند و جامعه اى سالم جایگزین آن كنند.
بدین ترتیب روشن مىشود كه جنگ همیشه و در همه جا ارزش منفى ندارد. ملتى كه براى دفاع از خود در برابر متجاوز مىجنگد مسلّماً وضع او با وضع متجاوز فرق مىكند. طرفى كه انگیزه اش ظلم و زورگویى به دیگران است با طرف دیگرى كه انگیزه اش مبارزه با ظلم و جنگ با ستم گران و دفاع از مظلومان است، هیچ گاه جنگشان ارزش یكسان ندارد؛ بلكه كار یك طرف بالاترین ارزش مثبت و كار طرف دیگر، بالاترین ارزش منفى را دارد.
﴿ صفحه 89﴾
آرى، آن چه كه به شدّت هرچه تمام تر، تقبیح و مجازات مىشود «قتل نفس محترمه» یا «نفس زكیّه» است؛ یعنى كشتن كسى كه نه انسانى را كشته و نه فسادى در زمین كرده است. خداوند در این باره مىفرماید:
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَساد فِی الأَْرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً؛(49) هر آن كس كه انسانى را بكشد كه (بى گناه است و) نه كسى را كشته و نه در زمین فساد و تباهى كرده باشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد.
در آیه اى دیگر مىفرماید:
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً؛(50) هر آن كس كه مؤمنى را به عمد بكشد، جزاى او جهنّم است كه در آن جاودان بماند و خداى متعال بر او خشم آورد و لعنتش كند و برایش عذابى بزرگ فراهم آورد.
اما اگر كسى دیگرى را به حق و به حكم اسلام بكشد، مرتكب جرم نشده است؛ براى مثال، ورثه مقتول و اولیاى دم حق دارند قاتل وى را به عنوان قصاص به قتل برسانند، یا جامعه، حق دارد كسى را كه مرتكب جرم بزرگى شده و به حدود جامعه تجاوز كرده و بر مصالح مادى یا معنوى مردم ضربه سنگینى وارد آورده، به اعدام محكوم كند. از همین جا مىتوان دریافت كه جنگ با جامعه اى كه در جهت خلاف مصالح مادى یا معنوى جامعه بشرى گام برمىدارد و خوى فساد و تباهى و تجاوزگرى دارد، بى اشكال خواهد بود.
﴿ صفحه 90﴾
اكنون درمى یابیم كه تجزیه و تحلیل پدیده جنگ بر پایه ارزشهاى مادى و فرهنگ مادى گراى غرب، تحلیلى ناقص و نارسا است. بر اساس توضیحات مذكور، كشتن انسان و قتل نفس را نمىتوان همیشه امرى مردود و ناصواب دانست، بلكه این كار در مواردى عین عدالت و صواب است. از همین جا نیز راه براى موجه ساختن جنگ و جهاد فى سبیل الله باز مىشود. از این دریچه مىتوان به مسأله جنگ با روشن بینى بیشترى نگریست. بر این اساس، تشریع جنگ در نظام حقوقى اسلام، براى رسیدن جامعه بشرى است به كمال لایق خود كه فقط از راه خداپرستى حاصل مىشود.
بدیهى است كه جنگ، نتایج بسیار ناخوش آیندى در پى دارد كه معلوم همگان است؛ لكن با كمى دقت، مىتوان دریافت كه برخى از جنگها داراى چنان پى آمدهاى مطلوبى است كه در مجموع، مصالحش بر مفاسد آن فزونى چشم گیر دارد و طبعاً چنین جنگ هایى داراى ارزش مثبت خواهند بود.
البته درك این كه كدام جنگ مصداق چنین جنگ هایى و داراى ارزش مثبت است و كدام جنگ داراى ارزش منفى، چندان آسان نیست. در پاره اى از جنگها تشخیص این مسأله با استفاده از عقل محدود بشرى امكان پذیر است، ولى در برخى موارد، این كار از عهده عقل آدمى بر نمىآید و احصاى كلیه متغیرهاى دخیل و تعیین میزان دخالت آنها و سنجش مصالح و مفاسد مربوط به یك جنگ امرى به غایت دشوار و گاهى ناممكن است. از این رو در این زمینه باید گوش به فرمان خداى متعال بود؛ چرا كه او عالم به همه امور است و تمامى مصالح و مفاسد
﴿ صفحه 91﴾
جنگها را مىداند و ارزش گذارى و سنجش كمّى و كیفى آنها براى او میسور است و به مقتضاى برآیند آنها حكم به جواز یا حرمت جنگ مىدهد.