تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

خدا، انسان، عالَم، در منظر مدرنیته

سؤال: آیا برای ساختن تمدن اسلامی نیازی به علم، آن هم علمی كه حتی ماهیتاً با علم غربی متفاوت است، داریم یا نه اصلاً كلاًُ به راه دیگری نیاز داریم كه فعلاً به طور كامل زوایای آن راه روشن نیست، ولی می‌دانیم كه آن علم غیر از این علمی است كه غرب به آن مشغول است؟
جواب: در جلسة اولِ بحث «تمدن‌زایی شیعه» تا حدّی جواب این سؤال عرض شده است كه در ساختن تمدن اسلامی، ما باید مراحلی را طی كنیم و هر مرحله‌ مقدّمة مرحلة بعدی خواهد بود. اوّلین مرحله، توجّه به عالَم دینی و گزینش تكنولوژی است و هر چه جلوتر رفتیم، این معادله تغییر می‌كند و زمینه ظهور علمی فراهم می‌شود كه آن علم و آن نگاه ماهیتاً با علم غربی فرق می‌كند. قسمت دوم سؤال را بنده كاملاً قبول دارم. ما در حال حاضر گرفتار همین علمی هستیم كه عالم و آدم را به نحو خاصی می‌نگرد و بر اساس آن نگاه، نمی‌توانیم به راحتی خود را از این فضایی كه ابزارهای حاصل از دیدگاه مدرنیته ما را احاطه كرده است، برهانیم.
به نظر بنده در منظر مدرنیته، معرفت به: «عالَم»، «آدم» و «خدا» عوض شده است. خدای مدرنیته، خدایی است كه این طبیعت را ساخته و آن را رها كرده است. به تعبیر لاپلاس، خدا مثل یك ساعت‌ساز ناشی عمل كرده و به همین‌جهت گاهی این ساعت خراب می‌شود و بشر باید آن را تعمیر ‌كند. یعنی این طبیعت دائماً باید وصله پینه بشود، یعنی خدای مدرنیته خدای حكیمِ علیم نیست. پس عنایت داشته باشید كه خدای مدرنیته، خدای تقلیل‌یافته است، غیر از خدایی است كه كمال مطلق است و بشر در تمام ابعادِ زندگی، او را می‌خواهد و به او وابسته است. انسانِ مدرنیته هم انسان خاصی است كه اصطلاحاً آن تفكر را اومانیسم، یا انسان‌محوری و یا انسان خودبنیاد می‌گویند كه تا حدّی در متن كتاب شرح داده شد. انسان دینی، انسانی است كه بندگی خدا برایش اصل است و خود را در بندگی خدا معنی می‌كند. اما نگاه معرفتیِ اومانیسم به انسان می‌گوید خدا انسان را خلق كرده، ولی در واقع خدا، بنده این انسان است و خدا چیزی را كه میل انسان است باید فراهم كند و این دو نگاه به انسان، خیلی فرق می‌كند. یك وقت است می‌گویید خدایا! هر چه تو می‌گویی، من می‌خواهم باشم، ولی یك وقت می‌گویید خدایا! هر چه ما می‌گوییم، تو باید باشی. شما گاهی تعجب می‌كنید كه فردی خدا را قبول دارد، ولی اصلاً مقید به دستورات دینی نیست، دقّت داشته باشید خدایی كه این فرد قبول دارد، غیر از خدای پیامبران(ع) است. خدای خالق غیر از خدای معبود است، انسان مدرنیته در عین این‌كه خدای خالق را می‌شناسد، ولی خود را می‌پرستد و نه خدا را.
سومین مورد كه در منظر مدرنیته عوض شد، «عالم با طبیعت» است. طبیعت مدّ نظر فرهنگ مدرنیته، یك جسد مرده‌ای است كه مرتباً باید در آن تصرف كرد و آن را به میل خود درآورد، به اصطلاح، طبیعت از نظر مدرنیته «مادّة تصرف انسان است». هایدگر می‌گوید: یك انسان عادی كه نگاهش تحت سیطره مدرنیته درنیامده است، وقتی به جنگل نگاه می‌كند، درختان با شكوه تودرتو را می‌بیند كه یك دنیا راز و اُنس هستند. امّا یك نجار كه ماشین الوار سازی دارد وقتی به جنگل نگاه می‌كند فقط الوار می‌بیند.(47) نگاه بشر مدرن به طبیعت، مثل نگاه این نجّار به جنگل است، همه چیز را «مادّة تصرف انسان» می‌داند، بنابراین چیزی از واقعیت را نمی‌بیند، این نجّار چه چیزی از جنگل را مشاهده می‌كند، مسلّم از جنگل چیزی نمی‌بیند، چون نمی‌خواهد جنگل را ببیند، هركس هر چیزی را كه خواست می‌بیند. اگر فردا از شما می‌پرسیدند پیراهن من چه شكلی بود؟ به شما قول می‌دهم اگر خیاط نباشید اكثراً جواب می‌دهید، نمی‌دانیم چه شكلی بود. برای این‌كه شما نیامده‌اید شكل و رنگ پیراهن من را نگاه كنید، رنگ و شكل پیراهن من در ذهن كسی می‌ماند كه آمده است پیراهن مرا ببیند و یا خیاط است و دغدغه‌اش بررسی شكل و رنگ لباس‌ها است. بر اساس همین قاعده؛ انسان‌ها در شرایطی كه روح مدرنیته بر آن‌ها سیطره ندارد، طبیعت را صورت علم خدا مشاهده می‌كنند و آن را اشاره به رازها می‌یابند. امروزه نگاه اكثر انسان‌ها به عالم و آدم و خدا، مثل نگاه آن نجار شده است. یعنی طبیعت را ماده تصرف می‌بینند، نه وسیلة معاشقه و همان‌طور كه در قسمت آخر سؤال فرمودید؛ این نگاه خیلی فرق می‌كند با نگاهی كه مدرنیته به عالَم دارد و آن علمی كه از این زاویه به «عالم» و «آدم» و «خدا» می‌نگرد و به دنبال دیدن ساحات دیگر هستی است، علم حضوری است و می‌تواند معلوم خود را نیز به حضور ‌آورد تا با آن اُنس بگیرد و این علم، لوازم خود را دارد و تمدن مناسب خود را هم به‌وجود می‌آورد و نسبت او به همه چیز غیر نسبتی است كه انسان مدرن با اشیاء دارد.