تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

شیطان و نارضایتی از نظام طبیعی

با دقت در این آیات متوجه می‌شویم كه در نظام فكری و فرهنگیِ بشر با پدیده‌ای به نام شیطان روبه‌روییم كه تلاش می‌كند تا انسان‌ها در وَهم‌ها بمانند و عملكردش هم این است كه انسان‌هایِ تحت ‌مدیریتش را به مسیری بكشاند كه از نظام طبیعی راضی نباشند و نظام خلقت را بر اساس میل‌ها و هوس‌های خود تغییر دهند. مولوی در راستای مقابله با برنامه شیطان، به انسان شیطان‌زده تذكر می‌دهد كه:
آنچه تو گنجش توَهّم می‌كنی

از توَهّم گنج را گم می‌كنی

این حرف بسیار خوبی است برای این‌كه انسان درباره آن فكر كند. ما در این‌جا با منظر و رویكرد اپیستومولوژیك یا شناخت‌شناسی بحث می‌كنیم. بحث در بارة این‌كه شیطان چیست و یا حكمت و فلسفة بودن آن برای چیست را در این‌جا مطرح نمی‌كنیم.(7) عرض بنده این است كه نسبت به شناختی كه از عالَم و آدم دارید توجه نمایید و بررسی كنید ببینید آیا عنصری به نام توَهّم در آن وجود دارد یا نه؟ گاهی چیزی را گنج می‌دانید كه گنج‌بودنش دروغی است، ولی شما را مشغول خودش می‌كند و از گنج واقعی باز می‌‌دارد، به طوری كه:
دور می‌بینی سراب و می‌دوی

عاشق آن بینش خود می‌شوی

دنبال چیزی هستی كه خیالت آن را ساخته است، بدون آن‌كه عقل آن را یافته باشد. پس ممكن است در انسان و در زندگی و انتخاب‌های او چنین حالتی باشد و نتیجه‌اش این است كه:
بس سرای پر ز جمع و اَنبهی

پیش چشم عاقبت بینان تهی

زندگی انسان‌ها بعضاً سراسر تهی و پوچ می‌شود و خداوند به ما خبر داد كه اگر مسیر بندگی خود را درست شكل ندهید، از طریق شیطان خطر گرفتار شدن به چنین وَهمیاتی شما را تهدید می‌كند.
قرآن در راستای توجه به زندگی‌های پوچ و اهداف غیر واقعی می‌فرماید: «وَالَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا...»(8) یعنی؛ آن‌هایی كه كفر را پیشه كردند و منكر واقعیات معنوی و پروردگار عالم شدند، اعمال آن‌ها مانند سرابی است كه در بیابانی بی‌آب و علف از دور به عنوان آب نمایان است و انسان تشنه گمان می‌برد كه آب است ولی چون به آن‌جا رسید هیچ آبی نمی‌یابد. می‌خواهد بفرماید اهل كفر در یك زندگی خیالی به‌سر می‌برند كه وقتی در طول زندگی تلاش می‌كنند به آن برسند با بی‌ثمری روبه‌رو می‌شوند.
بعد از روشن‌شدن این نكته از منظر قرآن؛ حالا ادعاهایمان را مطرح می‌كنیم و سپس دلیل می‌آوریم كه فرهنگ غرب در توَهّم است، و بعد این سؤال اساسیِ شما را جواب می‌دهیم كه در مقابل چنین فرهنگی ما چه كار می‌توانیم انجام دهیم، زیرا موضع‌گیری صحیح در این موضوع از شناخت خود موضوع مشكل‌تر است. در برابر فرهنگ غرب نمی‌توان گوشة خانه نشست و هرگز هم ما چنین پیشنهادی نداریم، بلكه معتقدیم به یك خود آگاهی احتیاج داریم تا اوّلاً؛ روشن شود در حال حاضر كه تكنولوژی سیطره كاملی بر زندگی ما دارد، چه باید كرد، ثانیاً؛ آینده را چگونه پایه ریزی كنیم كه نه تنها از این سیطره آزاد شویم، بلكه فرهنگ حضوری و شهودی تشیع جایگزین آن گردد؟ و آیا این ادعا كه امكان دارد ما بتوانیم آینده‌ای را پایه‌ریزی كنیم كه زهر تمدن غربی را نداشته باشد، ممكن است یا خود این هم یك خیال است؟
نگاه حقیقی نشان می‌دهد كه غرب بعد از رنسانس، در معنی «خدا» و «انسان» و «جهان»، دچار بحران شد و لذا واقعیت را به روش درست مطالعه نكرد و تمدنی به وجود آورد كه بر مبنای واقعیات «خدا» و «انسان» و «جهان» برپا نگردید بلكه تمدنی پدیدار گشت كه در آن عقلِ واقعیت فهم و قلبِ واقعیت‌بین نقشی ندارند. بحث‌های آینده برای روشن‌شدن این نكات است.