تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

غایت تعلیم و تربیت جدید

آری؛ وقتی غایت علم جدید تصرف بیشتر در طبیعت است، غایت تعلیم و تربیت این فرهنگ هم ساختن انسانی است كه عالِم به علمی شود كه بیشتر در طبیعت تصرف كند، دیگر در این فرهنگ علم به خودی خود ارزش ندارد، بلكه ارزش آن به اندازه‌ای است كه بتواند طبیعت را برای ما تسخیر كند، نهایت هدف این علم، رساندن انسان به جسد طبیعت است، حالا این علم كجا و آن علمی كه می‌خواهد انسان را با حقایق پایدار و باطنِ عالَم مرتبط سازد كجا؟!
همان‌طور كه عنایت فرمودید؛ برای روشن‌كردن موضوعِ باطن‌داشتن اشیاء عالم، از آیه قرآن كمك گرفته شد. قرآن به شما كمك می‌كند تا هم در بحث‌های فلسفی تحلیل بهتری از جهان داشته باشید، هم در بحث‌های عرفانی مشخص شود جهت قلب به كجا باید سیر كند، و نیز با توجه به قرآن، چگونگی تعامل و ارتباط ما با اشیاء با فرهنگ خاصی انجام می‌شود.
خداوند می‌فرماید: ای انسان‌ها! هر چیزی كه در این عالمِ مادون هست، جلوة نازله‌ای از عالمِ مافوق است و در عالم مافوق حقیقت این شیءِ نازله به شكل جامعیت موجود است. فرمود: «اِنْ مِنْ شَیءٍ اِلّا عِندَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعلومٍ»(17) یعنی؛ هیچ شیء‌ای نیست مگر آن كه خزینه‌های آن نزد ماست. خیلی عجیب است. نمی‌گوید خزینه‌اش نزد ماست، بلكه جمع می‌آورد و می‌گوید خزینه‌های هر شیئ نزد ما است.
آری؛ شما در مباحث فلسفی می‌گویید این درختی كه روی زمین است یك حقیقت آسمانی دارد؛ همانی كه افلاطون آن را «مُثُل شَجَر» می‌نامد. این آیه با حرف افلاطون تناسب دارد، امّا با وسعت بیشتر. لذا است كه توماس‌آكوئیناس می‌گوید آنچه كه فیلسوفان آرزوی به صحنه آوردنش را داشتند، پیامبران عملی كردند. حرف افلاطون درست است، منتها آیه می‌فرماید آنچه در این عالم نازل شده است، یك صورت متعالی با حالت جامعیت دارد، چون می‌فرماید خزینه‌های این شیءِ نازل‌شده، نزد ما است. پس ملاحظه می‌فرمایید كه عالم مادون دارای باطنی است كه آن باطن و حقیقتِ غیبی از نظر درجه وجودی بسیار شدیدتر و واقعی‌تر از این عالم است، و هر قدر تمدنی بتواند نسبت خود را با آن حقایق باطنی شدیدتر كند اوّلاً؛ از عالم كثرت‌ها و نسبت‌ها به عالم وحدت و حقیقت نزدیك‌تر شده است، ثانیاً؛ بیشتر از وَهمیات و اعتباریات آزاد گشته و سیر او به سوی توجّه به عالم ملائكه ممكن گردیده است، البته این‌كه به طور خلاصه در این آیه می‌فرماید: «هیچ شیء‌ای نیست مگر این‌كه خزائن آن نزد ما است.» منظور از شیء در آیه، واقعیات غیراعتباری عالم مادّه است، مثل درخت، انسان، و امثال این‌ها، ولی خیابان یا میز یا دیوار كه از اعتباریات‌اند، چیزی نیستند كه حقیقتی در عالم غیب داشته باشند، این‌ها اصلاً واقعیت ندارند، این‌ها نسبت‌اند. شیء یعنی آن چیزی كه بدون نسبت به من و شما، به خودی خود وجود دارد. خیابان نسبت به ماشین وجود دارد، ماشین نسبت به جادّه وجود دارد، جادّه نسبت به مقصد وجود دارد، مقصد نسبت به من و شما وجود دارد، یعنی اگر من مثل ملائكه، همه جا بودم، خانة من كجا هست؟ من چون مكان‌مند هستم، خانه‌ام فلان جاست، بنابراین اعتباریات را در این آیه نباید وارد كنیم.
خداوند در این آیه می‌فرماید كه هیچ شیء‌ای نیست مگر آن كه خزائن آن نزد ماست؛ مسلّم چیزی كه نزد خداست، مجرّد و پایدار و تغییرناپذیر است، چون خودش فرمود: «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَاللهِ باق»(18) یعنی آنچه نزد شماست ناپایدار و آنچه نزد خداست، پایدار است، حالا طبق آیه 21 سوره حجر، تمام اشیاء، حقیقتی نزد خدا دارند، پس هر چه در این عالم به عنوان شیء هست، یك حقیقت غیبیِ پایدار و مجرّد و غیرقابل تغییر نزد خدا دارد.
در ادامه می‌فرماید: «وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» یعنی؛ ما یك اندازه محدود از حقیقتِ غیبی آن شیئ را نازل كردیم، پس آنچه از آن حقایق پایدار در این عالم هست، صورت نازله آن حقایق است و اصل و اساس این‌ها آن‌جاست. حكیمان متوجّه بودند كه برای این‌كه در زندگی این دنیایی به عالم غیب وصل شوند، باید به این صورت‌های نازله درست بنگرند و درست از آن‌ها استفاده كنند، چون این طبیعت، صورت حقایقی است كه نزد خدا است، پس بیشتر باید با طبیعت و اشیاء حقیقی این عالم تعامل و معاشقه كرد، چون راه ورود به عالم غیب‌اند، نه این كه آن‌ها را تغییر دهند.
شما یك وقت معتقدید كه پشت این طبیعت یك صورت غیبیة جامعی خوابیده است، بعد می‌گویید: ای طبیعت! من با تو چگونه رفتار كنم كه تو حجاب بركنی و صورت پنهانت را انكشاف كنی؟ طبیعت می‌گوید: تو صورت وَهمیه‌ات را بر من تحمیل نكن، بلكه سعی كن مرا به انكشاف درآوری. تو با من معاشقه كن و موانع ارتباط من و خودت را از بین ببر، تا من رازهای خود را با تو در میان بگذارم و در آن صورت‌ می‌توانی در من سكنی گزینی و مرا وطن خود قرار دهی.