تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

باید جهت قلب‌ها تغییر كند

بخش خامس؛ یكی از نكات فوق‌العاده دقیق و عمیقی را به میان می‌آورد كه شاید روح زمانه هنوز به مرحله فهم آن نرسیده است و آن این‌كه بدانیم «تغییرات در هر حوزه‌ای- اعم از سیاسی، اقتصادی و ابزاری- با تغییر در تفكر و در وجود مردمان صورت می‌گیرد.»(41) یعنی باید روح جامعه به تصمیمی برسد تا آن تصمیم به طور حقیقی و طبیعی در جامعه جریان پیدا كند، ولی با كمال تأسف، مشكل بزرگ این است كه بسیاری از افراد می‌پندارند نظام دلخواه خود را می‌توان با توصیه‌ و از آن بدتر، با «تَحَكُّم» به وجود آورد، بدون آن‌كه عالَم آن جامعه تغییر كند.
همة مشكل در این مطلب اخیر است كه نمی‌دانیم تا عالَمِ جامعه‌ای نسبت به موضوعی تغییر نكند، نسبت به تغییر آن موضوع نمی‌توان امیدوار بود. شاید كسانی كه در جریان پیروزی انقلاب بودند، این حرف را تا حدّی بپذیرند كه اگر واقعاً جامعه آرام‌آرام جهت خود را از نظام شاهنشاهی برنگردانده بود، اوّلاً؛ با تمام افرادش در به وجود آوردن انقلاب شركت نمی‌كرد، ثانیاً؛ اگر با تلاش عدّه‌ای رژیم شاهنشاهی سرنگون می‌شد - و نه با اراده و عزم عمومی مردم - در توطئه‌ها و تنگناهای بعدی، مردم به همان رژیم قبلی برگشت می‌كردند. این مثال ساده‌ای برای روشن‌كردن این نكته بود كه: «اگر عالَم جامعه‌ای تغییر نكند، نمی‌شود آن جامعه را با توصیه و تحكّم تغییر داد.» همچنان‌كه ملاحظه فرمودید به این خاطر رابطه‌ای لاینفك بین تفكر مطرح‌شده توسط فرانسیس‌بیكن و حضور تكنولوژی در صحنة زندگی غرب موجود بوده و هست، كه ابتدا فلسفه فرانسیس‌بیكن این باور را در عموم مردم ایجاد كرد كه ما باید خودمان عالَم را تغییر دهیم - به جای آن كه خود را در عالَم تغییر دهیم- و سپس در راستای چنین تفكری «انسان ابزارساز» به وجود آمد، انسانی كه معنی بودن خود را تغییر طبیعت و ساختن ابزارهای مناسبِ تغییر طبیعت می‌بیند و در نتیجه انواع تكنولوژی‌ها یكی بعد از دیگری در صحنه زندگی بشر وارد شد.
با طرح این نمونه‌ها و تأمل در آن‌ها، روشن می‌شود كه «اگر نظمی و نظامی در خانواده و یا جامعه می‌آید و نظم و نظامی می‌رود، این دگرگونی‌ها تابع سلیقه و میل اشخاص نیست.»؛ یعنی قبل از این‌كه شما این تغییرات را ببینید، باید بدانید یك فكری آمده است و آرام‌آرام جای خود را در ذهن‌ها و قلب‌ها باز كرده و حالا مطابق آن فكر، تغییرات شروع شده است. پس عنایت داشته باشید «غرب برای جوامع غرب‌زده، عالَمی را به وجود آورده و عقل و قلبِ آن‌ها را به طرفی كشانده كه حالا مقتضای تحقّق آن عالَم، پذیرفتن غرب است.» وقتی این نكته به خوبی روشن شد و فهمیدید غرب‌گرایی و غرب‌زدگی یك دستورالعمل و بخشنامه نیست، بلكه حضور یك نحوه زندگی در عقل و قلب جوامع غرب‌زده است، به این فكر فرو می‌روید كه «اگر بخواهیم از غرب و لوازم آن رها شویم و از این توهّم بزرگ تاریخی، جامعة خود را به ‌سوی حقیقت راهنمایی كنیم، باید با تفكر و تأمل در غرب و عالَم غربی و با تفكر و تأمل در توحید و عالَم دینی، این تغییر را عملی سازیم.» و این‌جاست كه برنامه‌های عمیق فكری و قلبی جواب می‌دهد و برنامه‌های سطحی و موسمی نه تنها جواب نمی‌دهد، بلكه موجب بسط مدرنیته خواهد بود و منجر می‌شود كه در راستای مقابله با غرب در جوانان ما ناامیدی حاصل شود و تصور كنند راهی برای مقابله با عالَم مدرنیته وجود ندارد.(42)
وقتی با تأمل در غرب معلوم شد مدرنیته ما را از چه عالمی محروم كرده است، مسلّم عموم انسان‌ها با دل و جان به استقبال توحید بزرگ، یعنی اسلام شیعی و تمدن مورد نظر آن، روی می‌آورند؛ البته اسلامی كه نخواسته است برای ثبات هر چه بیشتر، خود را به ملاك‌ها و ارزش‌های مدرنیته نزدیك كند؛ و چنانچه ما بتوانیم اسلام ناب محمّدی( را درست ارائه دهیم، از یك طرف دل و جان انسان‌ها، خودِ گمشده خود را در آن می‌یابند و لذا شور و نشاطِ تماماً الهی وارد صحنه زندگی انسان‌ها می‌شود، و از طرف دیگر اگر اسلامِ ما همان اسلامی باشد كه مورد رضایت خدا است، خداوند در پیروزی اسلام، كمك‌های خاصی به ما مرحمت می‌كند، همان اسلامی كه از غدیر ریشه می‌گیرد و خداوند در موردش فرمود: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ، اَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»(43)یعنی؛ با حضور فرهنگ علوی همراه با معرفت شهودی اهل‌البیت، كفّار امید آن‌كه رنگ خود را بر عقل و قلب مسلمانان بزنند، از دست داده‌اند، و دین خدا از آن طریق به كمالی رسیده است كه در واقع این نعمت خدا برای درست زندگی‌كردن، دیگر هیچ نقصی ندارد و لذا دین مورد رضایت خدا به صحنه آمده است. افسوس كه پس از رحلت رسول‌خدا( جهان اسلام از غدیر فاصله گرفت و در نتیجه آن‌همه جذابیت موجود در متن اسلام از دست رفت و غیر اسلام برای مسلمانان جذّاب شد.
به‌ هر حال عنایت فرمودید كه فصل نهم متذكر می‌شود كه چگونه می‌توان از مدرنیته عبور كرد و در عین حال تأكید می‌نماید این عبور ساده نیست و نیاز به برنامه‌‌ریزی دارد و باید به آن‌ برنامه‌ها تن داد؛ البته اگر با دقّت به نكاتی كه در متن مطرح شد، مسئله را دنبال كنیم، نه تنها این عبور ممكن می‌شود، بلكه بركات فوق‌العاده‌ای در پیش دارد كه یكی از اساسی‌ترین بركات آن، طلوع تمدن شیعه و در نهایت تحقق ظهور حاكمیت امام معصوم(ع) است.
بسیاری از كسان، حتی غربی‌ها از زمان نگارش كتاب «افول غرب» به دست اشپینگلر سعی كرده‌اند تمدنی را به‌جای تمدن در حال افول غرب پیشنهاد كنند، همه قبول دارند كه فرهنگ مدرنیته چیزهایی آفریده است، ولی در عین حال بشر را به رویارویی با فجایعی جبران‌ناپذیر واداشته است. ولی مهم‌ آن است كه متوجه باشیم تمدنِ جایگزین فرهنگ مدرنیته باید دارای اصول مطمئن و سراسر قدسی بوده كه هیچ دست تحریفی به ساحت اصلی آن تجاوز نكرده باشد و این فقط در اسلامی است كه شیعه آن را پیشنهاد می‌كند. ممكن نیست به اسم برگشت به سنت، به نحوة شتاب‌زده چیزهایی از آئین هندو و بودا و اسلام برگرفته و تمدنی مقابل فرهنگ مدرنیته ایجاد كرد و مسلم این‌گونه گزینش‌گری هرگز كارساز نخواهد بود.
البته تمام امتیازاتی كه سنت‌گراهای حقیقی بر آن تأكید می‌كنند در گوهر تشیع نهفته است و به یك اعتبار تشیع همان «خرد جاودانی» است كه بعضی از علماءِ سنت‌گرا بر آن تأكید دارند با این تفاوت كه هیچ ابهامی در ارائه مصداق‌های كاربردی در خود ندارد.(44)