وقتی روشن شود انقلاب اسلامی یکی از آیات بزرگ الهی است، جا دارد در چنین آیتی تدبّر نمود تا اولاً: بفهمیم واقعشدن آن در این عصر به چه معنی است و چه نوع از زندگی را به همراه دارد، ثانیاً: غفلت از نقش تاریخی آن ما را گرفتار چه نوع زندگی خواهد کرد. باید از خود بپرسیم اگر در جهان معاصر انقلاب اسلامی رخ نداده بود ما با چه جهانی روبهرو بودیم؟ حتماً میدانید اگر انقلاب اسلامی پدید نیامده بود امروز آمریکا و اسرائیل در این حدّی که امروز احساس بیآیندگی میکنند، چنین احساسی نداشتند، اگر انقلاب اسلامی پدید نیامده بود اسرائیل مانعی در مقابل خود جهت حذف کلی ملت فلسطین نداشت. و اگر فلسطین به راحتی حذف میشد دیگر کدام قطعهی جهان اسلام در تیررس حذف توسط اسرائیل قرار نمیگرفت، و اگر چنین میشد آیا جوانان ما در کل جهان اسلام با یک دلمردگی و یأس روبهرو نبودند؟ اگر انقلاب اسلامی نبود آیا جوانان حزب الله میتوانستند در جنگ سی و سه روزه چنین حماسهای بیافرینند، آیا اسلامخواهان در کشور ترکیه قدرت میگرفتند و آیا امیدی که اکنون در جهان برای دستیابی به دنیایی دیگر ظاهر شده، وجود داشت؟ تا آنجایی که خبرگزاری ایتالیائی إنسا اظهار میکند: «اسلام در نقاط مختلف جهان از مرزها فراتر رفته و به سیستمی برای احیاء زندگی در دنیای پر بحران کنونی تبدیل گشته است.»(8) یکی از اساتید دانشگاههای آمریکا میگوید: «نه تنها سرعت اسلامخواهی در آمریکا آنچنان زیاد است که حتماً در آینده کشور آمریکا یک کشور مسلمان است، بلکه نکتهی اصلی آن است که مردم آمریکا اسلام را فقط بر مبنای اسلام امام خمینی(ره) میشناسند». حال فکر کنید اگر انقلاب اسلامی واقع نشده بود با چه جهانی روبهرو بودیم. این موضوع نیاز به تدبّر فراوان دارد که بنده فقط میتوانم باب موضوع را باز کنم. شواهد و قرائن نشان از آن میدهد که انقلاب اسلامی جهان دیگری را به وجود میآورد، صد سال دیگر معلوم میشود ما در زمان خود در چه فضای تاریخسازی نفس میکشیدهایم و خودمان فعلاً متوجه ابعاد آن نیستیم.
معلوم است که وقتی انقلابی به صحنه آمد و حیات استکبار و اعوان و انصارش را تهدید کرد، آنها بیکار نمینشینند و مشکلاتی برای ما ایجاد میکنند تا این تصور در ما بهوجود آید که با آمدن انقلاب اسلامی این مشکلات پیدا شد. ولی اگر در افقی دیگر موضوع را بنگرید میفهمیم با میداندادن به استکبار نهتنها همواره در حقارت تاریخی خواهیم ماند، بلکه در درازمدت تمام امکانات اقتصادی و فرهنگی ما را مصادره میکنند.
باید انقلاب را از افقی دیگر دید، در آن افق ما نیز مانند علی(ع)نمیگوئیم چون بنی امیه فعلاً حاکمیت سیاسی جهان اسلام را در دست گرفتهاند باید از اسلام جدا شد- چنین بصیرتی که امیرالمؤمنین(ع)به ما آموختند- آری با حاکمیت عثمان، خراج کل افریقا به ضد انقلابیترین افراد یعنی مروانبنحکم اختصاص یافت،(9) در حالی که پیامبر خدا(ص) مروان و پدرش را از مدینه تبعید کرده بودند. و در زمان عثمان نهتنها این دو نفر به دستور خلیفه برگشتند، بلکه مروان همهکارهی جهان اسلام شد. ابن ابیالحدید در شرح خطبهی سوم نهجالبلاغه آمار عجیبی از ریخت و پاشها و بذل و بخششهای عثمان از بیت المال به امویان میدهد. ولی با این همه امیرالمومنین(ع)نگفتند اسلام رفت، چون میدانستند اسلام حقیقت بزرگی است که با حجاب امثال عثمان و مروان بن حکم از بین نمیرود، حقیقت هرگز از بین نمیرود ولی آنهایی که میخواهند نور آن را خاموش کنند میروند. به همین جهت حرف ما با حرف یک آدم عادی نسبت به مشکلاتی که در کنار انقلاب اسلامی پیش آمده، فرق میکند.
ما متوجهایم حقیقت بزرگی تحت عنوان انقلاب اسلامی در زمان معاصر ظهور کرده و میخواهیم جایگاه آن را با هم در میان بگذاریم تا در تحلیل آن به خطا نیفتیم و در دام پروژهای که دشمنان انقلاب تهیه دیدهاند قرار نگیریم. آنچه بیش از همه باید مورد تأکید قرار گیرد توجه به معنی بودن و یا نبودن انقلاب اسلامی در دنیای معاصر است. در آن صورت از الطافی که با تعلق قلبی نسبت به انقلاب اسلامی به انسان میرسد محروم نمیشویم. با همین دید نسبت به اسلام بود که حضرت امیرالمؤمنین(ع)از اسلام، بصیرت و تعالی بهدست آوردند، عدهای هم اسلام را به بازی گرفتند و از همهی آن برکات محروم شدند مگر مقداری طلا و تعدادی شتر که همه را گذاشتند و رفتند.
تدبّر در انقلاب اسلامی باعث میشود که انقلاب را فقط در حدّی که دشمنان آن، آن را معنی میکنند، نشناسیم، بلکه با نگاهی نابتر جایگاه و حقیقت و ریشهی آن را ببینیم. همانطور که تدبر در آیات قرآن ما را متوجه سنتهای جاری الهی میکند.
تدبّر در انقلاب اسلامی باعث میشود تا جایگاه تاریخی آن را بشناسیم و بفهمیم ما در کجای تاریخ زندگی میکنیم و این کارِ بسیار با ارزشی است. بعضیها تا اینجا را میدیدند که رضاخان دارد خون میریزد ولی سنن الهی را که در راستای چنین ظلمهایی جاری میشود، ندیدند و لذا به صورتی منفعلانه، در فضایی که رضاخان پدید آورد و نه در فضای حاکمیت سنن الهی زندگی کردند، اینها تحت تأثیر همان فضا پیر شدند و در پائینترین سطح فکر، زندگی را به پایان رساندند. بعضیها هم مثل امام خمینی(ره) در عین اینکه در زمان حاکمیت رضاخان زندگی میکردند، ولی چون فهمیدند در کجای تاریخ زندگی میکنند، نظرشان به افقی بالاتر از فضایی که رضاخان ایجاد کرده بود، معطوف بود و در نتیجه در آخر عمر در اوج بصیرت زندگی دنیایی را ترک کردند و فرمودند: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خداوند از خدمتتان مرخص میشوم». این نگاه به جهان با توجه به همان فرمایش حضرت صادق(ع)است که اگر فرزند زمان خود نباشید نمیفهمید در کجای تاریخ زندگی میکنید،(10) و لذا حادثهها شما را در هر کجایی که خواست میبرد.
تدبر در آیت بزرگی مثل انقلاب اسلامی از زوایای مختلفی امکان دارد، ولی ما از زاویهای میخواهیم بحث کنیم که معلوم شود حقیقت انقلاب موجب به ثمر رساندن زندگیها میشود، و هرکس خواست زندگیش به ثمر برسد و پوچ و بیخود نگردد و به اصطلاح امروزیها افسردگی پیدا نکند، در حال حاضر یک راه بیشتر در جلو خود ندارد و آن این که جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسد و زندگی خود را به آن متصل کند تا در عین ورود به یک امیدواری ناب، غمها و شادیهایش معنیدار شود.
درک نکردن حقیقت و جایگاه انقلاب موجب می شود تا انسان از اوقاتی که ایام الله انقلاب پدید میآورد و اهل ایمان و مردان انقلاب در آن وارد میشوند، محروم باشد و «وقت» خوش نداشته باشد.کسانی که توانستند انقلاب اسلامی را بشناسند و با حقیقت آن متحد شوند، و وقتشان وقت انقلاب است، از انقلاب چیزی نمیخواهند بلکه هر چه دارند در راه انقلاب میدهند.