همهی ما میدانیم اگر خدای اَحدِ واحد، بر جامعهای حکومت کند، در آن صورت وحدت بر کثرت حاکم شده، و از این طریق کثرتها با اتصال به باطن معنوی هستی، از معنای خود خارج نمیشوند، از آن طرف اگر وحدت بر کثرت حاکم نشود، کثرتها بدون هرگونه انسجامی و با آشفتگی تمام به کار خود ادامه میدهند و این همان است که میگوئیم جامعه در بحران افتاده است. مثل بدن انسان که تا موقعی زنده است که روح برآن حکومت کند. مقام روح؛ مقام وحدت است و مقام بدن؛ مقام کثرت است و اگر روح از بدن منصرف شود همان سلولهایی که در حال حاضر کاملاً منسجم و منظم هر کدام در جای خود به کار مربوط به خود مشغولاند؛ رها میگردند و در نهایت بدن به خاک تبدیل میگردد و از موجودیت و شخصیت خاصِ خود خارج خواهد شد. هماکنون هم بدن به خودی خود همان ذرات خاک و عناصر پراکنده است ولی یک عامل وحدتی به نام روح بر آن حکومت میکند. حالا اگر حاکمیت این حقیقت وحدانی از بین رفت دیگر نه بدن میتواند انسجام خود را حفظ کند، و نه میتواند به کمال مربوط به خود دست یابد و قدرت و قوت پیدا کند، پس عامل بقاء و کمال شخصیت بدن، روح مجرد انسان است و تا وقتی آن روح از بدن منصرف نشده است، بدن به عنوان یک هویت و شخصیتِ خاص، موجود است. اگر روح به هر دلیلی از بدن منصرف شد، تمام معناهایی که ما برای بدن خود داریم از میان میرود، چون در آن صورت روح به عنوان یک حقیقت وحدانی بر مجموعه سلولهای کثیر حکومت نمیکند تا به آنها انسجام و شخصیت بدهد، و لذا گفته میشود؛ بدن بحرانی و مضمحل شد.
عرض شد با انصراف روح از بدن دو مشکل به وجود میآید؛ اولاً: دیگر بدن با هویت خاص خود نمیتواند بماند، ثانیاً: دیگر نمیتواند کامل شود. عین این قاعده برای جامعه مطرح است، به طوری که اگر حکم خدا بر جامعهای حاکم و جاری نبود، به همان اندازه جامعه از انسجام لازم خارج میشود و گرفتار بحران میگردد و دیگر انتظارات ما را نیز نمیتواند برآورده سازد.
قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛(57) ای کسانی که ایمان آوردید و به حقانیت دستورات الهی باور دارید، در راه دینداری پایداری پیشه کنید و بقیه را نیز به پایداری توصیه نمایید و رابطه و انسجام خود را با همدیگر حفظ کرده، و تقوای الهی پیشه کنید و حکم خدا را در تمام مناسبات زندگی بر حاکمیت نفس امّارهی خود ترجیح دهید، امید است که رستگار شوید و از مشکلات و بحرانها آزاد گردید.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیهی فوق بحث جامعی در رابطه با اجتماع مطرح میکنند و معتقدند جامعه عین یک بدن دارای شخصیت خاص است. میفرمایند قرآن فرموده است: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ»؛(58) و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد آن اجل نه ساعتى عقب انداخته میشود و نه جلو. در این آیه خداوند برای امت و ملت، اجل خاص قائل است و وقتی اجل آن ملت فرا رسید، مثل آدمی که میمیرد، میمیرد، و جامعهی دیگری جای آن میآید. یا قرآن میفرماید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»؛(59) و هر امتى را پیامبرى است پس چون پیامبرشان بیاید، میانشان به عدالت داورى شود و بر آنان ستم نرود. پس طبق این آیه وقتی پیامبرِ جامعهای آمد و فلسفهی وجودی آن جامعه به انتها رسید و افراد جامعه موضع خود را نسبت به پیام خدا روشن کردند، با قسط با آنها عمل میشود. و یا میفرماید: «كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا»؛(60) هر امتی به کتابش خوانده میشود. پس هر امتی کتاب خاص دارد.