تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی
اصغر طاهرزاده

راز ناکامی فرهنگ غربی

وقتی با توجه به آیات فوق و دقتِ حضرت علامه طباطبایی(ره) در این آیات، متوجه شدیم جامعه برای خود شخصیت خاص دارد پس وقتی وحدت بر آن حکومت کند، اولاً: آن جامعه پایدار می‌ماند، ثانیاً: به نیازهایش دست می‌یابد و از راه کمالِ خود باز نمی‌ماند. بهترین نمونه برای نشان‌دادن محرومیت از دو نکته‌ی اخیر، کشورهای غربی هستند که با ادعای حذف دین از مدیریت و سیاست، با چهارصد سال انواع دقت‌ها و تحقیقات و دست‌یابی به تکنولوژی‌های بسیار پیچیده، با این‌همه، به قول خودشان هم اکنون بیش از همیشه خود را ناکام احساس می‌کنند، و هر روز هم با انواع بحران‌ها روبه‌رو هستند، با زبان‌ گوناگون ناله سر می‌دهند که معلوم نیست جامعه‌ی امریکا به چه روزی افتاده است که هر برنامه‌ای که برای اصلاح مسایل می‌ریزیم، علاوه بر آنکه مشکلات‌مان حل نمی‌شود، خودِ آن برنامه یک مشکل می‌شود. کافی است ما با دیدی عمیق‌تر از آنچه در ظاهر آشکار است به جامعه‌ی غربی بنگریم، در آن صورت تعجب می‌کنیم که چرا باید حاصل چهارصد سال کار و تلاش و فکر و تحقیق این‌همه بی‌ثمری و پوچی باشد! به طوری که هیچ‌کس در آن جامعه احساس خوشبختی نمی‌کند.
متروی لندن و پاریس بسیار منظم است، برنامه‌های آن‌ها ثانیه‌ای است، آنقدر برنامه‌های خود را منظم کرده‌اند که مثلاً شما می‌دانید شش سال دیگر چه ساعتی حکم بازنشستگی‌تان را به دستتان می‌دهند، از همین حالا می‌توانید برای فردای روز بازنشستگی برنامه‌ریزی کنید. اما به گفته‌ی مولوی:
عقده را بگشاده گیر ای منتهی

عقده‌ی سخت است بر کیسه‌ی تهی

در گشادِ عقده‌ها گشتی تو پیر

عقده‌ی چندی دگر بگشاده گیر

عقده‌ای کآن بر گلوی ماست سخت

که بدانی که خَسی یا نیک‌بخت

فرض می‌گیریم همه‌ی مشکلات ظاهری ما مثل اروپایی‌ها رفع شد تا بتوانیم مدتی با خود باشیم، حالا وقتی با خود روبه‌رو شدیم سخت از خود گریزانیم.
از خودتان سوال کرده‌اید این‌همه سرعت در دنیای مدرن برای چیست؟ ظاهرِ سرعت برای این است که آدم زودتر به کارش برسد و وقت بیشتری پیدا کند تا بتواند راحت‌تر با خود زندگی کند. حالا آیا واقعاً در تمدن غربی، سرعت‌ها زیاد شد تا مردم راحت‌تر به کارهایشان برسند، یا چون که به کارهایشان نرسیدند سرعت‌ها را زیاد کردند؟ و حال که باز سرعت‌ها زیادتر می‌شود آیا به کارهایشان می‌رسند؟
چرا امروز دنیا با فرهنگ موجودی که برای خود شکل داده، هر برنامه‌ای که می‌ریزد ظاهرش خوب است ولی در باطن به نتیجه نمی‌رسد؟ مگر این‌همه سرعت نشانه‌ی آن نیست که به مطلوبش نرسیده و لذا سرعت را بیشتر می‌کنند تا برسند؟ راز مشکل در این است که بشر جدید به کلی راه را گم کرده است و در بین کثرت‌ها به دنبال عامل انسجام و سرو سامانی است، بدون آن که سر خود را بالا کند و از طریق ارتباط با وحدت، کثرت را انسجام بخشد.
ما حرفمان این است که اگر اَحد یعنی خداوند بر کثرت، یعنی بر جامعه حکومت نکند، جامعه مثل یک بدن مرده است که در ظاهر مشکلی ندارد، ولی وقتی دستش را می‌کشیم می‌بینیم دستش از بدنش جدا شد، دست را رها می‌کنیم، پایش را می‌گیریم، باز می‌بینیم، پایش جدا شد. امیرالمومنین(ع)در وصف کوفیان می‌فرمایند؛ شما کوفیان که از اطاعت من خارج شده‌اید مثل یک پارچه‌ی پوسیده‌اید، هر طرفش را بکشی طرف دیگرش پاره می‌شود، این طرف را وصله می‌کنیم آن طرف پاره شده است. جامعه‌ی بدون خدا جامعه‌ای است که حتی اگر هم تک‌تک افراد آن جامعه خداپرست باشند، خدا بر آن جامعه حکومت نمی‌کند و چنین جامعه‌ای نمی‌تواند به انسجام و کمال لازم دست یابد، چون دین آمده تا با حاکمیت حکم خدا در تمام مناسبات جامعه، افراد آن جامعه را به سعادت برساند. به قول آیت الله جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» اگر پیامبران فقط مسأله‌گو بودند، کسی با آن‌ها کاری نداشت. پیامبران آمده‌اند مناسبات جامعه را توحیدی کنند، لذا حاکمان جبّار با آن‌ها درگیر می‌شدند. خلیفه‌ی عباسی چهار بار امام صادق(ع)را از مدینه به بغداد می‌کشاند، خود خلیفه می‌گوید این مرد خواب را از سر من پرانده است. امام صادق(ع)چه کار کرده‌اند که خواب از سر خلیفه‌ی بغداد - با آن همه قدرت- رفته است؟ اسلام یعنی برنامه‌ی خدا برای انسجام دادن به کل روابط جامعه. مأموران خلیفه به خانه‌ی امام صادق(ع)می‌ریختند و در همه‌جا به دنبال اسلحه می‌گشتند، چون می‌دانستند امام بنا دارند که خلیفه را سرنگون سازند، ولی نمی‌دانستند روش امام در آن برهه از زمان فرهنگ‌سازی است و نه مبارزه‌ی مسلحانه. آنچه امامان(ع) به دنبال آن بودند حاکمیت حکم خدا بود و نه درگیری و مخالفت با خلیفه‌ای خاص، و تا روح جامعه متوجه چنین مطلبی نشود، امکان تحقق مقصد امامان فراهم نیست. ولی خلیفه این را نمی‌فهمید، فقط می‌فهمید امام(ع)جز حاکمیت خدا، حاکمیت هیچ فکر و فردی را نمی‌پذیرند.