آری خودآگاهی نسبت به ظلمات دوران، و دلآگاهی نسبت به حقیقت انقلاب اسلامی اندوختهی انسانهای با شعوری بود که انقلاب اسلامی را شناختند و با امام خمینی(ره) همزبان شدند. با توجه به امور فوق و با تدبّر در ذات تاریخی انقلاب اسلامی است که عرض میشود این انقلاب ظهور و شعور انسانهای خودآگاه و دلآگاهی است که متوجه شدند زمان تصمیم برای واردشدن به تاریخی فوق تاریخ مدرنیته فراهم شده است و هرکس تصمیم بزرگ تاریخی خود را در این زمان نگیرد حتماً در روزمرّگیهای زندگی در وضع موجود پوسیده و پوچ میشود.
غفلت از تصمیمگیری صحیح برای ورود در تاریخ، سرنوشت کسانی است که اصالت را به فرهنگ مدرنیته میدهند، چه مدرنیته از جهت ضد قدسی آن، که بیشترِ مارکسیستها در این وادی قرار دارند، و چه مدرنیته از جهت بیبند و باری آن که بیشترِ غربزدههای اشرافی و سرمایهدار در آن قرار دارند. کافی است شخصیت آنها را در سنین پنجاهسالگی به بعد مورد مطالعه قرار دهید، چون اینها به فکر برونرفت از روح غربی نبودند، در این مرحله از عمر به آدمهای افسرده و پوسیده و شکستخورده تبدیل شدهاند. حال اینها را مقایسه کنید با امثال حضرت امام خمینی(ره) که در نود سالگی در شور و نشاط، در متن وسیعترین نوع زندگی، تنفس میکنند. اگر ملاحظه کنید انسانهایی که در کشور ما در دوران بازنشستگی با بیهویتی روبهرو میشوند در دوران جوانی از دو چیز غافل بودهاند، یکی اینکه ایران را به معنای مهد تشیع نشناختند و خود را در فرهنگ انتظار وارد نکردند، و دیگر اینکه زمانهای را که در آن زندگی میکردند درست درک ننمودند، چه آن وقتی که روح زمانه اقتضا میکرد که وارد حرکت مرحوم آیتالله مدرس شوند و با رضاخان مقابله کنند، و چه آن وقتی که زمانه اقتضا میکرد در کنار آیتالله کاشانی باشند و چه حالا که باید در کنار شخصیت امام خمینی(ره) وارد انقلاب اسلامی شوند.
هرکس از تصمیم بزرگی که باید در زندگی خود بگیرد غفلت کرد از تاریخ بیرون میافتد و از فهم روح زمانه محروم میشود و امروز، برای فهم روح زمانه عملی جز تدبّر در انقلاب اسلامی نیست. انقلاب اسلامی تاریخ جدید جهان را شکل خواهد داد و مبنای سیاست جدیدی را بر پا میکند، هر کس سرنوشت خود را به آن وصل نکند هیچ معنایی برای ادامهی زندگی نمییابد و مثل پیران بازنشستهای خواهد شد که در زمان حکومت پهلوی معنی زندگی در کنار مرحوم مدرس و آیت الله کاشانی را رها کردند و آن را در جایی دیگر دنبال کردند. اکنون نیز بسیاری از افراد و اقوام و ممالک در ارتباطی که با غرب دارند باید نگران فردای خود باشند و در سالهای اخیر روشن شد که غرب نمیتواند جلوی تحقق چیزهایی را که ذاتی تاریخ معاصر است، بگیرد. غرب دیگر نه فقط حلّال مسائل و مشکلات نیست بلکه هر روز درد تازهای بر دردهایش افزوده میشود.