تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی
اصغر طاهرزاده

شروع غفلت

تا چهارصدسال پیش؛ قبل از رنسانس، مردم جهان پذیرفته بودند خداوند قوانین و مناسبات آن‌ها را تعیین کند و در جوامع مسیحی کشیش‌ها نماینده‌ی ارائه‌ی حکم خدا بودند. حال کار ندارم که کشیش‌ها درست عمل می‌کردند یا نه، چون بسیاری از قسمت‌های کتاب‌ مقدس تحریف‌شده بود و نمی‌توانستند درست عمل کنند، ولی مردم معتقد بودند آنچه در اناجیل مطرح است سخن خدا است، و در ایران هم تا 150 سال پیش فرهنگ جامعه این‌چنین بود که آنچه روحانی می‌گوید درست است، چون متوجه بودند دین باید تکلیف جامعه را تعیین کند. اروپا با طرح رنسانس جامعه را از این قاعده خارج کرد. آنچه در رنسانس مطرح بود برگشت جامعه به قبل از مسیحیت، یعنی برگشت به فرهنگ رُم باستان بود، روشنفکر اروپایی می‌گفت؛ چرا باید کشیش تکلیف جامعه را تعیین کند، مردم با عقل خودشان این کار را انجام می‌دهند. عنایت بفرمائید با طرح این سؤال، کشیش را در مقابل مردم قرار دادند و این‌طور در ذهن‌ها القاء کردند که کشیش‌ها نظرشان را بر ما تحمیل می‌کنند، نگفتند کشیش‌ها نظر انجیل را می‌گویند، خصوصاً که بعضی از کشیش‌ها سابقه‌ی بدی در میان مردم داشتند و به اسم دینِ خدا، هوس خود را بر مردم حاکم می‌کردند، بهشت را می‌فروختند و جهنم را پس می‌گرفتند، به طوری که اصحاب کلیسا جزء ملّاک‌های بزرگ منطقه بودند، و همین‌ امور بهانه به‌دست روشنفکران غربی داده بود تا به بهانه‌ی انحرافات کشیش‌ها، مردم را نسبت به حاکمیت حکم دین بدبین کنند. در این فضا شعار دادند خودمان تکلیف خودمان را تعیین می‌کنیم، ولی نتیجه چیز دیگری شد و احزاب با مدیریت سرمایه‌داران بزرگ عنان کار را به دست گرفتند، به جای آن که از نظر کشیش‌ها خود را آزاد کنند و سعی نمایند حکم خدا در جامعه حاکم شود، با غفلتِ هر چه تمام‌تر، به امید آن که نظر مردم در جامعه حاکم شود، با حاکمیت احزابی روبه‌رو شدند که گردانندگان اصلی آن گروه‌های خاصی بودند که قدرت و ثروت را یک‌جا در اختیار داشتند. و از آن طرف خواستند خلأ بی‌خدایی را به کمک علوم تجربی و نظرات روانشناسی پر کنند.
دین اگر چیزی را حرام می‌کند فقط نظر به بُعد جسمانی ما ندارد بلکه بر اساس همه‌ی ابعاد انسان، در همه‌ی طول زندگی - اعم از دنیا و قیامت- نظر می‌دهد، ولی علوم تجری در محدوده‌ی جسم و در زمانی محدود می‌تواند موضوع را بررسی کند و به جهت آن‌که نادانسته‌هایش بیشتر از دانسته‌هایش بود، جامعه‌ی غربی با مشکلات غیر قابل پیش‌بینی روبه‌رو شد و لذا پس از چهارصد سال یک مرتبه از پنجاه سال پیش مردمِ غرب به خود آمدند که باید زندگی قبل از رنسانسِ خود را باز خوانی کنند، چه در امور سیاسی، اجتماعی و چه در امور علمی.
غرب نه‌تنها امروز با انواع بحران‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، و نه تنها با اقتصادی سراسر بحرانی روبه‌رو است، بلکه در بستر فرهنگ غربی، انواع بیماری‌های روحی، بشر را احاطه کرده است. در ابتدای امر طوری سخن گفتند و علم تجربی را تقدیس کردند که گویا با پیروی از رهنمودهای علوم تجربی، به چیزهایی بهتر از آنچه ادیان به بشر داده‌اند، دست می‌یابیم. در نهضت بازخوانی قرون وسطی - که از حدود پنجاه‌سال پیش شروع شد- اندیشمندان غربی متوجه شدند در چهارصد ساله‌ی اخیر چه کلاهی سرشان رفته است و به بهانه‌ی مخالفت با کار بعضی از کشیش‌ها به دین پشت کردند، در حالی که شایسته بود متوجه باشند، نه تنها علم، که دین مسیحیت نیز جواب بشر امروز نیست. متأسفانه چون دیدند دین مسیحیت جواب نمی‌دهد، دین را به‌کلی کنار گذاشتند، نه مسیحیت را، و این ضربه‌ی بزرگی بود که متفکران غرب به خود زدند. آقای برتراندراسل فیلسوف انگلیسی می‌گوید:
«ما فکر می‌کردیم آن چیزی را که پیامبران به عنوان بهشت به مردم وعده داده‌اند از طریق علوم تجربی و روانشناسی و جامعه‌شناسی می‌توانیم ایجاد کنیم ولی یک مرتبه متوجه شدیم دو جنگ جهانی که بیش از چهل میلیون کشته داد در همین بهشتی که ما به دنبال آن بودیم واقع شد».
عنایت داشته باشید در حال حاضر هم مردم غرب -کم یا زیاد- به کلیسا می‌روند ولی آن کلیسا، کلیسایی نیست که تکلیف مردم را تعیین کند، می‌روند تا عبادات شخصی خودشان را انجام دهند. از یک طرف ضرورت حضور دین در مناسبات اجتماعی را احساس می‌کنند، از طرف دیگر کلیسا و مسیحیت جواب‌گوی این نیاز نیست، به همین جهت آقای آندره مالرو وزیر فرهنگِ ژنرال دوگل پیش بینی می‌کند که اروپا در آینده یا مذهبی است و یا نابود می‌شود. و بعد می‌گوید البته اگر مذهبی بشود حتماً مسیحی نخواهد شد. چون مسیحیت امتحان خود را داده است.