تربیت
Tarbiat.Org

مرواریدهای درخشان‏
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

روز دهم:

روز عاشورا و روز شهادت امام حسین علیه‏السلام است. و در این روز در کربلا وقت صبح، حضرت امام حسین علیه‏السلام دست به دعا برداشت و فرمود:اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده..پس لشکر خود را صف آرائی کرد و آرایش جنگی داد و امر فرمود: تا آتش در هیزمهای خندق زدند تا خندق آتش مانع از رفتن لشکر دشمن به طرف خیمه‏های زنان باشد و از آن طرف عمر سعد نیز صفوف لشکر خود را آراست پس حضرت سوار بر شتری شد و در بین دو لشکر ایستاد و اهل عراق را ندا کرد و بعد از حمد خداوند و صلوه (و دورد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله) نسب خود را اظهار نمود و خود را معرفی کرد و فرمود: که آیا شما نیستید که نامه‏های متواتر به من نوشتید و مرا به اینجا دعوت کردید؟ حالا چه شده؟ آیا من کسی را کشته‏ام؟ یا کسی را آسیب زده‏ام؟ یا مالی را از کسی برده‏ام؟ برای چه برای کشتن من جمع شده‏اید؟ پس عمر سعد تیری به چله کمان گذاشت و به لشکر خود گفت که: در نزد امیر شهادت دهید که من بودم اولین کسی که تیر به طرف امام حسین علیه‏السلام افکند. همین که آن تیر را پرتاب کرد لشکر او نیز لشکر سیدالشهداء علیه‏السلام را تیرباران کردند. حضرت به اصحاب و یاران خود فرمود: خدا رحمت کند شما را، مهیا شوید مرگی را که چاره ندارد. و در همان ساعت جمعی از یاران آن جناب شهید شدند و پیوسته یک یک به میدان مبارزه رفتند و شهید شدند تا وقت ظهر رسید ابوثمامه عرض کرد، وقت زوال (نماز ظهر) است نمازی دیگر با شما به جای آوریم، از لشکر عمر بن سعد برای خواندن نماز مهلت خواستند اما آن کافران بی حیا مهلت ندادند، به ناچار زهیر بن قین و سعید بن عبدالله خود را سپر آن جناب قرار دادند تا آن حضرت نماز کند پس یک یک از اصحاب به میدان رزم رفتند و شهید شدند تا نوبت به جوانان هاشمی رسید. آنها نیز نفر به نفر به جهاد رفتند و به نوعی مبارزه کرده و به شهادت رسیدند که از تصور حالشان دل آتش می‏گیرد. مثلاً جناب علی اکبر چون می‏خواست به میدان مبارزه برود پدرش (حسین بن علی علیه‏السلام) نگاهی از روی ناامیدی به قامت او کرد و او را گریه گرفت و کلمات معروف (اللهم اشهد علی هولاء القوم) (یعنی خدایا بر این قوم تو شاهد باش) را فرمود: علی اکبر علیه‏السلام چون به میدان رفت و جنگ کرد (پس از مدتی) تشنگی در او خیلی تأثیر کرد، به نزد پدر برگشت و گفت:یا ابتاه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنییعنی ای پدر تشنگی مرا از پای در می‏آورد و سنگینی اسلحله مرا آزار می‏دهد. خدا می‏داند که در آن حال بر آن پدر مهربان چه گذشت که آبی نداشت که با آن جگر تشنه فرزندش را خنک کند به ناچار (علی اکبر) سخت بگریست و به میدان رزم برگشت و جهاد کرد تا به شهادت رسید.
همین که پدر بالای سر او آمد و آن بدن پاره پاره و صورت شبیه به رسول خدا صلی الله علیه و آله را آغشته به خون و غبار آلوده دید، صورت خود را به آن صورت نهاد و فرمود:قتل الله قوماً قتلوک ما اجرئهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمه الرسول، علی الدنیا بعدک العفاً.(یعنی خدا بکشد قومی را که تو را کشتند، چه چیز آنها را بر خداوند رحمن و شکستن حرمت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله جری ساخته است؟، اف بر دنیا بعد از تو) و همچنین ملاحظه شهادت قاسم و واقعه قطع شدن دستهای حضرت ابوالفضل علیه‏السلام و کیفیت شهادت آن مظلوم و سایر شهدا که مجال ذکر آن نیست. و بالاتر از همه تذکر شهادت آن طفل رضیع است، که نمی‏دانم سید مظلومان چه حالی داشته! آن وقتی آن طفل را به آن جناب دادند که آبی برای او بگیرد و در عوض آب دادن به آن طفل، آن قوم بی حیا تیری به گلوی نازکش زدند که باعث شد آن طفل (شیرخوار) در دست پدر جان دهد.
و تأمل کن در حال عبدالله بن الحسن، آن وقتی که عموی خود را در میان لشکر (دشمن) تنها دید از خیمه (بیرون آمد و) به طرف آن جناب دوید و وقتی رسید که ظالمی شمشیر بلند کرده بود که به آن حضرت زند عبدالله گفت: وای بر تو ای فرزند خبیثه، می‏خواهی عموی مرا بکشی پس دست خود را سپر کرد و شمشیر دست مقدسش را قطع نمود و به پوست آویزان شد پس ناله‏اش بلند شد که: یا عماه (یا اماه، خ ل) حضرت او را در برگرفت و او را تسلی می‏داد که حرمله با تیری او را شهید کرد.
و ملاحظه کن کیفیت شهادت خود آن مظلوم را و ببین چه گذشته بر آن حضرت و بر اهل بیت او به خصوص آن وقتی که برای وداع با ایشان به خیام آمد و آنها را صدا زد و با یک یک آنان وداع کرد و آنان را امر به صبر فرمود و آن لباس خود را بلند کرد که خون از چهره پاک نماید که تیر زهر آلود سه شعبه به قلب مبارکش رسید، و همین که آن تیر را از قفا بیرون کشید مانند ناودان از جای آن خون جاری شد حضرت دستها را از آن خون پر می‏کرد و به جانب آسمان می‏پاشید و همچنین به سر و صورت خویش می‏مالید. در این هنگام به علت این زخم و زخمهای فراوان دیگر که بر بدنش بود ضعف و ناتوانی عارض آن جناب شد و از کارزار (و پیکار) باز ایستاد، مالک بن یسر به طرف آن جناب رفته و ناسزا گفت و شمشیری بر سر مبارک زد که کلاه زیر عمامه آن حضرت مملو از خون شد، صالح بن وهب ملعون نیزه بر پهلوی مبارکش زد که از اسب بر روی زمین افتاد. حضرت زینب وقتی این‏ها را مشاهده کرد از خیمه بیرون دوید و فریاد می‏زد: وا اخاه وا سیداة وا اهل بیتاه ای کاش آسمان خراب می‏شد و بر زمین می‏افتاد و کاش کوهها از هم می‏پاشید و به عمر سعد فرمود: ای عمر ابوعبدالله را می‏کشند و تو او را نظاره می‏کنی؟ آن ملعون جواب نداد، زینب (خطاب) به لشکر فرمود: وای بر شما مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست؟ احدی جواب او را نداد و به طوری خلاصه: شمر لشکر را ندا کرد که مادر بر شما بگرید چرا منتظرید و کار حسین را تمام نمی‏کنید؟! پس همگی بر سر حضرت از هر سو حمله کردند، حصین بن نمیر تیری بر دهان مقدسش زد و ابو ایوب غنوی تیری بر حلقوم شریفش زد،پس آن جناب را شهید کردند به نحوی که ذکرش را شایسته نمی‏دانم. و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردند و از برای خانه خود چیزی ذخیره نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه‏السلام را برگزار نمایند و به ماتم مشغول شوند به طرزی که در ماتم عزیزترین اولاد و بستگان خود انجام می‏دهند و زیارت کنند آن حضرت را به زیارت عاشورا و سعی کنند بر نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و یکدیگر را تعزیت گویند در مصیبت آن جناب و بگویند: اعظم الله اجورنا و اجور کم بمصابنا بالحسین علیه السلام و جعلناً و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد علیهم السلام.و اگر کسی در این روز در کنار قبر امام حسین علیه‏السلام باشد و مردم را آب دهد مانند کسی باشد که لشکر آن حضرت را آب داده و با آن جناب در کربلا حاضر شده باشد و خواندن هزار مرتبه توحید در این روز فضیلت دارد و نیز شایسته است که شیعیان در این روز از خوردن و آشامیدن خود داری ورزند بدون آنکه قصد روزه کنند و در آخر روز بعد از عصر غذایی بخورند که اهل مصیبت می‏خورند مانند ماست یا شیر و مانند آنها و از خوردن غذاهای لذیذ خودداری کنند.
و لباسهای پاکیزه بپوشند و بند (لباس‏ها) را بگشایند و آستین‏ها را بالا بزنند به هیئت (و شکل) صاحبان مصیبت. شیخ طوسی در کتاب مصباح از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت: من در روز عاشورا به خدمت امام صادق رفتم، دیدم که رنگ مبارکش متغیر و آثار حزن و اندوه از روی شریفش ظاهر است و مانند مروارید از دیده‏های مبارکش اشک می‏ریزد، گفتم، یا بن رسول الله سبب گریه شما چیست؟
هرگز دیده شما گریان مباد. فرمود: مگر غافلی که امروز چه روزی است! مگر نمی‏دانی که در مثل این روز جد من حسین علیه‏السلام شهید شده است. گفتم: یا بن رسول الله نظر شما درباره روزه گرفتن در این روز چیست؟ فرمود: روزه بدار بی نیت روزه و در روز افطار کن نه از روی شماتت و تمام روز را روزه مدار و یک ساعت بعد از عصر به شربتی از آب افطار کن که در مثل این روز در این وقت افتاده بودند که هر یک از آنها اگر در حیات (و زندگانی) رسول خدا صلی الله علیه و آله فوت می‏شد، آن حضرت صاحب تعزیه او بود پس آن قدر امام گریست که محاسن شریفش تر شد. و در آخر روز عاشورا سزاوار است که یادآوری، از حال حرم امام حسین علیه‏السلام و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت در کربلا اسیر دشمنان و مشغول به حزن و بکاء بودند و مصیبتهایی بر آنان گذشت که در خاطر هیچ آفریده خطور نکند و قلم را تاب (و طاقت) نوشتن نباشد. پس برخیزی و سلام کنی بر رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حسن مجتبی و سایر امامان از ذریه سیدالشهداء علیه‏السلام و ایشان را تعزیت گویی بر این مصائب عظیمه با دل بریان و چشم گریان.