تربیت
Tarbiat.Org

مرواریدهای درخشان‏
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

روز نوزدهم:

در صبح سال 40 هق حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام را ضربت زدند و خلاصه آن حادثه آن است که: در سال چهلم گروهی از خوارج در مکه معظمه جمع شدند و مذاکره (پیرامون جنگ) نهروان کردند و بر کشته شدگان نهروان گریستند و سه نفر با هم عهد کردند که در یک شب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و عمر عاص و معاویه را بکشند، ابن ملجم ملعون کشتن امیرالمؤمنین علیه‏السلام را به عهده گرفت، وی وارد کوفه شد و قطام دختر اخضر را ملاقات کرد و او زنی بود از خوارج که امیرالمؤمنین علیه‏السلام پدر و برادر او را در نهروان کشته بود و چون در غایت حسن و جمال بود ابن ملجم او را خواستگاری کرد. قطام گفت: مهر من سه هزار درهم است با یک غلام و کنیز و کشتن علی بن ابیطالب علیه‏السلام ابن ملجم گفت: چگونه علی را بکشم، گفت: به صورت ناگهانی او را می‏کشی و وردان بن مجالد را که از قبیله خودش بود برای یاری ابن ملجم طلبید و ابن ملجم نیز شبیب بن بجره خارجی را همدست خود کرد و مدتی در انتظار باقی ماندند تا شب نوزدهم ماه رمضان رسید و در آن شب قطام در مسجد خیمه زده بود و مشغول اعتکاف بود، آن سه ملعون به قصد قتل امیرالمؤمنین علیه‏السلام به مسجد آمدند. قطام پارچه‏هایی از حریر به سینه‏های آنها بست و شمشیرهای زهرآگین به آنها داد تا آن را بسته و به نزدیک دربی که امیرالمؤمنین علیه‏السلام از آن درب داخل مسجد می‏شد آمده و آنجا نشستند و کسی از راز آنها اطلاع نداشت بحز اشعث بن قیس که او نیز متفق بود و به یاری آنها آمده بود، همین که وقت صبح حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام داخل مسجد شد و صدای نازنینش به ایها الناس الصلوه بلند شد که ابن ملجم و همراهان او شمشیرها را کشیده و بر آن حضرت حمله کردند و گفتند: الحکم لله لالک یا علی، شمشیر شبیب خطا کرد و شمشیر ابن ملجم بر فرق مبارک آن حضرت خورد و آن را شکافت و خون جاری شد و محاسن شریفش که در عزای رسول الله صلی الله علیه و آله خضاب نشده بود به خون خضاب شد، و آن چه خدا و رسول او خبر داده بودند و امیرالمؤمنین علیه‏السلام در انتظار آن بود واقع شد و آن جناب - صلوات الله و سلامه علیه و لعنه الله علی قاتلیه و معاندیه از صدمات دنیا و از فریب و مکر معاویه و عمر و عاص و از بی وفایی کوفیان غدار آسوده گردید.