در این روز در سال 5 هجری قمری، غزوه (خندق) پیش آمد و آن را غزوه (احزاب) نیز میگویند زیرا که قریش از همه قبایل استمداد کردند و جهودان(54) بنی النضیر که پیامبر آنها را امر کرده بود که از مدینه بیرون روند، به کفار مکه پیوستند و با آنها آماده جنگ با پیامبر شدند چون خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید در مورد ایشان با (اصحاب خود) مشورت فرمود. سلمان عرض کرد که اطراف مدینه را خندق حفر کنند. مشرکین که وارد شدند در آن طرف خندق ساکن شدند و مسلمانان از آنها ترس بسیار پیدا کردند و بیشتر روز جنگی واقع نشد بجز اینکه تبر و سنگ به یکدیگر پرتاب میکردند عاقبت یک روز جماعتی از قریش مانند عمر بن عبدود و نوفل بن عبدالله و هبیره بن ابن وهب و عکره بن ابی جهل و ضرار بن الخطاب آماده جنگ شدند و اسبهای خود را سوار شده و از قسمتی که تنگتر بود پرش کردند و عمر بن عبدود مبارز طلب کرد و چون عمرو را فارس یلیل(55)
مینامیدند و او را با هزار سوار (جنگی) برابر میدانستند و اصحاب وصف شجاعت او را شنیده بودند کسی جرئت (رفتن) به میدان نکرد و همه سرها را به زیر افکندند و ابن الخطاب به جهت عذر اصحاب (در مواجهه با عمرو) سخنانی چند در شجاعت عمرو بیان کرد که روحیه یاران پیامبر شکستهتر شد و منافقین خوشحال گردیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله چون شنید که عمرو مبارز میطلبد فرمود: هیچ دوستی باشد که شر این دشمن را کم کند؟ علی مرتضی صلوات الله علیه عرض کرد من آماده مبارزه با او هستم! حضرت جوابی ندادند. بار دیگر عمرو فریاد زد که کیست که به نبرد با من آید؟ و اسب خود را از چپ و راست به جولان در آورد و گفت:
و لقد بجحت من النداء بجمعکم هل من مبارز - و وقفت اذ حین الشجاع مواقف القرن المناجر
انی کذلک لم ازل متسرعا نحو الهزاهز - ان الشجاعه فی الفتی و الجود منخیر الغرائز(56)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کیست برای نبرد با این سگ(57) کسی جوابش را نداد امیرالمؤمنین علیهالسلام برخواست و گفت یا رسول الله: من برای مبارزه با او میروم!.
حضرت فرمود: یا علی این عمرو بن عبدود فارس یلیل است امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کرد من هم علی بن ابی طالب هستم. خدا رحمت کند ملک الشعراء (بهار) را که در این مقام چه نیکو سروده است:
پیغمبر سرودش که عمرو است این - که دست یلی آخته از آستین
علی گفت ای شاه اینک منم - که یک بیشه شیر است در جوشنم
پس امیرالمؤمنین علیهالسلام اجازه جنگیدن گرفت و هروله کنان آهنگ میدان (نبرد) کرد و در جواب اشعار عمرو فرمود:
لا تعجلن فقد اتاک مجیب صوتک غیر عاجر - ذو نیه و بصیره و الصدق منجی کل فائز
انی لارجو ان اقیم علیک نائحه الجنائز - من ضربه نجلاء یبقی صوتها بعد الهزائز.
(یعنی: شتاب مکن که اجابت کننده صدایت بدون عاجر به سویت آمد همان کسی که دارای نیت پاک و بصیرت و دارای صدق و راستی است و نجات دهنده هر رستگار است، من امیدوارم که نوحهای که بر جنازهها میکنند درباره تو پدید آورم، با ضربتی درخشنده که صدای آن بعد از طوفان هم باقی میماند)
پس امیرالمؤمنین علیهالسلام عمرو را دعوت به قبول یکی از سه امر فرمود: اسلام آوردن، اجتناب از جنگ با پیامبر، پیاده شدن از اسب. عمرو امر سوم را انتخاب نمود، اما در نهان از جنگ با امیرالمؤمنین علیهالسلام ترسناک بود به ناچار گفت: این علی به سلامتی برگرد چون هنوز تو را وقت نبرد بامردان نرسیده،(هنوزت دهان شیر بوید همی) دیگر آن که من با پدرت دوست بودم و دوست ندارم که تو را بکشم و نمیدانم پسر عمویت به چه ایمنی (و تضمینی) تو را به جنگ فرستاده در حالی که من قدرت دارم تو را با نیزهات برداشته و در میان آسمان و زمین معلق نگه دارم به طوری که نه مرده باشی ونه زنده! امیرالمومنین علیهالسلام فرمود: این سخنان را کنار بگذار که من دوست دارم تو را در راه خدا بکشم پس عمرو پیاده شد و اسب خود را پی کرد و با شمشیر آخته بر سر امیرالمومنین علیهالسلام تاخت و با یکدیگر نبرد سختی نمودند به طوری که زمین از گرد و خاک تاریک شد و لشکریان از دو طرف آنها را نمیدیدند، عاقبت عمرو فرصتی به دست آورد و شمشیر خود را بر امیرالمؤمنین علیهالسلام فرود آورد و امیرالمؤمنین سپر خود را مقابل سر خود قرار داد، شمشیر عمرو و سپر را به دو نیمه کرد و سر آن جناب جراحت و زخم برداشت، (سپس) امیرالمؤمنین علیهالسلام چون شیر زخم خورده به طرف عمرو حمله کرد و با یک ضربت او را از پای درآورد و تکبیر گفت: مسلمانان دانستند که امیرالمؤمنین علیهالسلام پیروز شده، شاد شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که مبارزه و نبرد علی در روز خندق بهتر و برتر است از اعمال امت من تا روز قیامت.
عکرمه و هبیره و نوفل و ضرار که همراه عمرو بودند (تا این صحنه را دیدند) فرار کردند. و این رساله گنجایش تفصیل ندارد و شایسته است که اشعار شیخ ازری را که در این مقام سروده است در اینجا ذکر نمایم و این رساله را به آن زینت دهم.
قال و لله دره:
ظهرت منه فی الواری سطوات - ما اتی القوم کلهم ما اتاها(58)
یوم غصت بجیش عمرو بن ود - لهوات الفلا و ضاق فضاها
و تخطی (59)الی المدینه فردا - لایهاب العدی و لا یخشاها
فدعاهم و هم الوف و لکن - ینظرون الذی یشب(60) لظاها
این انتم من قسور عامری - تتقی الاسد باسه فی شراها
این من نفسه تتوق(61) الی الجنات - او یورد الجحیم عداها(62)
فابتدی المصطفی یحدث عما - یوجر الصابرون فی اخراها
قائلا ان للجلیل جنانا - لیس غیر المجاهدین یراها
من لعمر و قد ضمنت علی الله - له من جنابه اعلاها
فالتووا(63) عن جوابه کسوام(64) - لاتراها مجیبه من دعاها
فاذاهم بفارس قرشی - ترجف الارض خیفه اذ یطاها
قائلا مالها سوای کفیل - هذه ذمه علی وفاها
و مشی یطلب البراز(65) کما تمشی - خماص(66) الحشی الی مرعاها
فانتضی مشریفیه(67) فتلقی - ساق عمرو بضربه فبراها(68)
والی الحشر رنه(69) السیف منه - یملاء الخافقین(70) رجع(71) صداها(72)
یا لها ضربه حوت مکرمات(73) - لم یزن ثقل اجرها ثقلاها
هذه من علاه احدی المعالی - و علی هذه فقس ما سواها(74)