همانگونه که گفته شد، در کشورهای اروپایی و بسیاری از کشورهای دیگر، مردم در برابر بعضی مسائل حساساند و اگر کسی تخلفی کند، عکسالعمل نشان میدهند. مثلاً اگر کسی مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت نکند، افزون بر برخوردی که دستگاههای انتظامی با او میکنند، مردم نیز حساسیت نشان میدهند؛ مثلاً فوری ماشینهای مجاور بوق میزنند و متخلف را تحت فشار قرار میدهند. این خود نوعی نهی از منکر است. پس قسمی از امر به معروف و نهی از منکر در همه جوامع بشری وجود دارد. دلیل آن نیز این است که همه مردم متوجه شدهاند که اگر بنا باشد در یک زندگی اجتماعی کسانی از قانون تخلف کنند، سنگ بر روی سنگ بند نمیشود و دودش به چشم همه مردم خواهد رفت. چنین مضمونی در قالب این مثال مطرح گردیده که گروهی در کشتی چوبی در حال حرکت نشسته بودند. شخصی خواست کشتی را در قسمت جلوی خود سوراخ کند. دیگران به او گفتند که کشتی را سوراخ نکن؛ ممکن است به غرق شدن ما در آب بینجامد. او پاسخ داد من جایی از کشتی را سوراخ میکنم که خودم نشستهام و کاری به شما ندارم. آنان گفتند درست است که تو جای خود را در کشتی سوراخ میکنی، اما وقتی آب در کشتی افتاد، دیگر من و تو را نمیشناسد، و همه غرق
( صفحه 27 )
میشوند. با این مثال، اهمیت امر به معروف و نهی از منکر، بیشازپیش، نشان داده شده است. بنابراین کسی که در جامعه زندگی میکند، نمیتواند بگوید من یک چهاردیواری دارم و خودم صاحباختیار آنام. باید توجه داشت با رواج گناهی در جامعه، قبحش ریخته میشود و دیگران هم مرتکب آن میشوند. ارتکاب آن معصیت، آثار اجتماعی زیانباری را نیز در پی دارد.
پس این امری عقلی است که اگر در جامعهای، مقرراتی که به نفع جامعه است، رعایت نشود، دیگران باید حساسیت نشان دهند؛ نه آنکه منتظر شوند تا پلیس یا مأموران دولتی جلوی آن عمل را بگیرند. پلیس، درواقع نیرویی کمکی برای جلوگیری از قانونشکنیهاست و این مردماند که باید خود حساس باشند تا عمل ناپسندی واقع نشود. حساسیت هر جامعهای که پیشرفتهتر و متمدنتر باشد، در برابر وضع و عمل به قانون بیشتر است؛ بهویژه مردم به آن امور که نفع آن را همه آنها تشخیص میدهند، امر به معروف، و از آن امور که ضررش را همه ایشان میفهمند، نهی از منکر میکنند. پس، امر به معروف و نهی از منکر امری عقلی است و بهنوعی، در همه جوامع پیشرفته وجود دارد.
نکته قابل توجه در اینجا این است که برخی از این امر به معروفها و نهی از منکرها که در جوامع غربی هم کانون توجه است، بجاست. برای نمونه، انداختن پوست میوه در خیابان، سبقت بیجا و سرعت غیرمجاز در رانندگی و اموری از این دست، از منکراتی است که واقعاً به ضرر مردم است و نهی از منکر در این نمونهها کاملاً بجاست. اما برخی
( صفحه 28 )
دیگر از نهی از منکرها، که غالباً به شکل گروهی نیز انجام میگیرد، در جوامع غربی هست که وضعیت کاملاً متفاوتی دارد. برای نمونه، سازمانهایی همچون طرفداران حقوق بشر، دیدهبان حقوق بشر، عفو بینالملل، حمایت از حیوانات، هماکنون به شکلی در حال انجام امر به معروف و نهی از منکرند. آنان زمانی که در کشور خودشان یا کشور دیگری، تجاوز به حقوق انسانها یا حتی حیوانات را مشاهده کنند، حساسیت نشان میدهند و از طریق نوشتن مقاله، سخنرانی و ابزارهای دیگر رسانهای و تبلیغاتی اعتراض خود را اعلان میکنند تا دولتها ناگزیر شوند این حقوق را رعایت کنند و از طریق قانونی و بینالمللی، حقوق بشر، احیا گردد. کار بدانجا رسیده که یکی از این سازمانهای طرفدار حقوق بشر، اعلام کرده است که در تمام کشورهای دنیا باید مجازات همجنسبازی لغو شود؛ زیرا این حق مردم است که هرگونه که بخواهند غریزه خود را اشباع کنند. اگر هم در دینی همچون دین اسلام با همجنسبازی مخالفت شده است، باید قوانین آن تغییر کند، حتی کار بدانجا کشیده میشود که گاهی کشوری همچون ایران را به دلیل مجازات و اعدام قاچاقچیان حرفهای مواد مخدر مؤاخذه میکنند. حقیقت این است که چنین کسانی از نگاه خود، تصور میکنند که منکراتی در جهان واقع میشود و آنان موظفاند نهی از منکر کنند. آنان مجازات همجنسبازها و مجازات اعدام قاچاقچیان را مصداق منکر میدانند. ازاینروی درصدد مقابله با آنها برآمدهاند.
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر، در میان عقلا توجیهپذیر
( صفحه 29 )
است و ازاینروی شاهدیم که تا این مراحل هم گسترش یافته است که مردم کشوری به کشور دیگری، به قوانینی همچون مجازات همجنسبازان و اعدام قاچاقچیان اعتراض میکنند و اینگونه اعمال را ناقض حق حیات برای انسانها بهشمار میآورند. البته چنین توجیهاتی بر اساس نگاه خوشبینانه به چنین سازمانهایی است؛ وگرنه با نگاه بدبینانه هم میتوان به عملکرد اینگونه سازمانها پرداخت که در گفتار حاضر مجال آن نیست.
مسئله اساسی این است که اصل مبارزه با کار ناشایست و ناروا نهتنها در جامعه اسلامی، بلکه در همه جوامع مطرح است. حال تعیین اینکه واقعاً چه عملی منکر است و چه عملی معروف، کلام دیگری است که خود جای بحث دارد. بهعبارتدیگر، عقل هر انسانی حکم میکند که باید با منکرات، کارهای زشت، و هر عملی که حقوق انسان را از بین میبرد، مبارزه کرد؛ اما اینکه مصداق این منکرات کدام است، اختلاف نظر وجود دارد. برخی اعدام قاچاقچی حرفهای، که عامل فلج شدن و مرگ تدریجی هزاران انسان میشود، و برخی دیگر آزاد گذاشتن او را مصداق ظلم به جامعه تلقی میکنند. همچنین برخی ایجاد خانههای امن برای همجنسبازان و مراکز معروف مختص آنان با پرچم مشخص و امکان ترویج تفکر آنان از طریق کتابخانه، فیلم، هنرکده، فرهنگسرا و نظایر آنها را مصداق ظلم به انسانیت میدانند، و برخی دیگر مجازات کردن همجنسبازان و محدود کردن آنان را ظلم قلمداد میکنند. در مسائل فراوان دیگری نیز شاهد چنین اختلافاتی هستیم. در این امور، هرچند
( صفحه 30 )
نوعی دوگانگی در تشخیص مصداق معروف و منکر پیش میآید، به این مطلب خدشهای وارد نمیسازد که هم ما و هم مردم مغربزمین معتقدیم که امر به معروف و نهی از منکر هیچ منعی ندارد؛ هرچند به دخالت در امور دیگران یا در جامعه دیگری بینجامد که فرهنگ، دین، یا قانون دیگری دارند. دلیل اینکه آنان اجازه دخالت به خود می دهند این است که خود را موظف به دفاع از حقوق بشر میدانند.
بنابراین کسی نباید امر به معروف و نهی از منکر را به دلیل آنکه دخالت در امور دیگران شمرده میشود، زشت بپندارد؛ چراکه هر دخالتی در امور دیگران ناپسند نیست و در این مطلب هم تردیدی وجود ندارد و اختلاف ما با غربیها نه بر سر این نکته، بلکه بر سر آن است که چه چیزی منکر است تا از آن نهی کنیم، و چه چیزی معروف است که به آن امر کنیم. درواقع، مسئولیت انسانها در قبال یکدیگر و ضرورت نظارت بر رفتار یکدیگر، واقعیتی است که کمابیش در جامعههای متمدن انسانی، با اختلاف مراتبی که در مدنیت داشته و دارند، همواره وجود داشته است. شاید هیچ جامعهای را نتوان یافت که بهرهای از تمدن برده باشد، اما در میان مردم آن، چنین احساسی وجود نداشته باشد.
حاصل آنکه، انسان باید در قبال رفتار دیگران احساس مسئولیت کند، اما مراتب چنین احساس مسئولیت و مصادیق کار خوب و بد در جوامع گوناگون، بر اساس نظام ارزشی حاکم بر آنها، متفاوت است. مرتبه حساسیت مردم در قبال رفتار دیگران، به نوع جهانبینی و نگرش آنان درباره انسان و جامعه انسانی بستگی دارد.
( صفحه 31 )
بهعبارتدیگر، دیدگاه حاکم بر جوامع را درباره انسانها، میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: فردگرایی(13) و جامعه گرایی.(14) برخی انسانها در زندگی، تنها به خود میاندیشند و در پی آسایش و رفاه خویشاند. برای این گروه تفاوتی ندارد که این راحتی و پیشرفت مادی باشد یا معنوی. محور افکار و فعالیت آنان، نفی ضرر و کسب منفعت برای خودشان است. در سوی دیگر، کسانی هستند که خود را با دیگران در زندگی اجتماعی شریک و وابسته میدانند و فقط به فکر خود نیستند. این گروه، اگر خیر و برکتی طلب میکنند، برای همه میخواهند و اگر پیشرفتی را پی میگیرند، آن را برای همه میجویند، حتی اگر پیشرفت معنوی و سعادت اخروی هم میخواهند، آن را برای همه آرزو میکنند.
مکتب انبیای الهی و بهویژه دین مقدس اسلام، نگرش جامعهگرایی را تقویت میکند؛ بدون اینکه حقوق فردی را نادیده بگیرد. دین اسلام میکوشد بهگونهای انسان را تربیت کند که در همه مراحل زندگی، به کل انسانها ـ بهویژه اعضای جامعه اسلامیـ نظر داشته باشد. برای مثال، در نماز که یک عبادت فردی است و در قرائت سوره حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبودیت، خطاب به خداوند نمیگوید: إیاک أعبُد؛ «من تو را میپرستم»، بلکه میگوید: إِیّاک نَعْبُدُ؛ «ما تو را میپرستیم». اگر انسان در نیمه های شب بهتنهایی در محراب عبادت میایستد و نماز میخواند، یا در بیابانی که هیچ انسانی هم حضور
( صفحه 32 )
ندارد، بهتنهایی به نماز بایستد، باید بگوید: «ما تو را میپرستیم». همچنین هنگامی که نماز رو به اتمام است، نمازگزار توجه خود را به سمت تمام صالحان معطوف کرده، میگوید: السلام علینا وعلی عباد اللّه الصالحین؛ سلام بر شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) در عبارت السلام علیک ایها النبی ورحمه اللّه وبرکاته نیز به جهت شخصیت برجسته پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امتیاز جداگانهای است که ایشان دارند. پس انسان در نماز، همواره مؤمنان را در کنار خود میبیند، و نیز هنگامی که میخواهد از نماز خارج شود، باز باید بر همه مؤمنان سلام دهد. در تمام دستورهای اسلامی، اعم از عبادتهای فردی و اجتماعی و مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مسلمان باید خود را با دیگر مؤمنان شریک و همراه بداند. اقتضای تربیت خاص اسلامی چنین است. اما در نگرش غربی، تفکر فردگرایی غالب است و انسان فقط مصلحت خود را در نظر میگیرد. ازاینرو، امروزه در جهان غرب نزدیکترین و انسانیترین روابط عاطفی رو به ضعف مینهد: خانوادهها متلاشی میشوند؛ زنان، شوهران، پدران و فرزندانِ بسیاری جدا از هم زندگی میکنند؛ و همسایهها هم از یکدیگر خبر ندارند. در این دیدگاه، محور فکری انسان، منفعت و لذت شخصی است.
گذشته از اینکه گرایش فردی، زشتیها و کاستیهای فراوانی دارد، اگر فردگرایی نیز اصل و زیربنای نگرش به انسان باشد، در جامعه نمیتوان از مسئولیت اجرایی و نظارت بر کار دیگران بهکلی کناره گرفت؛ زیرا مصالح و منافع و نیز لذتها و رنجهای انسانها در خارج به
( صفحه 33 )
یکدیگر بستگی دارد، و هر قدر نیز انسان به فکر منافع شخصی خود باشد، میفهمد که منفعت شخصی او جز با کمک دیگران تأمین نمیشود. اگر انسان بخواهد در زندگی لذتی داشته باشد، بهتنهایی نمیتواند به این لذت برسد، بلکه باید فرد دیگری نیز باشد تا بتواند با او لذت ببرد. اگر انسان بخواهد در فعالیت اجتماعی، تجارت یا صنعت پیشرفت کند، بهتنهایی نمیتواند موفق شود، بلکه مجبور است با دیگران همکاری کند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار بوده، محیط سالمی داشته باشد، بهتنهایی نمیتواند تصمیم بگیرد. زمانی محیطْ سالم میماند که دیگران نیز به سلامت محیط کمک کنند.
بنابراین در جوامع غربی هم که فردگرایی بر آنها حاکم است، همه میفهمند که اگر تا حدی در کار دیگران نظارت نکنند، همگی زیان خواهند دید. ازاینرو، آنان لازم میدانند که در مواردی یک دستگاه رسمی بر کارها نظارت داشته باشد؛ اما اگر عمل فردی ـ هرچند خیلی قبیح و زشتـ به آنان ارتباطی پیدا نکند و منافع مادیشان را به خطر نیندازد، با آن کاری ندارند. آنان معتقدند ضرر این عمل قبیح به خود شخص باز میگردد، و به دیگر افراد جامعه ربطی ندارد.